روزنامه خراسان
1400/11/13
شاه «ایران ستیز»
جواد نوائیان رودسری - معمولاً از اصطلاح ایرانستیزی یا ایرانهراسی برای توصیف اقدامات افراد غیرایرانی استفاده میکنیم؛ افرادی با تابعیتهای بیگانه که درصدد هستند با تقویت دشمنی علیه ایران، اولاً عقدههای فروخورده خود را بیرون بریزند و ثانیاً، در جهت منافع دولت خودشان گام بردارند؛ آنچه طی بیش از چهار دهه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در رفتار دولتهایی مانند آمریکا، انگلیس و اقمار آنها مشاهده میکنیم، کاملاً در تعریفی که ارائه کردیم، میگنجد. اما ایرانستیزی، وجه ناشناخته دیگری هم دارد و معمولاً برای کسانی کاربرد پیدا میکند که با وجود داشتن شناسنامه ایرانی، دست به اقداماتی میزنند که سبب بر باد رفتن عزت ملی و حتی تمامیت ارضی کشور به عنوان دو رکن مهم از استقلال ایران میشود و افزون بر آن، ثروتهای ملی را در راستای منافع بیگانگان بر باد میدهد. در مطالعه تاریخ دوره پهلوی، بهویژه دوره پهلوی دوم، به موارد متعددی برمیخوریم که مصداق چنین رویکردی است؛ مصداق ایرانستیزی. هرچند که تلاش شبکههای معاند طی سالهای اخیر و در راستای تطهیر پهلویها، همواره بر مخفیکردن و نادیدهگرفتن چنین رویکردهایی تمرکز دارد، اما حقیقت متفاوت از آن چیزی است که مطرح میشود. در مرور وقایع و اتفاقات دوره محمدرضا پهلوی، به سه مورد شاخص در این زمینه برمیخوریم که در ادامه، به مرور آنها خواهیم پرداخت. کودتای 28 مرداد؛ غارتگران بازمیگردند مورخان، کودتای مرداد سال 1332 را نقطه شروع دوران استبداد و سپس، دیکتاتوری محمدرضا پهلوی میدانند. ساقطکردن حکومت ملی دکتر مصدق، درواقع پایان دادن به روندی بود که طی یک دهه، بسیاری از سیاستمداران را به ایجاد تحولات بنیادین سیاسی در ایران امیدوار کرده بود. این کودتا، بسیاری از دستاوردهای نهضت ملیشدن صنعت نفت را از بین برد و دوباره، غربیها را درقالب یک شرکت بینالمللی، موسوم به کنسرسیوم، بر نفت ایران مسلط کرد. شاه برای آنکه بتواند به آرزوی دیرینه خود و رسیدن به فضای دیکتاتوری عصر پدرش برسد، از روی دستاوردهای ملی مردم ایران به سادگی عبور کرد و بدون هیچ تردیدی، خودش را به دست آمریکاییها سپرد تا با استفاده از قدرت آنها، به ثباتی برسد که گمان میکرد همان مشروعیت موردنیاز برای حکومتکردن است. پیامدهای کودتای 28 مرداد، برای مردم ایران بسیار سخت و ناگوار بود؛ کمتر از چهارماه بعد از شروع حاکمیت دولت کودتا، راهپیماییهای گستردهای برای مخالفت با اقدامات آن آغاز شد، نهضت مقاومت ملی شکل گرفت و درنهایت، واقعه 16 آذر اتفاق افتاد و سه تن از دانشجویان، در دانشکده فنی به شهادت رسیدند. اتفاق اخیر، درست زمانی رخ داد که نیکسون، معاون وقت رئیسجمهور آمریکا، برای اعلام حمایت کامل کاخ سفید از شاه به ایران آمد؛ به تعبیر دکتر شریعتی، آن سه دانشجو در مقابل پای نیکسون قربانی شدند. کاپیتولاسیون؛ چوب حراج به غیرت ایرانی 21 مهرماه سال 1343 بود که مجلس شورای ملی، لایحهای را به تصویب رساند که از