ما

چرا باید از «هویت مشترک» حرف بزنیم؟ یکی از موضوعات پایه‌ای در جامعه‌شناسی، تعریف واژه «جامعه» (society‌) است. آیا به هر توده انسانی که در جایی گرد هم آمده‌اند، می‌توان «جامعه» گفت؟ پاسخ منفی است. اگر می‌خواهیم برای مجموعه‌ای از انسان‌ها، نام «جامعه» را به کار ببریم، باید یک عنصر مشترک مهم بین آنها باشد؛ هویت مشترک. هویت مشترک، ملات سازه جامعه است، عنصری است که اجزای پراکنده یک اجتماع را به هم می‌چسباند به طوری که بشود بر این اجزای به هم پیوسته نام «جامعه» نهاد. حالا فرض کنید این هویت مشترک آسیب ببیند! یا کم‌کم سست و شکننده شود! چه اتفاقی می‌افتد؟ با پدیده‌ای به نام «ازهم‌گسیختگی اجتماعی» مواجه خواهیم شد. جامعه‌ای خواهیم داشت که دیگر آحاد مردم آن، خودشان را سوار یک کشتی نمی‌دانند، بلکه می‌خواهند یک تخته‌ای، سکانی، بادبانی یا هر چیزی را که به دست‌شان می‌رسد از کشتی بردارند و با یک قایق خودشان را به ساحل برسانند، حالا این کشتی می‌خواهد غرق شود می‌خواهد نشود، همه افرادش بمیرند یا نمیرند، دیگر مهم نیست! به همین خاطر است که سخن گفتن از «هویت مشترک» و تقویت «هویت مشترک» از ضروری‌ترین مسائلی است که کنشگران عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باید همواره مدنظر داشته باشند و هر فعلی را که در عرصه کلان قصد انجام آن را دارند، با معیارها و شاخص‌های هویت مشترک بسنجند، اگر با این شاخص همخوان بود به انجام آن مبادرت کنند و اگر همخوان نبود، آن را ترک کنند.  *** مؤلفه‌های هویت مشترک ایرانیان اجازه بدهید ابتدا هویت را تعریف کنیم؛ سپس سراغ مؤلفه‌های مشترک هویت ایرانیان برویم. هویت در اصل لفظى عربى بوده و از ضمیر «هو» که به معنى «او» است، اشتقاق یافته است. ادیبان عرب که در دوره شکوفایى تمدن اسلامى منطق و فلسفه را از یونان ترجمه می‌کردند، از کلمه «هو»، «هویت» را اشتقاق کردند و از «ماهو»، «ماهیت» را. خلاصه سخن اینکه منظور از هویت، شناسه‌‌هایی است که انسان یا جامعه او را معرفی می‌کند.  استاد شهید مرتضی مطهری هم در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» می‌نویسد: «اگر هویت ملی را نوعی احساس ملی بنامیم تعریف آن عبارت خواهد بود از وجود احساس مشترک یا وجدان دسته‌جمعی در میان عده‌ای از انسان‌ها که یک واحد سیاسی یا ملت را می‌سازند».  حالا سراغ پاسخ این سوال می‌رویم که مؤلفه‌هایی که هویت مشترک ایرانیان را می‌سازند، کدامند؟ به عبارت بهتر چه چیزهایی هست که وقتی کسی می‌گوید من ایرانی هستم، خود را با آن مؤلفه‌ها در نظر می‌گیرد یا آنها را جزو ایرانی بودنش به حساب می‌آورد؟ ما در اینجا به چند مؤلفه اساسی در شکل‌دهی به هویت مشترک ایرانیان اشاره می‌کنیم و سپس هر کدام را به طور جداگانه مورد بررسی قرار می‌دهیم: جغرافیای مشترک، زبان مشترک، تاریخ مشترک، ارزش‌های اخلاقی مشترک، مناسک دینی و آیین‌های ملی. *** همه سـر به سر تن به کشتـن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم اولین مؤلفه یک هویت مشترک، جغرافیای مشترک است. روی نقشه جهان، یک مکان با یک‌سری خطوط از سایر مکان‌ها جدا شده، آنجا جایی است که هویت مشترک ما و شما است، یا درست‌تر اینکه جایی که تو، او و شما باقی نمی‌گذارد، بلکه همه «ما» می‌شویم؛ آنجایی که به نام مرزهای زمینی، دریایی و هوایی ایران آنها را می‌شناسیم. هر گونه تهدیدی برای این مرزها، تهدید «ما» است و «ما» در طول تاریخ در برابر آن ایستاده‌ایم. جالب است بدانید بر اساس روایت شاهنامه، کمابیش در ۴ هزار سال پیش جنگ فراگیر و گسترده‌ای روی کره زمین انجام گرفت که یک طرف آن کشور ما ایران و طرف دیگر تقریبا همه قدرت‌های جهانی زمان بودند. آن جنگ در آغاز پادشاهی کیخسرو بود. آن زمان همه‌ کشورها و قدرت‌های بزرگ و کوچک که در رأس آنان توران حضور داشت یک اتحاد و پیمان شوم در مقابل ایران به وجود آوردند.  جهانی بر این گونه کرد انجمن بد آورد از آن رزم خویشتن در آن اتحاد گسترده نام کشور‌های توران، هند، چین و... دیده می‌شد.  کشانی و شگنی و سقلاب و هند چغانی و رومی و وهری و سند رستم سران و فرماندهان ایران را گرد می‌آورد و به آنان می‌گوید زیادی نیروی دشمن دلیل بر قطعی پیروزی آنان نمی‌تواند باشد. با شرافت ایرانی و پایمردی تمام بجنگید. اگر ما زنده باشیم و دشمن به خاک ایران گزند برساند مرده‌ایم و اگر کشته شویم ولی از ایران دفاع کرده باشیم زنده‌ایم: همه سـر به سر تن به کشتـن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم فراوان سپه دیده‌ام، پیـش از این ندیدم که لشکر بود بیـش از این ز چینی و شگنـی و از هنـــدوی ز سقـلاب و هـری و از پهـلوی از انـبوه ایـشان مـدارید بـاک ز دریا به ابر اندر آریـد خـاک به هر روی، مرحله نهایی جنگ آغاز می‌شود و 40 روز به درازا می‌کشد و با پایداری و پایمردی سرسختانه ایرانیان و فرماندهی خوب و درایت و رهبری کیخسرو و پشتیبانی ملت و یگانگی و یکدلی، ایران پیروز جنگ می‌شود. این نبرد بزرگ در واقع نخستین جنگ جهانی بود.  خب! حالا چند هزار سال بیایید جلو، 31 شهریور 1359، یک جنگ جهانی علیه ایران. اگرچه در ظاهر یک کشور در مقابل ما بود اما عملا ایران بود و خدا، جهان بود و سلاح‌های‌شان. اینجا دیگر فقط یک رستم نبود که به میدان بیاید، ده‌ها هزار رستم بودند که بی‌باکانه به میدان آمدند، برخی نام‌شان شد شهید، برخی جانباز، برخی آزاده و... .  *** زنده‌ایم بدین پارسی دومین مؤلفه، زبان مشترک است که خود را در ادبیات مشترک مکتوب و شفاهی، متجلی می‌کند. هر کدام از ما وقتی می‌گوییم ایرانی هستیم، احساس هم‌خانوادگی با فردوسی می‌کنیم، با مولوی، با حافظ، با نظامی گنجوی، حالا اصلا مزار آنها داخل ایران باشد یا نباشد، حتی مکان زندگی آنها در مرزهای کنونی ایران قرار داشته باشد یا نداشته باشد، همین که شاعر پارسی‌گو است، او را از خود و متعلق به خود می‌دانیم.  