روزنامه شرق
1400/10/23
توصيههاي نخبگان براي نجات جهان از پوپوليسم و افراطگرايي
توصيههاي نخبگان براي نجات جهان از پوپوليسم و افراطگرايي «خانه آزادی» برای پانزدهمین سال متوالی از کاهش تعداد دموکراسیها در سرتاسر جهان خبر داده است. «لری دایموند»، دانشمند علوم سیاسی دانشگاه استنفورد، این وضعیت را «رکود دموکراتیک» مینامد: این یک ازدستدادن مداوم زمین است. هیچ رویدادی این افول دموکراسی در جهان را به اندازه حمله افراطگرایان به ساختمان کنگره ایالات متحده در ششم ژانویه 2021 نشان نداد؛ زمانی که قدیمیترین لیبرالدموکراسی جهان شاهد اولین انتقال خشونتآمیز قدرت در تاریخ 245ساله خود بود. با رشد خودکامگی و استبداد، دموکراسی در جهان در حالت تدافعی قرار گرفته و دلایل آن نیز همانقدر آشنا هستند که عمیق. نابرابری فزاینده به این نگاه جهانی دامن زده است که نهادهای دموکراتیک به شهروندان خود خدمت نمیکنند. اینترنت و رسانههای اجتماعی دچار دوقطبی سیاسی و شکافهای فرهنگی هستند و پوپولیستها به راحتی از آنها سوءاستفاده میکنند. در این میان، مهاجرت انبوه و تغییرات سریع جمعیتی نیز به افراطگرایان قدرت بیشتری بخشیده است. رژیمهای اقتدارگرا در سراسر جهان نهتنها از ضعف غرب بهعنوان فرصتی برای گسترش نفوذ خود استفاده کردهاند، بلکه این رژیمها حتی در غرب نیز اینگونه تحسینکنندگانی را به سوی خود جلب میکنند؛ در جهانی پیچیدهتر که با تهدیدهای نسلی مواجه است -از همهگیریها گرفته تا تغییرات آبوهوایی– حکومتهای استبدادی با سرعت و کلیتی عجیب میتوانند تصمیمهای مدنظر را فورا اجرا کنند، اما دموکراسیهای آشفته، مشورتی و سازشطلب قادر به انجام چنین کاری با این سرعت نیستند. خستگی و دلزدگی از دموکراسی موضوع تازهای نیست و قدمت آن به قدمت خود دموکراسی است. در سال ۱۷۸۷، «بنجامین فرانکلین» یکی از بنیانگذاران ایالات متحده، پیشبینی کرده بود جمهوری آمریکا بهزودی با استبداد خاتمه خواهد یافت. او گفته بود: «زمانی خواهد رسید که مردم چنان فاسد شوند که به حکومتی مستبد نیاز داشته باشند و هیچ راهحل دیگری برای آنها وجود نخواهد داشت». اما تاریخ ادامه یافت و داستان دیگری را رقم زد. لیبرالدموکراسی با وجود نقصهایی که دارد، حقوق مدنی، مشارکت سیاسی، تحرک اجتماعی و فرصتهای اقتصادی را برای تمام مردم و اقلیتهایی که زمانی از آن محروم بودند، به ارمغان آورده است. کشورهای فقیر و خودکامه در سرتاسر جهان ممکن است با خوشحالی مزدوران مسکو و پول پکن را در اختیار بگیرند، اما هنوز هم این دموکراسی به سبک غربی است که شهروندان تمام کشورها آرزوی آن را دارند. فارنپالیسی تعدادی از متفکران برجسته را گردهم آورده تا مهمترین راهکارهای خود را برای اصلاح عملکرد دموکراسی، دفاع از آن در برابر دشمنان دموکراسی در داخل و خارج آمریکا و تضمین بقا و شکوفایی دموکراسیها با خدمت بهتر به مردمی که بر آن حکومت میکنند، به اشتراک بگذارند.ایجاد ائتلافی از دموكراسیها
آندرس ووگ راسموسن. دبیركل سابق ناتو
مباحث و چالشهای ملی باعث شده تا نتوانیم بهدرستی دردسرهایی را كه دموكراسی در جهان با آن مواجه است، ببینیم. لیبرالدموکراسی در سراسر جهان رو به زوال است و خودکامگان و حكومتهای استبدادی بهطور فزایندهای از این وضعیت احساس رضایت میکنند و جسورتر شدهاند. اما وضعیت میتواند اینگونه نباشد. دموکراسیهای جهان بیش از 70 درصد تولید ناخالص داخلی در جهان را تشکیل میدهند. باید از این قدرت و توانایی بهدرستی استفاده كرد و با پكن و مسكو هم با همین زبان سخن گفت. جو بایدن، رئیسجمهوری ایالات متحده اخیرا اجلاسی برای نجات دموکراسی برگزار كرد. اما نجات دموكراسی نباید فقط به نشست و كنفرانس محدود شود. باید کمپین گستردهتری را برای نوسازی دموکراتیک ایجاد