حراج تهران، حراج هنر

علی کاکادزفولی
دکترای جامعه‌شناسی سیاسی
برگزاری رویداد حراج تهران در روزهای گذشته همچون دوره‌های پیشین آن واکنش‌های زیادی را برانگیخت. تاکنون عمده نقدهای وارده به این رویداد در رسانه‌ها معطوف به ساختار اقتصادی حراج و طرح مباحثی نظیر پولشویی بوده که البته این نقدها در جای خود وارد و قابل بررسی است، اما آنچه عمدتاً در تحلیل‌ها نادیده گرفته شده، نسبت ماهیت برگزاری چنین رویدادی با جامعه کنونی ایران است. رویکرد این یادداشت بر رد یا تأیید کلی چنین رویدادی نیست؛ زیرا نگارنده معتقد است که در هر حال چنین رویدادی نتیجه مجموعه‌ای از نگرش‌ها، وضعیت‌ها و فرآیندها است و نمی‌توان آن را به دوگانه خوب یا بد تقلیل داد. آنچه حائز اهمیت است، شناخت ابعاد عمیق‌تر این پدیده است که اکنون 15 دوره از برگزاری آن گذشته و توانسته نسبتاً جایگاه خود را تثبیت کند. در یادداشت حاضر سعی بر آن است تا از زاویه کلان به این رویداد پرداخته شود برخی جنبه‌های ماهوی آن مورد مداقه قرار گیرند.
انزوای اجتماعی


اولین نکته قابل توجه در رویداد حراج تهران، عدم برخورداری از پشتوانه اجتماعی است که این وضعیت خود به وجود آمده از فقدان مسأله است. در حالی که برخی هنرمندان سرشناس از نظر وضعیت معیشتی دچار مشکلات فراوانی هستند و جامعه ایران نیز درگیر مسائل متعدد است، برگزاری چنین رویدادی با چنین پرستیژ رسانه‌ای چندان قابل هضم نیست. منظور از این جملات آن نیست که برگزارکنندگان رویداد، مسئول حل مشکلات و یا مقصر به وجود آمدن آنها هستند، پرسش اینجاست که در نهایت این رویداد و سیاست‌های حاکم بر آن چه نسبتی با جامعه هنری ایران دارند؟ به عبارتی برگزاری این رویداد با توجه به کدام مسائل جامعه هنری ایران بوده و برگزارکنندگان با در نظر گرفتن چه اولویت‌هایی اقدام به برگزاری نموده‌اند؟ نه در وب سایت رویداد به مسائل جامعه هنری ایران پرداخته شده و نه برگزارکنندگان آن نگرش و منظومه فکری مشخصی نسبت به هنر و مسائل آن در ایران از خود نشان داده‌اند. نگاهی به بخش اخبار وب سایت رسمی رویداد، نشان می‌دهد که اساساً هیچ‌گونه اطلاع‌رسانی از فرآیندهای رویداد صورت نگرفته و اخبار منتشره تنها اخبار مربوط به برگزاری رویداد اصلی در هر دوره و گزارشی از آثار به فروش رفته هستند. می‌توان این گونه برداشت کرد که اساساً اطلاع‌رسانی و شفاف‌سازی درباره فلسفه وجودی رویداد برای برگزارکنندگان رویداد چندان موضوعیتی نداشته است. این موضوع را از تعداد محدود حاضران، خریداران و حتی آمار نسبتاً پایین دنبال کنندگان شبکه‌های اجتماعی رویداد نیز می‌توان متوجه شد. بویژه آنکه گردانندگان صفحه اینستاگرامی رویداد حتی فرصت اظهار نظر به مخاطبان را نیز نداده و بخش نظرات را برای تمامی مطالب بسته‌اند. اعتراض‌های مستقیم و غیرمستقیم بخش قابل توجهی از هنرمندان به این رویداد بویژه در دوره اخیر نیز از دیگر مسائلی است که سبب می‌شود رویداد را نتوان حتی یک رویداد اختصاصی برای جامعه هنری به حساب آورد.