انتشار محتوای آن در جامعه، بهشدت بیمناک بود. بر اساس این لایحه، مستشاران آمریکایی، به همراه بستگانشان، تحت حمایت کنوانسیون وین قرار می گرفتند و از مصونیتهای قضایی ویژهای برخوردار میشدند. اتفاقی که باید آن را پذیرش یک ذلت تمامعیار برای ایرانیها بدانیم. این اقدام، اعتراض شدید امام خمینی(ره) و سخنرانی مشهور و شورانگیز ایشان را در چهارم آبان سال 1343 در پی داشت. کاخ سفید تقریباً هر نوع مساعدت مالی به رژیم پهلوی را منوط به پذیرش شرطهایی میکرد و در سال 1343 هم، دولت لیندون جانسون، اعطای وام 200 میلیون دلاری به ایران را، مشروط به پذیرش اعطای کاپیتولاسیون از سوی دولت ایران به مستشاران آمریکایی کرد. شاه، دولت منصور را موظف به تصویب این لایحه کردهبود؛ لایحهای که افزون بر توهین مستقیم به حاکمیت و استقلال قضایی ایران، عزت ایرانیان را یکسره بر باد فنا میداد. واکنشها به این مصوبه ذلیلانه، شدید و تند بود. بعد از تبعید امام خمینی(ره) در آبان سال 1343، تعدادی از اعضای هیئتهای مؤتلفه اسلامی، محمد بخارایی، رضا صفارهرندی، مرتضی نیکنژاد و محمدصادق امانی، با همکاری سیدعلی اندرزگو، حسنعلی منصور نخستوزیر شاه و عامل اصلی تصویب کاپیتولاسیون را در بهمن همان سال اعدام کردند. جدایی بحرین؛ ضربه سنگین به تمامیت ارضی جدایی بحرین از ایران، یکی از مهمترین و درعینحال ننگینترین رویدادهای دوره حکومت محمدرضا پهلوی و یکی از نشانههای ایرانستیزی اوست. در سال 1350ش، دولت بریتانیا قصد خود را برای خروج از خلیجفارس عملی کرد. شیخنشینهای حاشیه جنوبی خلیجفارس که محل استقرار آنها طی چندهزارسال، بخشی از قلمرو سرزمینی ایران به حساب میآمد و از یک قرن پیش، با سوءاستفاده از ضعف حکومت مرکزی در ایران، خود را تحتالحمایه انگلیسیها قرار دادهبودند، حالا ادعای استقلال داشتند. در این بین، مسئله بحرین، بسیار جدیتر از دیگر نقاط حاشیه جنوب خلیجفارس بود. بحرین عملاً تا آن زمان، به طور رسمی، بخشی از خاک ایران به حساب میآمد و حتی در نقشههای جغرافیایی نیز، به عنوان یکی از ایالات ایران شناخته میشد. انگلیس تمایل داشت که ایران، استقلال بحرین را به رسمیت بشناسد، اما رسوایی تن دادن به این خواسته، بسیار گسترده و غیرقابل کنترل بود. به همین دلیل بود که پهلوی دوم، به زعم خودش، دست به معاملهای بزرگ با انگلیسیها زد و در ازای به رسمیت شناختن استقلال بحرین، موضوع حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی را مطرح کرد. این در حالی بود که بر اساس اسناد تاریخی، هم بحرین جزو قلمرو ایران محسوب میشد و هم جزایر سهگانه!
سایر اخبار این روزنامه
شاه «ایران ستیز»
یک گام تا لغو سفر آزادکاران به آمریکا!
اکشن هالیوودی در جشنواره فجر!
نمره ضعیف شهرداری مشهد در فضاسازی شهری دهه فجر
گوشتی که از زمین سبز میشود!
نجات حاشیه شمالی مشهد از تشنگی
گام ها تا رسیدن به نقطه صفر توسعه صنعتی
مانع نشوید؛حمایت پیشکش!
پراید سرقتی فقط 3 میلیون!
خوش خیالی آبی 40 درصد ایرانیان!
مرجع بصیر و امین امام(ره)