كرد. هدف این كمپین باید این باشد كه جهان آزاد را برای هدف گستردهتر جلوگیری از عقبنشینی دموکراتیک و مبارزه با تاکتیکهای تفرقه بینداز و حکومت کن كه از سوی حکومتهای استبدادی اجرا میشوند، متحد کند. برای این منظور، مجموعه فعلی نهادها و مؤسسات جهانی کافی نیست. سازمان ملل را در نظر بگیرید؛ درحالیکه نهادی ضروری است اما كارایی چندانی ندارد. منافع دموکراسیها معمولا از سوی حکومتهای خودکامه و دوستانشان در شورای امنیت، شورای حقوق بشر و سایر نهادهای سازمان ملل مسدود میشود. حتی در بلوکی از کشورهای دموکراتیک مانند اتحادیه اروپا، تصمیمات جمعی اغلب از طرف کشورهای عضو وتو میشوند تا چین و روسیه را به چالش نكشند. این اقدامات باعث حركت به سمت خودكامگی خواهد شد. آنچه جهان آزاد برای رشد دموکراسی در داخل و خارج كشورها به آن نیاز دارد، ائتلافی از مشتاقان واقعی دموكراسی است. اتحادی رسمی میان کشورهای همفکر. چنین اتحادی میتواند نمونه توسعهیافته گروه هفت باشد؛ گروهی از دموکراسیهای صنعتی پیشرو كه استرالیا، هند، آفریقای جنوبی و کره جنوبی را هم در بر بگیرد. در این میان دو چالش در برابر دموکراسیها وجود دارد؛ اجبار اقتصادی و فناوریهای نوظهور. اتحاد کشورهای دموکراتیک میتواند نسخهای اقتصادی از اصل پنجم ناتو را ایجاد کند؛ زمانی که کشوری مورد حمله اقتصادی یک حکومت خودکامه مانند چین قرار گرفت، جهان دموکراتیک میتواند واكنشهای تلافیجویانهای را برای بازدارندگی از این اقدامات انجام دهد. در حوزه فناوری هم باید هنجارها و متغیرها با اتحاد دموکراسیها تعریف شوند. اگر این امر صورت نگیرد، چین در مسابقه فناوری پیروز خواهد شد و یک دیکتاتوری نظارتی را ایجاد میکند.
پرسش بیپاسخ
فرید زکریا. نظریهپرداز سیاسی
حدود ۲۵ سال پیش بود که متوجه روندی نگرانکننده در دموکراسیهای نوپا شدم. کشورهای تشكیلدهنده اتحاد جماهیر شوروی و برخی كشورهای دیگر درحال برگزاری انتخابات بودند و رهبران آن کشورها با حمایت قابلتوجه مردم درحال قبضه قدرت بودند اما این رهبران در آن زمان بهگونهای عمل میکردند که لیبرالدموکراسی را تضعیف میکرد. آنها مخالفان خود و مطبوعات آزاد را تهدید کرده بودند، نهادها و قوانین موجود را دور میزدند و با صدور فرامین اجرائی حکومت میکردند. برای درک چنین رژیمی که از حمایت و مشارکت عمومی برخوردار است اما همزمان ساختارهای قانون اساسی و شیوههای حکمرانی خوب را تهدید میكند، اصطلاح «دموکراسی غیرلیبرال» را ابداع كردم. این معضل و واقعیت تاریخی، ناشی از فرایندهایی است که روند مدرنیزاسیون سیاسی را دربر میگیرد. در یک فرایند، مشارکت مردمی در سیاست از طریق انتخابات قرار دارد که یکی از عناصر مهم دموکراسی است. باوجوداین فرایند دیگر سنت عمیقتر لیبرالیسم است که هدف آن مهار قدرت خودسرانه حكومتها برای ایجاد فضایی برای آزادی و خودمختاری فردی است. این دو سنت در جهان غرب با هم ادغام شدند و لیبرالدموکراسی را ایجاد کردند. باوجوداین، این فرایندها از نظر تاریخی سالها متمایز از هم بودهاند. در آن زمان، دموکراسیهای غیرلیبرال در روسیه، فیلیپین و پاکستان حاکم شده بودند. من نگران گسترش این خطر به غرب بودم اما به شیوهای بسیار کماهمیتتر. در كتاب «آینده آزادی: دموکراسی غیرلیبرال در داخل و خارج از کشور»، چندین فصل را به ایالات متحده اختصاص دادم و گرایشهای پوپولیستی را که درحال ایجاد تغییرات در سیاست، فرهنگ و جامعه ایالات متحده بودند، مانند زوال احزاب سیاسی توصیف کردم. امروز واضح است که ایالات متحده با تهدیدی جدی برای نظام سیاسی خود مواجه است که عمیقتر از هر نوع تهدید دیگری از زمان جنگ داخلی به اینسو محسوب میشود. بخش بزرگی از رأیدهندگان ایالات متحده عمدتا در حزب جمهوریخواه، دیگر ایده یک اپوزیسیون