مهندسی مجدد آموزش‌عالی‌، یک نهضت ملی

دکتر نوید هاشمی طبا‪-‬ راقم این سطور‌، این توفیق را داشته است که بیست و چهار سال پیش‌، بعضی از درس‌های تخصصی مهندسی کامپیوتر را طی چند نیمسال در دانشکده افسری؛ تدریس نماید. روزی به واسطه جوانی و آنکه دانشجویان در آزمون میان‌ترم درس دشوار «نظریه زبانها و ماشینها» ‌، کف استاندارد را نشانه رفته بودند‌، با کمی عتاب و تندی‌، بر آنان خرده گرفته شد که «شاخص‌های آموزش عالی در ارزیابی‌ها باید تغییر کند‌، من هم در این کلاس دقیق خواهم بود»؛ نقل به مضمون.
با گفتن این جمله‌، ارشد دانشجویان افسری در کلاس ایستاد و گفت: ” استاد‌، ما از صبح زود پرچم و صبحگاه و تمرین و رژه داشتیم و با پوتین و لباس نظامی و خسته و کم طاقت‌، سر درس سخت شما نشسته ایم. شاخص‌های آموزش عالی‌، باید از کلاس ما اصلاح شوند!؟ ”
آن دانشجو که لابد؛ هم اینک به درجه سرهنگی نائل شده‌، آن روز‌، هرچند به مطایبه‌، ولی درست می‌گفت. سال‌ها بعد‌، در حین تدریس درس‌های مهندسی مجدد روش‌های کسب و کار یا تکامل نرم‌افزار برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی؛ بارها به این مهم اندیشیده‌ام که آموزش عالی در همه سطوح و بیشتر روندها‌، با این همه نیروهای فرهیخته و دانشمند و دانشجویان مستعد‌، نیاز به مهندسی مجدد و بازسازی ریشه‌ای دارد.
خوانندگان عزیز طی یک جستجوی اندک با موتورهای جستجوی اینترنتی متوجه خواهند شد که پژوهش‌های چندی در این خصوص صورت گرفته و توصیه‌هایی برای مهندسی مجدد نگرش یا نظام آموزش عالی به طور کلان و موسسات آموزش عالی به طور خرد (از دید بازاریابی بنگاه‌ها گرفته تا برآورده کردن نیازهای کوتاه مدت و بلندمدت مشاغل کشور و منافع ملی) بیان شده اند. با این همه‌، بیان این نکته ضروری است که انجام موفق پروسه مهندسی مجدد‌، تنها با شناخت چالش‌ها و موانع و ارائه رهیافت‌های جامع برای غلبه بر آن‌ها مقدور است (لطفا رجوع شود به مقاله «از تعریف تا تشخیص: حلقه مفقوده کیفیت» منتشر شده در ۲۴ دیماه ۱۳۹۷).


بگذارید که صریح باشیم و بگوییم که اصلاح آموزش عالی باید از آموزش دوران مدرسه و مشخصا از مقطع متوسطه آغاز شود. شاید در بدو امر و با یک نگاه سطحی‌، به نظر رسد که اصلاح نظام آموزش عالی باید از گزینش دانشجو آغاز شود. کما اینکه طی چند دهه گذشته‌، این موضوع پیوسته‌، محل بحث و بررسی بسیار بوده و راهکارهایی (نه جامع و نه کارآمد) برایش اندیشیده شده‌اند. پذیرش دانشجو بدون کنکور و با در نظر گرفتن نمرات سالهای آخر متوسطه‌، یکی از این راهکارهای کاملا اشتباه است که تنها تب کنکور را با مسکن نابوده‌کننده «گرفتن نمره در سالهای آخر متوسطه» فرو می‌کاهد (رجوع شود به مقاله ۱۶ دیماه ۹۷ نگارنده با عنوان «حذف کنکور: از چاله به چاه.)»
