روزنامه وطن امروز
1400/10/28
بلاگرهای زرد در ساختمان وزارت ورزش چه میکردند؟
رها عبداللهی: هفته گذشته دعوت دختران بلاگر اینستاگرامی به ساختمان وزارت ورزش و جوانان حاشیههایی به همراه داشت. استوریهای چند بلاگر معروف که منتقدان آنان را بلاگرنما یا اینستاگرامرهای زرد مینامند، حکایت از دعوت این افراد به وزارت ورزش برای همکاری در زمینه فرهنگسازی ازدواج داشت. موج واکنشها به این جلسه عجیب و پرحاشیه، روابط عمومی وزارت را به توضیح در این باره واداشت. وحید یامینپور، معاون جوانان این وزارتخانه نیز در توئیتی توضیح داد برگزارکننده این جلسه مجمع خیرین ازدواج- یک انجیاو فعال در امر ازدواج- بوده که وزارت ورزش و جوانان در راستای حمایت، مدتی است به آنان در ساختمان شماره 2 خود مکان داده است. البته یامینپور از برگزاری جلسه آنان با دختران بلاگر نیز دفاع کرد و گفت شخصا از روحانی تا شلحجاب را دعوت و با آنان گفتوگو کرده است. منتقدان اما با توضیح یامینپور قانع نشدند و بهکارگیری یک عده هنجارشکن مجازی برای فرهنگسازی را جابهجایی مرزهای کار فرهنگی دانسته و گفتند ضریب دادن به بلاگرنماهای زرد که خود عامل معضلات سبک پوشش و روابط جوانان و نوجوانان هستند، چگونه میتواند به حل معضلات سبک زندگی کمک کند؟ از سوی دیگر موافقان میگفتند حرف زدن با آدمهای متفاوتی که هیچ وقت صدای ما به آنان و مخاطبانشان نمیرسد و خوب یا بد، جوانان و نوجوانان زیادی تحت تأثیرشان هستند، اقدام خوب و قابل تحسینی است و باید همه ظرفیتها را در راه ترویج فرهنگ اصیل ازدواج به کار گرفت. البته این موضوع دستاویز بهانهجوییها و کینهتوزیهای سیاسی هم شد. برخی چهرههای جریان سیاسی مخالف دولت که تا پیش از این همیشه سعی میکردند خود را نماینده سلایق مختلف و طرفدار سبک زندگی جدید نشان دهند، به یکباره علم مخالفت برداشته و دعوت دختران اینستاگرامی به وزارتخانه را «اصولفروشی اصولگرایان» نامیدند. اگرچه این ماجرا ربطی به برنامهریزیهای فرهنگی دولت آقای رئیسی ندارد و اقدامی صورتگرفته از سوی یک انجیاو بوده اما میتوان به بهانه این اتفاق، از انفعال مدیریت فرهنگی کشور و نوع مواجههاش با چالشهای سبک زندگی غلط و معضلآفرین اینستاگرامی سخن گفت. دولت سیزدهم تابهحال توانسته مشکلاتی را در اقتصاد، مسائل اجتماعی، حوزه سلامت و سیاست خارجی حل یا در مسیر حل شدن قرار دهد اما هنوز در زمینه بحرانهای وخیم فرهنگی کشور، اتفاق قابل ملاحظهای از سوی مدیران فرهنگی این دولت رخ نداده است. ما معتقدیم نسل امروز در معرکه یک جنگ جهانی، زندگی و رشد میکند؛ جنگی که هر روز قربانی میگیرد و خیلی از ما حتی نمیدانیم کجای این معرکه مجازیم و با تیغ کدام دشمن نامرئی، زخم خورده و در حال قربانی شدنیم. در این جنگ خونین فرهنگی، ما شاید دهها قرارگاه عریض و طویل داریم که همگی مدعی اشراف داشتن بر صحنه نبرد هستند اما خروجی کارشان گویای ضعف شدید در آفند و پدافند است. خسارتهای این جنگ به قدری گسترده شده که