قانونی را نمیپذیرند و خود را متقاعد کردهاند که اگر آن اپوزیسیون پیروز شود، قطعا تقلب بوده و در نتیجه انتخابات باطل است. این نوع ذهنیت اساسا در تضاد با لیبرالدموکراسی است و برای بقای آن خطرناک خواهد بود. این موضوع نشان میدهد که در آینده شاهد انتخابات رقابتی با تلاش برای سرکوب آرا و مبارزه برای بیاعتباركردن انتخابات خواهیم بود؛ همانطورکه در سال ۲۰۲۰ این اتفاق رخ داد. اثر ماندگار چنین وضعیتی بیاعتباركردن رئیسجمهوری منتخب و فلجکردن نظام سیاسی خواهد بود. آنچه من را شگفتزده کرده نارسایی یکی از ایدههای اصلی تأسیس آمریکا بود. «جیمز مدیسن» مهمترین معمار نظام سیاسی ایالات متحده شیفته اندیشمندان عصر روشنگری بود که سیاست را یک علم میدانستند. آنان تصور میکردند که سیستمی شامل کنترل و موازنه میتواند حکومتی خوب را ایجاد كند. مدیسن معتقد بود «اگر انسانها فرشته بودند، هیچ دولتی لازم نبود». مدیسن سیستمی را بنا کرد که برای كارآمدبودن نیازی به فضیلت نداشت؛ نهتنها در ایالات متحده بلكه در سراسر جهان، اكنون ما شاهد «سیاست بدون فرشتگان» هستیم و میبینیم که بهدرستی کار نمیکند. نهادهای دموکراتیک در بسیاری از نقاط جهان تضعیف و در نقاط دیگر شکنندهتر شدهاند. اکنون در قرن بیستویکم همچنان یکی از قدیمیترین پرسشها در سیاست حتی قدیمیتر از ایدههای روشنگری که دموکراسی بر اساس آن بنا شده بود، بدون پاسخ باقی مانده است. این پرسشی است که یونانیان و رومیان باستان بیش از دو هزار سال پیش در مورد آن بحث میکردند: «چگونه فضیلت را در انسان ایجاد کنیم؟».
لغو سیستم دوحزبی
لی دراتمن. عضو ارشد بنیاد «نیو آمریکا»
بدون درک تغییرات اقتصادی و جمعیتی که دموکراسیهای غربی را متحول کرده است، نمیتوان بحران کنونی لیبرالدموکراسی را درک کرد. امروزه فرصتهای اقتصادی با شدت بیشتری تنها در شهرهای بزرگ متمرکز شده است. نخبگان شهری جدید-بسیار چندفرهنگیتر، متنوعتر و جهانوطنیتر- بازتعریف هنجارهای فرهنگی و تنظیم مجدد سلسلهمراتب سنتی نژاد و جنسیت است. در مناطق پساصنعتی و روستایی، جایی که از جهانیشدن جدا افتاده، پوپولیستهای راست افراطی خود را مدافع عظمت ملی و نظم گذشته معرفی میکنند. این موضوع بهویژه در میان مردان سفیدپوست دیده میشود. در آمریکا و بریتانیا، ترامپیستها و طرفداران برگزیت هر دو نمونههای آشکار تشدید شکافی خطرناک هستند که به لیبرالدموکراسی آسیب میزند. اما احزاب ملیگرای راست افراطی مانند «آلترناتیو برای آلمان»، دموکراتهای سوئد، حزب «برای آزادی» در هلند و «حزب مردم» در دانمارک تاکنون از قدرت دور نگه داشته شدهاند و حداقل سهچهارم رأیدهندگان مخالف حضور آنان در قدرت هستند. تفاوت در چیست؟ آمریکا و بریتانیا پایهگذار اولین انتخاباتی بودند که منازعه فقط حول دو حزب سازماندهی شده است و این سیستم دوحزبی همچنان ادامه دارد. در این دو كشور، رأیدهندگان تقریبا وادار به انتخاب بین دو اردوگاه رقیب میشوند. اگرچه رفراندوم برگزیت کاملا با شکاف میان دو حزب کارگر و محافظهکار در آن زمان منطبق نبود، اما به قطببندی تفرقهانگیزی که اکنون سیاست حزبی بریتانیا را تعریف میکند، سرعت بخشید. نظامهای دوحزبی و چندحزبی به همان اندازه در حفظ اجماع ملی مهارت داشتند و كارآمد بودند. اما امروزه، با تضادهای فرهنگی شهری و روستایی که رقابت سیاسی را پیش میبرد، دموکراسیهای اکثریتی در حال تشدید رقابت با حاصل جمع صفر بین نخبگان مترقی شهری و یک راستگرای پوپولیست روستایی هستند؛ رقابتی كه هیچ سودی برای دموكراسی ندارد. در دنیای امروز، یک نظام دوحزبی کشور را به دو نیم تقسیم میکند، قطبیت را تقویت کرده و تعمیق میبخشد و سیاست را به سوی وضعیت جنگی سوق میدهد. انجام اصلاحات در این سیستم رأیگیری میتواند مفید باشد.
