8 ساعت نفسگیر
شهروند | روزی که رضا مسافر در هفده سالگی کوهنوردی حرفهای را آغاز کرد، فکرش را هم نمیکرد در یکی از زمستانهای سرد و سخت 24 سال بعد قرار است در تاریکی شب، صعبالعبورترین کوههای مرزی را زیر پا بگذارد و کوهنوردان گرفتار در این منطقه را نجات دهد. سال 98 او در سمت معاونت امدادونجات استان آذربایجانغربی فعالیت میکرد.
به عنوان مربی کوهستان راه و چاه کوهنوردی در سختترین شرایط را به خوبی میشناخت و سالها آن را به امدادگران و حتی ورزشکاران رشته کوهنوردی آموزش داده بود. با این حال قرارگرفتن در موقعیتهای دشوار و ماموریتهای سخت امدادونجات کوهستان تجربههای تازهای به این کوهنورد حرفهای اضافه کرده است. «ماموریتهای کوهستان یکی از سختترین ماموریتهای امدادونجات است. با این حال لحظهای که جان یک انسان را نجات میدهی آن قدر حس شیرینی را تجربه میکنی که تمام سختیها را فراموش میکنی.» مربیگری امدادونجات کوهستان را هم در کارنامه خود دارد و از سال 77 تا 82 در اردوهای تیمملی کوهنوردی ایران حضور داشته است. از میان تمام خاطرات ماموریتهای نجاتش، خاطره نجات یک جوان در منطقه مرزی اشنویه در سال 98 پررنگتر از بقیه ماموریتها باقی مانده است. کولاک شدید و طوفان 8 ساعت کوهنوردی در مناطق صعبالعبور را برایشان سختتر کرده بود. «مسافر» در این ماموریت سرپرستی تیم امداد کوهستان را هم بر عهده داشت و حفظ جان و سلامتی اعضای تیم مسئولیتی مضاعف بر عهده او بود.
شب بود. خبر مفقودی سه کوهنورد در مرز ترکیه و ایران در منطقه کوهستانی اشنویه تیم امداد کوهستان نقده و اشنویه را به این منطقه کوهستانی کشاند. برف میبارید. باد تندی پاکوبی در مسیرهای صعبالعبور را سختتر میکرد. حتی اگر تاریکی شب نبود، بوران فرصتی برای دیدن فاصله یک متری باقی نمیگذاشت. اعضای تیم امداد رشته طنابی را به فاصله یک متری از همدیگر گرفته بودند تا مثل دانههای تسبیح کنار هم باشند و یکدیگر را گم نکنند.
منطقه کوهستانی برای امدادگران ظاهر چندان آشنایی نداشت؛ کوهستان مرزی ایران و ترکیه بود و کوهنوردی به قصد شناسایی مسیر دردسرهای خودش را داشت. باید با هماهنگی نیروهای مرزی ایران انجام میشد و عبور ناخواسته از خط مرزی ممکن بود منجر به درگیری با نیروهای مرزبانی ترکیه شود. برای همین هم امدادگران کمتر به این مناطق کوهستانی پا میگذاشتند. با این حال یکی از اعضای تیم، از کوهنوردان محلی همان منطقه و با یالها و قلهها و درهها آشنا بود.
رضا مسافر آن زمان معاون امدادونجات آذربایجانغربی و سرپرست این عملیات بود. کوهنوردی را از نوجوانی آغاز کرده بود و خیلی زود سراغ کمکهای اولیه و امدادونجات رفت. تا قبل از استخدام رسمیاش در هلالاحمر به عنوان امدادگر داوطلب در ماموریتها جمعیت را همراهی میکرد.
او میگوید: «شب بود که خبر مفقودی سه نفر از مردم محلی را در منطقه کوهستانی اشنویه به ما دادند. زمستان بود. میدانستیم ماموریت سختی خواهد بود؛ زیرا خود کوهنوردان بومی این منطقه نتوانسته بودند به جستوجوی آنها بروند برای همین از ما کمک خواسته بودند. ماجرا از این قرار بود که دو جوان روستایی برای آوردن کالاهای قاچاق از ترکیه، از منطقه کوهستانی به صورت زمینی به این کشور رفته بودند. مدتی از موعد بازگشتشان گذشته بود، اما بیخبری از آنها یکی از افراد میانسال روستا را روانه این منطقه کوهستانی کرده بود.»
باد با هر قدم ما را به عقب هل میداد
مفقودان قبل از آغاز حرکت با خانه تماس گرفته و گفته بودند در حال واردشدن به منطقه کوهستانی هستند و قرار است از یکی از یالها مسیر خود را ادامه دهند تا به روستا برسند. ساعتها بیخبری از آنها باعث شده بود خانوادهشان با هلالاحمر تماس بگیرند و اعلام کمک کنند.