دیگر قربانیان فقط افراد نیستند و ما شاهد آسیبهای عمیق به فرهنگ عمومی هستیم. افکار و اذهان قریب به 50 درصد مردم کشورمان بویژه در سنین 18 تا 34 سال، روزانه تحت هدایت و جهتدهی فعالان اینستاگرام است. آنان تعیین میکنند افراد و خانوادهها چه بپوشند، چه بخرند، چه بخورند، چگونه معاشرت کنند و... . وقتی معاون ساماندهی امور جوانان وزارت ورزش و جوانان اعلام میکند 37 درصد جوانان ایرانی ازدواج را از ملزومات زندگی خود نمیدانند، یعنی اصل حیاتی «ازدواج» که بنیان حفظ بسیاری از ارزشها و هنجارهای اجتماعی است، تحت تأثیر سبک زندگی مهاجم واردشده از شبکههای اجتماعی در معرض خطر فروپاشی قرار گرفته است. یعنی چراغهای قرمز هشدار را باید روشن کرد و با تمام توان ظرفیتهای قوای نظام را به کار گرفت تا خط از هم نپاشد. آیا نشانههای چنین مقابله سطح بالایی در دستگاههای فرهنگی به چشم میآید؟ سالهاست ما شاهد ترکیبی از بیبرنامگی و ولنگاری با جزماندیشی و تنگنظری بودهایم. مدیران فرهنگی بلاتکلیف و منفعل که توانایی فهم پدیدههای جدید و علل تاثیرگذاریشان بر جامعه را نداشتند، طبیعتا برای مدیریت فرهنگی جامعه متاثر از آن نیز نمیتوانستند برنامهای داشته باشند و بلافاصله با طرحهای کممایه دچار جوزدگی شده و احساس موثر بودن پیدا میکردند. حاصل بلاتکلیفیشان این شده که از سویی عدهای بدون توجه به واکنش جامعه مدام بر طبل فیلترینگ میکوبند و از سوی دیگر عدهای با بودجههای کلان با خیال جذب نوجوانان اینستاگرامی، به فعالیتهایی مشغولند که خروجیاش نه جذب بچههای غرق شده در آسیبهای سبک زندگی اینستاگرامی؛ که کشاندن جوانان و نوجوانان دیگر در غرقاب این پلتفرم مخرب است. این مهم است که شما در مواجهه با پدیدههایی مثل بلاگرهای اینستاگرامی که روزانه مثل قارچ میرویند و رشد میکنند و مخاطب جذب میکنند، چطور عمل کنی که تعیینکننده بازی باشی نه بازیخورده! تو باشی که ظرفیت را بهکار میگیری نه اینکه تبدیل به سکوی پرش و گسترش حوزه تاثیر محتواهای آنان شوی. اگر میخواهیم در این دولت اوضاع تغییر کند، باید مرز بین بهروز شدن در کارهای فرهنگی و هضم شدن در ساختارهای معیوب ساخته دست مهاجمان را بشناسیم. آیا مسیری جز متوسل شدن به اهرم فیلترینگ یا انفعال در برابر ولنگاری اینستاگرام وجود ندارد؟ آیا راهی برای ارتباطگیری با مخاطبی که در چنین ساختارهایی در حال تاثیرپذیری است وجود دارد؟ اینها گرههایی است که با کمک گرفتن از کارشناسان و دلسوزان خوشفکری که سالها در مجموعههای رسانهای یا محیطهای علمی کار و مطالعه کرده و تجربه اندوختهاند، قابل گشودن است. معمولا احساس استغنای مدیران از نظر فعالان دلسوز فرهنگی از همه طیفهای فکری تحت لوای انقلاب، مانع بزرگ این بهرهگیری و همکاری و گرهگشایی بوده است. امیدواریم مدیران فرهنگی دولت سیزدهم درایت لازم را برای مدیریت این صحنه شلوغ و پیچیده به کار گیرند و صاحبنظران دلسوز را که سالها روی این موضوعات کار کردهاند، به اتاق جنگ فرهنگی راه دهند.