ابهام در فرایندها
نامشخص بودن و عدم شفافیت فرایندهای انتخاب و قیمت‌گذاری آثار از دیگر نقدهایی است که می‌توان به این رویداد وارد آورد. اگرچه در وب سایت رسمی رویداد، ذکر شده که آثار حاضر در حراج، از سه طریق معرفی آثار به حراج از سوی مجموعه‌داران، معرفی آثار به حراج از سوی گالری‌داران و دریافت مستقیم آثار صرفاً از هنرمندان پیشکسوت انتخاب می‌شوند، اما فرایندهای معطوف به انتخاب آثار، عمومی نیستند و نمی‌توان درباره درستی یا نادرستی آنها قضاوتی ترتیب داد. بویژه آنکه با بررسی هنرمندانی که آثارشان در دوره‌های مختلف حراج عرضه شده، این گمان تقویت می‌شود که تنها چهره‌های بخصوصی از سوی برگزارکنندگان رویداد مورد توجه قرار می‌گیرند. بنابراین حتی اگر نخواهیم اتهامی به برگزارکنندگان و فرایندهای منتج به عرضه آثار وارد سازیم، لااقل می‌توان نسبت به فقدان شفافیت انتقاداتی را طرح کرد. در وب سایت رسمی رویداد هیچ‌گونه مطلب یا خبری پیرامون شفاف‌سازی سیاست‌های حاکم بر انتخاب آثار و یا فرایندهای مرتبط با آن وجود ندارد. مشخص نیست که گالری‌داران چگونه با یکدیگر رقابت می‌کنند و چگونه از کشاکش چنین رقابتی آثاری انتخاب می‌شوند. اگر می‌شد که صاحبان گالری در فضایی عمومی و آزاد با یکدیگر رقابت کنند، باز هم امیدی به تقویت فضای فرهنگ و هنر توسط این رویداد وجود داشت، اما در حال حاضر به جای آنکه برگزاری چنین رویدادی در نتیجه هم‌افزایی و برنامه‌ریزی گالری‌ها باشد، در نتیجه خواست صاحبان سرمایه‌های کلان رقم می‌خورد و هرجا که پای سرمایه‌های کلان به همراه عدم شفافیت در میان باشد، نمی‌توان به بی طرفانه بودن فرآیندها و طبیعی بودن انتخاب‌ها خوشبین بود.
هنر در انحصار سرمایه
در سطور بالا مشخص شد که رویداد حراج تهران نه یک رویداد فرهنگی و هنری که رویدادی اقتصادی بوده و هنر را دستمایه تجارت قرار داده است. پس برگزاری چنین رویدادی به خودی خود دستاورد چندانی برای عرصه هنر ندارد، بویژه آنکه اساساً نسبت به مسائل عرصه هنر و هنرمندان نیز بی توجه بوده است و از این جهت نمی‌توان این رویداد را متعلق به همه هنرمندان دانست. اما این موضوع سبب نمی‌شود که از کنار آن بی تفاوت گذشت و از نظرگاه هنر به آن نپرداخت. زیرا این رویداد به واسطه نداشتن ماهیت هنری و فقدان دغدغه هنر، پدیدآورنده شکلی از فرهنگ تجاری در عرصه هنر است که در صورت تداوم و گسترش، می‌تواند مناسبات جامعه هنری و هنرمندان را تغییر داده و بر آنها تأثیرات نامطلوب بگذارد. همچنین جولان سرمایه در عرصه فرهنگ مانع از شکل‌گیری روابط اصیل بین هنر و هنرمندان می‌شود. به بیان دیگر، تنها هنرمندانی می‌توانند دیده شوند که نسبتی با مناسبات تجاری حاکم بر رویداد داشته باشند. نگاهی به ادبیات رسانه‌ای مربوط به رویداد و تأکید پررنگ بر عباراتی نظیر «رکورد زدن»، «پرفروش بودن» و... نیز تأییدی دیگر بر مدعای تجاری بودن و نه هنری بودن رویداد است. اگر در برگزاری این رویداد، هنر مسأله است و هنرمند اهمیت دارد، چرا بخشی از سرمایه‌های حاضر در رویداد به حل مشکلات این قشر اختصاص پیدا نمی‌کند؟ حتی اگر انتظار چنین اقدامی هم نداشته باشیم، لااقل برگزارکنندگان می‌توانستند بخشی از توجه صاحبان سرمایه را به سمت مسائل جامعه هنری سوق دهند. تأکید می‌شود که طرح این موضوع به معنای توقع خاص داشتن از برگزارکنندگان نیست، زیرا این رویداد آن گونه که خود را معرفی کرده از سوی نهادی خصوصی و مستقل برگزار می‌شود، اما بی پاسخ بودن این پرسش‌ها تنها نشانه‌ای برای اثبات این موضوع است که این رویداد، تعلقی به جامعه هنری ایران ندارد. به نظر می‌رسد آن گونه که برخی صاحبنظران معتقدند، حراج تهران را باید رانتی کنترل شده دانست که به تعداد محدودی از افراد صاحب سرمایه اختصاص یافته است. شاید هم به همین خاطر باشد که در هر دوره از برگزاری، بیش از آنکه هنر و هنرمند در آن دیده شوند، ارقام درشت پول‌ها برجسته می‌شوند و توجه‌ها را به خود جلب می‌کنند.