حقیقت این است که مهندسی مجدد آموزش عالی‌، نیاز به یک نهضت و جنبش ملی چه از نظر فرهنگی و چه از نظر آموزشی و پرورشی دارد. نویسنده این یادداشت‌، چند سال پیش در جلسه هم‌اندیشی استادان که بعضی مدیران و معاونین دانشگاه هم بودند‌، بیان داشت که برای ارتقا کیفیت آموزش‌عالی باید به سراغ ورودی‌ها رفت و با آموزش و پرورش اتاق‌های فکری مشترک داشت‌، زیرا خروجی مدرسه ها‌، ورودی دانشگاه‌ها هستند. بگذریم از آنکه اکثر مدیران آن جلسه این نظر را خارج از حوزه مسئولیت دانشگاه می‌دانستند. آن روز گفته شد و اینجا تاکید می‌شود که مرز سیستم‌ها‌، فیزیکی نیست. سیستم‌های باز‌، ورودی‌ها را از محیط و از خروجی سیستم‌های دیگر می‌گیرند و
طبیعی است که پروسه فراهم‌سازی و خصوصیات محصولات سیستم‌های دیگر‌، که تامین‌کننده ورودی آن‌ها هستند‌، برایشان مهم و بلکه حیاتی باشد. خصوصا آنکه این ورودی‌ها و خروجی‌ها «انسان‌ها» باشند آنهم باشان عظیم دانش‌پژوهی.
از نگاهی دیگر‌، بسیاری از بنیان‌های ذهنی ما و هم‌میهنان‌، نیاز به بازسازی و اصلاح عمیق دارند؛ تا بتوان به این ادراک رسید که «دانشگاه رفتن و تحصیلات عالیه‌، برای همه‌، یک الزام یا یک هدف نیست». اصولا یک جنبش و نهضت فرهنگی لازم است تا این اصلاح ذهنیت روی دهد. رسالت این اصلاح ذهنی بی‌گمان‌، بر عهده خانه و مدرسه توامان است. ماموریت دبیرستان در این جنبش‌، با این فرض است که دانش‌آموزان به بلوغ درک فلسفی موضوع رسیده اند. از طرف دیگر در خانه نیز‌، تحقیقا مادران و پدران «خوشبختی و آسایش» فرزندان را می‌خواهند و هرقدر آگاه‌تر باشند‌، بهتر می‌توانند پشتیبان اتخاذ تصمیم درست فرزندانشان باشند. کما اینکه در طول ده‌ها سال گذشته‌، این ذهنیت غلط که «تنبیه بدنی» از لوازم تربیت دانش‌آموزان است‌، هم در مدرسه و هم در خانه‌، ریشه کن شده است.
باید اذعان داشت که هم اکنون‌، به دلیل ساختارهای نابسامان و شرایط ناپایدار اقتصادی از یک سو و توانایی‌های محدود فارغ التحصیلان (چه به علت ضعف مفرط سیستم آموزشی و چه انگیزشی) از سوی دیگر‌، در کشورمان‌، رابطه‌ای قوی (آنطور که کشورهای جهان اول وجود دارد) میان میزان تحصیلات و درآمد افراد وجود ندارد. این گزاره‌، سوال پژوهشی مهمی است که فرآیند مهندسی مجدد نظام آموزش عالی (از نقطه‌نظر مسئولیت خود) می‌تواند پاسخگوی آن باشد.
در زمینه سازی‌، مهندسی مجدد آموزش عالی‌، این سوال برای همه مطرح است (هرچند کمتر به زبان آید) که اگر کسی علاقه (یا کشش) خواندن درس طی چند سال برای کارشناس شدن را ندارد‌، چرا باید بهترین دوران زندگی‌اش را با استرس و نگرانی بگذراند؟ حال آنکه با ورود به بازارکار و گذراندن دوره‌های چابک و هدفمند صنعتی یا هنری یا حتی کارآفرینی می‌تواند بسیار موفق‌تر باشد.