نکته مهمی که در اینجا باید بر آن تاکید کنیم این است که عده‌ای درباره زبان پارسی، دوگانه‌سازی‌های کاذب و دروغینی انجام می‌دهند، گاه آن را در برابر زبان قومیت‌ها قرار می‌دهند و گاه تاکید بر پارسی‌گویی یا زنده کردن نام و آوازه فردوسی را نوعی ملی‌گرایی در برابر گرایش‌های دینی قرار می‌دهند، در حالی ‌که این دوگانه‌سازی‌ها هیچ جایگاه علمی و حقیقی ندارد. مروری بر بیانات رهبر معظم انقلاب در موضوع زبان پارسی، به خوبی اهمیت و جایگاه رفیع این زبان و ضرورت پاسداری از آن را نشان می‌دهد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که خود از اصیل‌ترین چهره‌های دینی تاریخ معاصر جهان اسلام است، در باب فردوسی هیچگانه نگاه دوگانه ملی‌گرایی- تدین نداشته‌اند، بلکه بر ضرورت بزرگداشت فردوسی تاکید داشته‌اند و شاهنامه را نه وسیله باستان‌گرایی، بلکه کتابی با کانتکست دینی و حکمت الهی می‌دانند.  *** تاریخ مشترک سومین مؤلفه، تاریخ مشترک است. ما وقتی تاریخ جنگ‌های کورش و داریوش را می‌خوانیم، گویی خودمان را در جبهه هخامنشی‌ها می‌بینیم. همین تاریخ را جلو بیایید تا مسلمان شدن ایرانیان، که این ماییم که مسلمان شدیم، همین تاریخ را جلو بیایید تا انقلاب اسلامی، این ماییم که انقلاب کردیم، همین تاریخ را جلو بیایید تا دفاع مقدس، این ماییم که از مرزهای جغرافیایی و عقیدتی‌مان دفاع کردیم، همین تاریخ را جلو بیایید تا شهادت سردار سلیمانی، این سرباز وطن است که برای حفظ وطن و آرمان‌های انسانی و الهی دین به دست خصم کشته شد، همه اینها یک کل یکپارچه را می‌سازد به نام «تاریخ مشترک»؛ همان که بخشی از هویت مشترک ما است.  *** مناسک دینی و آیین‌های ملی مردم ایران در همه تاریخ، «مردمی دیندار» بوده‌اند، چه آن دوران که بر آیین زرتشت بوده‌اند و چه آن زمان که دلباخته پیام توحید و عدالت اسلام شدند و با آغوش باز، اسلام را پذیرفتند، بعدها نیز در طول تاریخ، آن اسلامی را پذیرا شدند که اهل‌بیت(ع) در رأس آن قرار داشتند و در مابقی تاریخ همه وجود و هستی خود را پای این آیین و این خاندان ریختند. اسلامی که اهل‌بیت پرچمدار آن بوده‌اند، همیشه جزو مؤلفه‌های مهم هویت مشترک ایرانیان بوده است. حال همین مردم مسلمان بدون افتادن در دام دوگانه‌سازی‌های ملی-دینی، در آیین‌های باستانی خود مثل نوروز و یلدا هم شرکت کرده و می‌کنند و هیچ احساس تضادی بین این ۲ زیستن نمی‌کنند. در ایران هیچ تضادی بین زیست دینی و زیست ملی نیست و ملی‌ترین چهره‌های تاریخ ما، عموما جزو دینی‌ترین‌ها هم بوده‌اند. مروری بر یکی از بیانات رهبر معظم انقلاب، به عنوان چهره‌ای در بالاترین سطح مرجعیت دینی درباره نوروز، به عنوان برجسته‌ترین نماد ملی هویت ایرانیان بخوبی درهم‌تنیدگی این هویت ملی و دینی را نشان می‌دهد:  «عید نوروز یک عید شرقی و حامل ارزش‌های برجسته و ممتازی است.  این جشن یک جشن ملی است؛ جزو اعیاد دینی نیست؛ لکن از سوی بزرگان شرع مقدس ما هم، نوروز مورد تأیید قرار گرفته. ما روایات متعددی داریم که در آنها از نوروز تجلیل شده و روز نوروز گرامی داشته شده. این موجب شده است که نوروز وسیله‌ای بشود برای اظهار عبودیت انسان‌ها در مقابل پروردگار و تواضع ما در مقابل پروردگار. در واقع فرصتی است برای اینکه انسان دل خود را با یاد خدا هم طراوت ببخشد».  (07/۰۱/1389) *** ممانعت آیت‌الله خامنه‌ای  از تخریب مقبره فردوسی «اول انقلاب عده‌‌‌ای از مردم بااخلاص، بی‌‌‌اطلاع رفته بودند قبر فردوسی را در توس خراب کنند! وقتی من مطلع شدم، چیزی نوشتم و فوراً به مشهد فرستادم؛ که آن را بردند و بالای قبر فردوسی نصب کردند؛ نمی‌‌‌دانم الان هم هست یا نه. بچه‌‌‌های حادی که به آنجا می‌‌‌رفتند، چشم‌شان که به شهادت بنده می‌‌‌افتاد، لطف می‌‌‌کردند و می‌‌‌پذیرفتند و دیگر کاری به کار فردوسی نداشتند! حقیقت قضیه این است که فردوسی یک حکیم است؛ تعارف که نکردیم به فردوسی، حکیم گفتیم. الان چند صد سال است دارند به فردوسی حکیم می‌‌‌گویند. حکمت فردوسی چیست؟ حکمت الهی اسلامی. شما خیال نکنید که در حکمت فردوسی، یک‌‌‌ ذره حکمت زرتشتی وجود دارد».  *** آیت‌الله خامنه‌ای: اسفندیارشبیه بچه حزب‌اللهی‌های ماست «فردوسی آن وقتی‌‌‌ که از اسفندیار تعریف می‌‌‌کند، روی دین‌داری او تکیه می‌‌‌کند. می‌‌‌دانید که اسفندیار یک فرد متعصب مذهبی مبلغ دین بوده که سعی کرده پاک‌‌‌دینی را در همه جای ایران گسترش بدهد. تیپ اسفندیار، تیپ حزب‌‌‌اللهی‌‌‌های امروز خودمان است؛ آدم خیلی شجاع و نترس و دینی بوده است؛ حاضر بوده است برای حفظ اصولی که به آن معتقد بوده و رعایت می‌‌‌کرده، خطر بکند و از هفت‌‌‌خان بگذرد و حتی با رستم دست و پنجه نرم کند. وقتی شما شاهنامه را مطالعه می‌‌‌کنید، می‌‌‌بینید که فردوسی روی این جنبه‌‌‌ دین‌‌‌داری و طهارت اخلاقی اسفندیار تکیه می‌‌‌کند. با اینکه فردوسی اصلا بنا ندارد از هیچ ‌‌‌یک از آن پادشاهان بدگویی کند اما شما ببینید گشتاسب در شاهنامه چه چهره‌‌‌ای دارد، اسفندیار چه چهره‌‌‌ای دارد؛ اینها پدر و پسر هستند. فردوسی بر اساس معیارهای اسلامی، به فضیلت‌ها توجه دارد؛ در حالی که بر طبق معیارهای سلطنتی و پادشاهی، در نزاع بین گشتاسب و اسفندیار، حق با شاه است. «به نیروی یزدان و فرمان شاه» یعنی چه؟ یعنی هر چه شاه گفت، همان درست است؛ یعنی حق با گشتاسب است؛ اما اگر شما به شاهنامه نگاه کنید، می‌‌‌بینید که در نزاع بین اسفندیار و گشتاسب، حق با اسفندیار است؛ یعنی اسفندیار یک حکیم الهی است. فردوسی از اول با نام خدا شروع می‌‌‌کند «به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه بر نگذرد»، تا آخر هم همین‌‌‌طور است؛ فردوسی را با این چشم نگاه کنید. فردوسی، خدای سخن است؛ او زبان مستحکم و استواری دارد و واقعا پدر زبان فارسی امروز است؛ او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامی بود؛ شاهنامه را با این دید نگاه کنید. شما خیال می‌‌‌کنید که اگر در شاهنامه‌‌‌ فردوسی چیزی برخلاف مفاهیم‌‌‌ اسلامی وجود داشت، اینقدر در جوامع اسلامی جا می‌‌‌افتاد؟ شما می‌‌‌دانید در این نسل‌های گذشته، مردم ما چقدر دینی بوده‌‌‌اند. در کدام خانه و کدام ده و کدام محله، شاهنامه نبود یا خوانده نمی‌‌‌شد؟ همه جا می‌‌‌خواندند و منافاتی هم با مفاهیم اسلامی نمی‌‌‌دیدند». (05/۱۲/1370) بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران‌