نه حتی پارناسیانیسم
پارناسیانیسم مکتبی است که پیروان آن هنر را برای هنر می‌خواهند؛ هنر برای زیبایی، تعالی و شکوهی که در آن هست و نه به مثابه ابزاری برای رسیدن به اهداف دیگر از جمله منفعت مالی و غیرمالی. حقیقت آن است که ماهیت حراج تهران به درستی مشخص نیست. روشن است که برگزارکنندگان این رویداد هیچ‌گونه نسبتی با مسائل روز جامعه ندارند. در هر صورت می‌توان از این نقد چشم پوشید و پذیرفت که به هرحال بخشی از هنرمندان با هر انگیزه‌ای تمایل ندارند خود را درگیر مسائل جامعه کنند، اما مسأله آن است که این دسته از هنرمندان حتی هنر را برای خود هنر هم نمی‌خواهند و چندان به مسائلی نظیر زیبایی، پرستش هنر محض و عدم استفاده از هنر به عنوان ابزاری برای نیل به اهداف دیگر که مدنظر پارناسی‌ها است، توجهی ندارند. در این میان تنها گزینه محتمل همان هنر برای سرمایه یا به عبارتی تجارت هنری است. اگر نخواهیم با رویکرد ارزش گذارانه به تجارت هنری نگاه کنیم، می‌توان موجودیت رویداد حراج تهران را به عنوان بستری برای تجارت هنری در زمینه اجتماعی محدود خود پذیرفت. ماهیت این پذیرش بسیار حداقلی و عام است و در حقیقت تجارت هنری را صرفاً به عنوان پدیده‌ای می‌بیند که چون موجودیت یافته، پس ناچار باید به آن توجه نمود. اما پذیرش چنین موجودیتی ضرورتاً به معنای مطلوبیت آن نیست. ماهیت پدیده‌ای که با آن مواجه هستیم، نوعی تجارت هنری است و نقد این تجارت، به این دلیل اهمیت دارد که در عین آنکه خود پدیده‌ای هنری نیست، بی توجه به اقتضائات جامعه ایران برای عرصه فرهنگ، هنر و اقتصاد هنر آسیب زا است.
جمع‌بندی
هدف از مباحث طرح شده، تأکید بر این نکته است که رویداد حراج تهران رویدادی فرهنگی و هنری نیست و بیشتر رویدادی تجاری است که هنر را به عنوان کالا مورد مبادله قرار می‌دهد. رویدادی که اساساً نسبتی با مسائل جامعه ندارد و اهمیتی هم به افکار عمومی نمی‌دهد، در یک شب چنان بازار هنر را به هم می‌ریزد که دامنه پیامدهای نامطلوبش برای جامعه هنری ایران تا مدت‌ها ادامه خواهد داشت. این رویداد به دلیل فقدان مسأله اجتماعی از پشتوانه اجتماعی برخوردار نیست و اساساً رویدادی گنگ است که نه تنها زبانی برای گفت‌وگو با جامعه ندارد، بلکه اراده‌ای هم برای آن در خود نمی‌بیند. به همین دلیل نمی‌تواند به یک پدیده ملی بدل شود هرچند که برگزاری دوره‌های متعدد آن در سال‌های آینده نیز تداوم یابد. ماهیت شکل‌گیری رویداد بر اساس منافع و اهداف محدود است و به همین خاطر بخش قابل توجهی از هنرمندان خود را در آن نمی‌بینند و نسبتی بین خود و رویداد برقرار نمی‌کنند. رویداد حراج تهران برخلاف سایر رویدادهای مشهور هنری نتوانسته در فضای هنر ایران جریان‌سازی کند و در هر دوره جز جنجال‌های رسانه‌ای و خبری و سیلی از انتقادات، دستاوردی برای عرضه نداشته است. در شرایطی که اعمال و رفتار هنرمندان زیر ذره‌بین قضاوت افکار عمومی است و عموم جامعه از هنرمندان انتظار دارند تا در مسائل سیاسی و اجتماعی در کنار آنها قرار گیرند، روشن است که برگزاری چنین رویدادی که نه از نظر ظاهری سنخیتی با فضای جامعه ایران دارد و نه ماهیتاً به مسائل جامعه هنری ایران می‌پردازد، نه تنها امری قابل تحسین نیست که باید از آسیب‌های دیرپای آن بر عرصه فرهنگ و هنر نیز بیمناک بود.