با همین استدلال‌، در مقطع تحصیلات تکمیلی‌، کسی که انگیزه‌، فرصت یا همت تحقیق و پژوهش و تخصیص وقت مبسوط برای کارشناسی ارشد یا دکترا را ندارد‌، چرا باید درگیر چنین پروسه‌ای شود؟ البته اگر رسیدن به آن «عنوان جادویی» مدنظر باشد‌، راهکار این یادداشت می‌تواند «سالبه به انتفاع موضوع» قلمداد شود. کما اینکه اگر بودجه‌بندی و تحصیل بودجه دانشگاه ها‌، از هر نوع چه دولتی (خصوصا پردیس ها) ‌، چه غیرانتفاعی‌، چه آزاد ضعیف باشد و به پرداخت‌های دانشجویان از هر نوع وابسته شود‌، ضربه مهلکی به کیفیت آموزش عالی وارد خواهد آمد. در این صورت منطقی است که روند ارزیابی و ارزشیابی «سخت‌گیرانه» به کار نرود و دانشجویان‌، درس خواندن را مهمترین وظیفه خود ندانند و دانشگاهها‌، دانشجو
را «یک مشتری سودآور» تلقی کنند و با مماشات و آیین نامه‌های خاص در فرآیند ارزشیابی‌، راه فراغت از تحصیل «به هرقیمت» را تسهیل نمایند. در چنین وضعیتی‌، «مهندسی مجدد و مکرر» هم راه به جایی نخواهد برد!
باری‌، در مهندسی مجدد آموزش عالی‌، از دو محور عمده باید بازنگری را آغاز کرد. یکی تربیت کارشناسانی که بتوانند از پتانسیل ها‌، ظرفیت‌ها و منابع کشوربهترین استفاده را کنند. دوم تربیت کارشناسان و پژوهشگرانی است که هم از نظر علمی توانا و به روز باشند و هم بتوانند به طور جهانی توانایی‌های خود را به کار برند. برای رویکرد نخست‌، البته تشکیل اطاق فکرهایی متشکل از دانشمندان وطن‌دوست لازم است که با قابلیت‌ها و ظرفیت‌های کشور (چه مادی و چه مجازی) آشنایی کامل داشته باشند و در حوزه‌های مختلف و طرح‌های پژوهشی متعدد را تعریف کنند تا اشراف کامل به دست آید. برای رویکرد دوم‌، دانشگاه‌ها باید نقش محوری داشته باشند.
از تعریف مجدد رشته‌ها و تخصص ها‌، طرح درس‌ها‌،
بهره بردن از ابزارهای به روز‌، ساخت و بهره‌برداری از آزمایشگاه‌های مدرن گرفته تا ارتباط قوی با صنعت و موسسات پژوهشی‌، مشتمل بر دریافت گرنت و بورسی نمودن دانشجویان مستعد و انجام پروژه‌های پژوهشی عظیم و ملی. شاید در این میان‌، مهمتر از همه‌، ماموریت تعریف و تضمین «قابلیت فارغ التحصیلان» هر رشته باشد.
نکته‌ای که در پاراگراف قبل مورد اشاره قرار گرفت البته‌، مورد تاکید موکد است؛ یعنی «تربیت فارغ‌التحصیلان جهانی». معدود کشورهایی هستند که دانشگاه‌هایشان «فارغ التحصیل با قابلیت
کار کارشناسی جهانی» تربیت نکند. یکی هم متاسفانه‌، ما هستیم. برای جهانی بودن‌، احاطه بر زبان خارجه‌، یک ضرورت است. راقم این سطور به زبان پارسی التزام و افتخار دارد و از اصل پانزدهم در فصل دوم قانون اساسی درخصوص لزوم فارسی بودن کتاب‌های درسی نیز مطلع است. کما اینکه خود‌، ۲۰ سال قبل‌، مرجع چند درس تخصصی مهندسی نرم‌افزار را ترجمه و به زینت چاپ‌، مزین نموده است. اما تدریس به زبان فارسی نباید به محدود شدن و مهجور شدن فارغ التحصیلانی بیانجامد که قابلیت تعامل و همکاری با جهان خارج‌، خصوصا در حوزه تخصصی خود را نداشته باشند. یک کشور برای آنکه موفق باشد‌، باید بتواند در پروژه‌های منطقه‌ای و جهانی مشارکت جوید. چه آن پروژه‌ها در داخل میهن انجام پذیرد و چه در کشورهای دیگر. چه در حوزه شهرسازی و عمران باشد یا حوزه ارتباطات و فناوری اطلاعاتی و دیگر صنایع، چه در زمره فعالیت‌های تجاری و بازرگانی سودآور باشد‌، چه در زمینه فعالیت‌های مشترک آموزشی و پژوهشی یا حتی مشارکت‌های حفظ اقلیم و اقدامات نوعدوستانه.