نابودی سرمایهداری نظارتی
شوشانا زوبف، نویسنده کتاب معروف «عصر سرمایهداری نظارتی»
سرمایهداری نظارتی، نهاد اقتصادی غالب در دوران حاضر است که در مسیر برخورد با دموکراسی قرار دارد. غولهای سرمایهداری نظارتی مانند گوگل، فیسبوک، آمازون، مایکروسافت و اپل بدون مواجهه با محدودیتهای قانونی، تقریبا تمام جنبههای تعامل انسان با اطلاعات و سیستمهای ارتباط جهانی را در اختیار دارند. در وضعیت همهگیری اخیر، تقریبا همه راههای مشارکت اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی از طریق این شرکتهای غیرمسئول و غیرپاسخگو صورت میگیرد. نتیجه آن نیز بروز بحرانها و تنشهای اجتماعی ازجمله تمرکز گسترده اطلاعات شرکتها در مورد مردم و جامعه، ترویج گفتمان مخرب، ازبینرفتن حریم خصوصی و تضعیف نهادهای دموکراتیک است. با وجود آنكه چینیها فناوریهای دیجیتال را برای پیشبرد نظام حکومتی خودکامه خود طراحی کرده و به کار گرفتهاند، غرب نتوانسته چشمانداز مشخص و روشنی را از این دنیای دیجیتال با رعایت اصول دموکراتیک در حکمرانی ترسیم کند. قانونگذاران در آمریكا و اروپا هنوز به این موضوع مهم فکر نکردهاند که چگونه میتوان آینده دیجیتالی را دموکرات و دارای ساختار مشخص کرد.
سه اصل برای این آغاز کار وجود دارد که نخست حاکمیت قانون دموکراتیک است. اول اینكه فضای مجازی نباید مصون از حقوق و قوانین باشد و ناشران باید در قبال اطلاعاتی که منتشر میکنند، مسئول باشند. دوم باید قوانین ضد انحصار موجود را برای ازبینبردن انحصارگرایی غولهای فناوری مورد استفاده قرار داد. دموکراسیها باید استخراج مخفیانه دادههای انسانی و شخصی را که خصوصی دانسته شدهاند، غیرقانونی اعلام کرده و کنترل تمام و كمال شرکتها بر جریان آزاد اطلاعات را لغو کنند. سوم آنکه شرایط جدید مستلزم تدوین حقوق جدید است؛ دموکراسیهای لیبرال این قدرت و مشروعیت را دارند که علیه سرمایهداری نظارتی این شركتها وارد عمل شوند و كنترل امور را در دست گیرند. ما یا باید دموكراسی داشته باشیم یا جامعهای تحت نظارت كمپانیهای فناوری؛ هر دو آنها را نمیتوان كنار هم قرار داد.
سایر اخبار این روزنامه
دموکراسی پس از صنعتیشدن اتفاق میافتد
توپ صیانت در زمین دو قوه
برجام میتواند کف توافقی پایدارتر باشد
پایان سفر امیرعبداللهیان به قطر پیش از سفر به چین
دولت روحانی زیر ذرهبین کمیته تفحص
بازگرداندن ریل به عقب
پسر یک نماینده مجلس هم در وزارت علوم پست گرفت
زلزله بیخ گوش پایتخت
توصيههاي نخبگان براي نجات جهان از پوپوليسم و افراطگرايي
داستان ۲ وزیر و ۵۰ ثانیه مکالمه
دانشمندی که پژواک طبیعت بود
معرفتشناختی دولتها
طرح تحول پشت طرح تحول
بيژن و منيژه (۶)
حقوق شهروندی در زندان