«مسافر» میگوید: «نکتهای که به ما در این ماموریت خیلی کمک کرد این بود که به خانواده خود دقیقا اطلاع داده بودند که از کدام مسیر برمیگردند. ما هم همان یال را در پیش گرفتیم و خلاف جهت حرکت آنها به سمت روستا به طرفشان حرکت کردیم تا آنها را پیدا کنیم. سرما به زیر لایههای کاپشن ما هم نفوذ کرده بود و باد سرد در تنمان میپیچید. هر یک قدم انرژی بسیار زیادی از ما میگرفت. امدادگران آن تیم از بهترین و باتجربهترین امدادگران کوهستان بودند وگرنه بعید میدانم از پس این ماموریت برمیآمدیم. همه جا تاریک بود و ما شناختی از مسیر نداشتیم. تنها یکی از امدادگران که از بومیان همان منطقه بود، مسیر را خوب میشناخت. با این حال از همان لحظه اول از ابزارهایمان برای مسیریابی درست استفاده کردیم تا قدم اشتباهی برنداریم. طوفان و شدت باد به حدی بود که با هر قدم ما را به عقب هل میداد. اعضای گروه با رشته طنابی که به همه وصل شده بود، راه خود را پیدا میکردند و اگر این طناب نبود احتمال داشت بچهها از مسیر منحرف شوند و راه خود را گم کنند.»
سرپرستی تیم را بر عهده داشت و بیش از دیگر امدادگران نگران جان اعضای تیم بود. هر اشتباه کوچکی در آن شرایط میتوانست فاجعه بزرگی به بار بیاورد. از طرفی فکر اینکه افراد مفقودشده هنوز زنده باشند و بتوان آنها را نجات داد، او را به پیشروی در تاریکی آن منطقه صعبالعبور بیشتر تشویق میکرد.
علایم حیاتی
تیم پشتیبانیای در شهرستان نقده آمادهباش بودند تا در صورت نیاز به این ماموریت اضافه شوند؛ موضوعی که گرچه اعضای تیم امداد را در آن شرایط سخت دلگرم میکرد، اما آنها همه تلاششان را به کار بسته بودند تا نیازی به کمکگرفتن از این تیم پشتیبانی نباشد.
مسافر میگوید: «درست است که در این ماموریت تیم پشتیبانی آمادهباش بود. اما ما میدانیم که اگر در ماموریتی اینچنینی تیم عملیات خودشان دچار حادثه شوند، عملیات از دست رفته است، زیرا باید صبر کرد تا تیم پشتیبانی از راه برسد و بعد از رسیدگی به حال امدادگرانی که در میانه راه دچار مشکل شدهاند، دوباره ادامه مسیر دهند تا خودشان را به عملیات اصلی برسانند. ما وقتی برای این کار نداشتیم. بچههای تیم از جان و دل مایه گذاشتند تا در آن شرایط سخت برای رسیدن به مفقودان دوام بیاورند.»
هشت ساعت کوهپیمایی در بوران و تاریکی شب و در سرمای زمستان ماموریت سختی برای اعضای تیم رقم زده بود. با این حال بالاخره در منطقه کوهستانی به یکی از افراد مفقودشده رسیدند: «یکی از افراد مفقودشده را در حال نیمههوشیار پیدا کردیم. روی صورت و دستهایش علایم سرمازدگی بود. شرایط جسمیاش به حدی بد بود که حتی نمیتوانست حرف بزند. به کمک پتو و تجهیزاتی که همراهمان بود، گرمش کردیم. مقداری غذا و نوشیدنی گرم به او خوراندیم تا کمی سرحال آمد. آنجا بود که سراغ دیگر همراهانش را گرفتیم. دو فرد مفقودشده دیگر با فاصله کمی از او روی زمین افتاده بودند. دلیل زمینگیرشدنشان هوای بسیار سرد بود و اینکه تمام انرژیشان را از دست داده بودند. وقتی بالای سر یکی از جوانها رسیدیم، هیچ علایم حیاتی نداشت و جانش را از دست داده بود. مرد میانسال را نیمههوشیار پیدا کردیم، بدنش را گرم کردیم و اقدامات اولیه را برای بهترشدن حالش انجام دادیم. جسد فردی را که جان باخته بود، به همراه جوانی که زنده مانده بود، همچنین مردی که نیمهبیهوش پیدا کرده بودیم، به پایین کوه بردیم. اما مرد میانسال تا پایین کوه دوام نیاورد و او هم جانش را از دست داد. در این عملیات نفسگیر توانستیم جان یکی از مفقودان را نجات دهیم و او را زنده برگردانیم. تا پایین کوه و رسیدن به نیروهای درمانی، از او که حال روحی و جسمی خوبی نداشت، مراقبت میکردیم. اغلب مردم این منطقه از اشنویه کوهستان آن اطراف را به خوبی میشناسند و کوهنوردان ماهری هستند. با این حال سرمای هوا و بوران به اندازهای شرایط را دشوار کرده بود که هیچ کدام از کوهنوردان محلی توان کمکرساندن به مفقودان را نداشتند و از هلالاحمر کمک گرفتند. همه سختیهای این عملیات وقتی فهمیدیم که یکی از این افراد زنده است و میتوان او را نجات داد از تنمان بیرون رفت. این تجربهای مشترک در میان امدادگرانی است که در ماموریتهای سخت موفق میشوند جان یک انسان را نجات دهند؛ حسی که برای همیشه به آنها انگیزه میدهد تا خودشان را به خطر بیندازند.»