برای این مشارکت‌ها لازم است که کارشناسان بتوانند مسلط و راحت و بی‌دغدغه با مردم جهان؛ بگویند‌، بشنوند‌، بخوانند‌، استدلال و بحث کنند و البته از نقطه نظرات و استدلال دیگران نیز مطلع شوند. چه در یک نشست علمی‌، چه در یک جلسه کارشناسی و چه در یک شبکه جهانی. در غیر اینصورت مشارکت جهانی‌، کمرنگ خواهد شد و در حصارهای خودساخته قرار خواهیم گرفت. به طریق اولی‌، فارغ التحصیلانی که به زبان خارجه مسلط نباشند‌، هرقدر در حوزه تخصصی خود توانا باشند‌، باید وقت بیشتری بگذارند تا در حوزه مربوط به روز شوند. آشنایی با ابزارها و محیط‌های جدید نیز‌، هم هزینه بیشتری برده هم ممکن است فرسودگی و ناامیدی به همراه داشته باشد. طبعا با ضعف در ارتباطات‌، صرفنظر از توانایی‌های علمی و تجربی‌، هموطنان در پروژه‌های ملی‌، منطقه‌ای و جهانی دست برتر را نداشته‌، سرخورده خواهند شد. ای بسا در شغلی بی‌ارتباط با درس‌های خوانده شده و تخصص فراگرفته شده‌، مشغول به کار شوند (رجوع کنید به یادداشت صاحب این قلم در تاریخ سوم آذرماه سال ۱۳۹۸ با عنوان: فراگیری زبان خارجه: ضرورتی انکار ناپذیر).
این یادداشت می‌تواند با ورود به حوزه‌های مختلف کیفی یا توصیه‌هایی برای عملیاتی نمودن موارد فوق‌، بسیار طولانی از این بشود. اما‌، گمان نویسنده آن است مخاطبین فرهیخته می‌توانند شرح و بسط و نقد بهتری را ارائه نمایند.
پایان سخن تاکید مجدد بر نکته‌ای ظریف و البته مهم در خصوص جامعیت و مانعیت است (رجوع شود به یادداشت جامعیت و مانعیت نویسنده در نهم دیماه ۱۳۹۷). مهندسی مجدد آموزش عالی‌، آنگونه که در این یادداشت مختصرا به آن پرداختیم‌، یک ضرورت غیرقابل انکار است ولی این فرآیند عظیم ملی در صورتی موفق خواهند بود که
«دیگر حوزه ها» نیز عالمانه و مجدانه‌، در پروسه مهندسی مجدد وارد شوند و این وظیفه‌ای است
بر دوش همگان که باری بردارند نه خود بار شوند. به قول شاعره توانا‌، پروین اعتصامی:
سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند
ماند خاکستری از دفتر و طوماری چند
خفتگان با تو نگویند که دزد تو که بود
باید این مسئله پرسید ز بیداری چند
گر که ما دیده ببندیم و به مقصد نرسیم
چه کند راحله و مرکب رهواری چند
دیو راگر نشناسیم ز دیدار نخست
وای بر ما سپس صحبت و دیداری چند
دفع موشان کن از آن پیش که آذوقه برند
نه در آن لحظه که خالی شود انباری چند
تو گرانسنگی و پاکیزگی آموز، چه
باک‌گر نپویند براه تو سبکساری چند
چو گشودند بروی تو در طاعت و علم
چه کمندافکنی از جهل به دیواری چند
تو بدین کارگه اندر، چو یکی کارگری
هنر و علم بدست تو چو افزاری چند
تو توانا شدی‌ای دوست که باری بکشی
نه که بر دوش گرانبار نهی باری چند
دیبه‌ی معرفت و علم چنان باید بافت
که توانیم فرستاد به بازاری چند
اگرت موعظه‌ی عقل بماند در گوش
نبرندت ز ره راست بگفتاری چند
چه کنی پرسش تاریخ حوادث، پروین
ورقی چند سیه گشته ز کرداری چند