آنچه نجات را ممکنتر میکند
رضا مسافر تجربه امدادرسانی در حوادثی مثل زلزله کرمانشاه، زلزله ترکیه، سقوط هواپیما در آذربایجانغربی، ماموریتهایی مثل نجات جستوجوگران عتیقه از دیوارههای خطرناک و جستوجو در بهمن را در کارنامه سالها خدمتش در هلالاحمر دارد. او سختترین و در عین حال شیرینترین روزهای عمر چهلوهشت سالهاش را اغلب در عملیاتهای نجات تجربه کرده است.
«مسافر» میگوید: «ماموریتهای کوهستان هر کدام شرایط منحصربهفرد و پیچیدگیهای خاص خود را دارد که آبوهوا و شرایط جسمی افراد حادثهدیده در آن نقش تعیینکنندهای دارد. با این حال دو موضوع همیشه به ما کمک میکند تا در سختترین شرایط بتوانیم بهترین بهرهوری خودمان را داشته باشیم. یکی اینکه افرادی که به کوهستان میروند قبل از اعزام مقصد دقیق و مسیری را که قرار است از آن عبور کنند، به خانواده و نزدیکان خود اطلاع دهند. همچنین اگر فردی به کوه رفت و زمان زیادی از بازگشتش گذشت، حتما همان موقع به هلالاحمر اطلاع دهند؛ اینکه اجازه دهیم زمان بیشتری بگذرد که شاید این فرد خودش برگردد یا تلاش فردی برای پیداکردن فرد مفقودشده تنها باعث اتلاف زمان طلایی برای رسیدن به فرد حادثهدیده میشود. اگر این موضوع را زود متوجه شویم، فرصت بهتری برای پیداکردن فرد گمشده در اختیار داریم و شانس موفقیتآمیزبودن عملیات بیشتر است. از طرفی اعضای تیم کوهنوردی باید بتوانند از تمام تجهیزاتشان به موقع و به درستی استفاده کنند تا خودشان در زمان رسیدن به محل ماموریت دچار حادثه نشوند. در این صورت شرایط برای امدادرسانی به این تیم آسیبدیده و همچنین افراد مفقودشده دیگر دشوارتر و پیچیدهتر میشود.»
وظیفه ما نجات جان مردم است
صعود به دیوارهها و قلههای سرسخت استان آذربایجانغربی یا دیگر استانهای کشور برای او دیگر تنها صعود برای ورزش و تفریح و هیجان نیست؛ او در این سالها همواره به دنبال گمشدهای در کوهستان و مصدوم و آسیبدیده و در کوهماندهای به دل سنگ و صخره میزند؛ مثل ماموریتی که در تابستان 98 به پستش خورده بود و باید سه کاوشگری که در دیوارهای خطرناک گرفتار شده بودند، نجات میدادند.
رضا مسافر میگوید: «این حادثه در منطقه کوهستانی ارومیه اتفاق افتاده بود. ماجرا از این قرار بود که چندین نفر برای کاوش و پیداکردن عتیقه به منطقهای باستانی رفته بودند و هنگام بازگشت از غار نتوانسته بودند از تجهیزاتی که دارند به درستی استفاده کنند. این افراد کوهنوردی و صخرهنوردی را تا حدی بلد بودند، اما نه آن اندازه که بتوانند مسیر سخت رفته را بازگردند. بعد از گذشت یک روز از گرفتارشدنشان در این منطقه و ناکامی دوستانشان برای نجات آنها با هلالاحمر تماس گرفتند. برای رسیدن به این افراد باید مسیری را با تجهیزات طی میکردیم و علاوه بر آن به تجربه فنی هم نیاز داشتیم؛ اما هر طور بود خودمان را به این دیواره رساندیم و این افراد را به سمت قله هدایت کردیم تا بتوانیم از مسیر راحتتری به طرف پایین حرکت کنیم. بعد از رسیدن به پای کوه این افراد به دلیل تخلفی که انجام داده بودند، تحویل مقامات قضائی داده شدند. اما وقتی ما برای ماموریت به این منطقه اعزام شدیم برایمان فرقی نمیکرد آنها به چه دلیل در آن منطقه صعبالعبور و خطرناک هستند. حتی نپرسیدیم آیا این غارنوردی که نزدیک بود به قیمت جانشان تمام شود، ثمری هم برای آنها داشت یا نه!؟ وظیفه و مسئولیت ما یک چیز بود و آن نجات جان افرادی بود که از ما درخواست کمک کرده بودند.»