صدوسه‌سال و بيست‌وچند‌ثانيه

 آيت‌الله صافي كه اينك در جوار نوراني مولاي‌مان حضرت سيد الشهدا(ع) آرام گرفته است، عمر بابركتي داشت. چنان كه از متون مراجع عظام فهميده مي‌شود، آيت‌الله به چنان مرتبه‌اي رسيده بود كه او را از «اساطين حوزه»، «بهترين فقهاي عصر»، «خدمتگزار دين و مذهب»، «حسنات دوران»، «اركان حوزه» و صاحب آثار «فقهي و كلامي» ناميدند و فقدان‌شان را حضرت آيت‌الله سيستاني «خسارتي عظيم» برشمردند. اما مايلم در اين نوشته مجددا به نقطه‌عطفي در زندگي اجتماعي و سياسي ايشان اشاره كنم كه ارزش تاسيسي و بن‌بست‌شكن داشت، همان نقطه عطفي كه چند ماه پيش در ديدار با رييس مجلس خبرساز شد. لحظه لحظه عمر آدمي مهم است، اما لحظاتي در زندگاني انسان وجود دارد كه بايد براي آن سال‌ها رياضت كشيد و شكيبايي كرد تا شايد فرا رسد؛ آنجا كه جاني فداي حقيقت مي‌شود، آنجا كه براي عدالت و اخلاق قيام مي‌شود، آنجا كه دل شكسته ملتي مرهم مي‌شود، آنجا كه آبرويي با خدا معامله مي‌شود، همانجا چون شب قدري است كه از هزار ماه برتر است.  آيت‌الله در قم خلوت گزيده بود و پاي در سنت داشت. استادان بزرگي چون آيت‌الله العظمي بروجردي ديده و با آيت‌الله العظمي گلپايگاني محشور، خاك مدرسه خورده و سختي كشيده بود و از لابه‌لاي كتاب‌ها و درس و بحث‌ها مشق دينداري را تعليم و تعلم مي‌كرد.  شايد چندان همراه زمانه نمي‌شد و بيشتر به همراه كردن زمانه مي‌انديشيد، اما به روشني دريافته بود كه بدون درك از زمانه، همراه ساختن مردم ميسر نخواهد بود؛ لذا مومنان را به شناخت اوضاع جهان فرا مي‌خواند و مي‌دانست كه تشيع بدون شناخت دقيق اوضاع جهان پيش نمي‌رود. او با حضرت امام(ره) و انقلاب اسلامي مردم، صميمانه همراهي كرد و آنچه مي‌توانست عرضه داشت. در سياست نيز سبك خود را داشت و به نظر مي‌رسد سياست را در سازگاري با فقه و نظم امور مي‌خواست و اصالتي براي سياست‌ورزي به سبك رايج برخي سياستمداران قدرت‌محور قائل نبود و نشاني از بازي نداشت. نظام‌مند بودن جامعه و وفاداري به عهود مورد توافق را اصل مي‌دانست، لذا قانون اساسي را نقشه راه مملكت مي‌ناميد و هم آنگاه كه دبير شوراي نگهبان بود، باور داشت اگر مقامي نمي‌تواند به قانون اساسي پايبند بماند، بايد استعفا بدهد و خود نيز وقتي در مقام دبير شوراي نگهبان احساس كرد كه دريافتش متفاوت است، استعفا داد. چنان كه پيداست سلوكي ساده، صميمي و متواضع و صريح داشت. از تواضع و باور ايشان به كرامت اشخاص، همان صحنه ماندگار بوسه بر دست طلبه سياه‌پوست سخن‌ها دارد. در اين حال بخشي از تفقه و فتاواي ديگر ايشان را شايد برخي نخبگان و گروه‌هاي اجتماعي كه رويكرد فكري ديگري به انسان و جهان دارند - و مايلند به دليل تغيير زمانه، امور با ترازوي متفاوتي سنجيده شود- شايد نپسندند، اما عموما صداقت ايشان را دوست داشتند و مي‌دانستند آيت‌الله اگرچه معصوم نيست اما بعيد است كه براي منافع و خوشايند اين و آن سخني بگويد و 
هرچه هست قريحه و برداشت و تفسير فقيهانه ايشان است و اين‌گونه تمايزات نخبگان، چه حوزوي و چه دانشگاهي نه تنها محترم كه مغتنم است.
در سلوك ايشان، مرجعيت نه يك مقام كه بيشتر يك مسووليت مدني مذهبي براي صيانت از دين بود و لذا استقلال شخصيتي و فكري و حوزوي مشهودي از خود بروز داد و بر استقلال حوزه سعي بليغ داشت. مي‌دانيم مرجعيت به عنوان استوانه‌هاي هويت ديني، هرگاه به عنوان نهاد مدني مستقل و پشتيبان و واسط مردم با حكومت‌ها قرار بگيرند، علاوه بر عرصه ديني در نقش‌آفريني اجتماعي خود منزلتي مضاعف خواهند يافت. 
او از جنس روحانيان اصيل بود و آنچه به مردم مي‌گفت خود باور داشت. مردمي بودن، همواره شاخصه روحانيت اصيل به ويژه در زمان دوري از قدرت بوده است. در مكتب اهل‌بيت عليهم‌السلام، مردم نه لغلغه زبان كه دغدغه واقعي‌اند و او مي‌دانست مردم از علما انتظار دارند كه تعهد به اين مكتب را ببينند. افسوس كه در دهه‌هاي اخير برخي از روحانيان در قدرت با غفلت، يا نسيان يا غرور و انحراف و خود‌بزرگ‌بيني يا بدعهدي با مردم بر اين منزلت آسيبي بزرگ وارد ساخته‌اند؛ غافل از آنكه اگر مردم نباشند، هيچ مركز ثروت و قدرتي توان حفظ روحانيت را نخواهد داشت. 
او شيفتگي به قدرت را در خود فرو نشانده بود، از اين‌رو استمرار داشت و اهل تزلزل نبود. او درد مردم را قابل معامله و تسامح نمي‌دانست، چرا كه درد انسان داشتن و زنده نگاه داشتن بنيان‌هاي اخلاقي، اصلي فراتر از طبقه‌بندي‌هاي قالبي سنتي و مدرن و چپ و راست و روحاني و غير روحاني بودن است. 


مراجع و هر شخصيت و نخبه صاحب نفوذ ديگري، منطقا دو دسته مخاطب دارد، يكي حواريون و شاگردان سبك فكري و فقهي و مقلدان و طرفداران، و ديگري عموم مردم. بخش اعظم زندگي شخصيت‌ها معمولا صرف منظومه فكري خود، شاگردان و مقلدان مي‌شود و آيت‌الله ده‌ها سال براي آن مجاهدت كرد. اما از نظر نگارنده، بسيار مهم است كه درباره ديگران نيز چگونه مي‌انديشيم و براي آنان چه مي‌كنيم؟ از اين منظر، يكي از نقاط عطف سياسي و اجتماعي آيت‌الله، برگ آخر زندگاني اوست. آنجا كه دغدغه و مخاطب، فقط شاگردان و مقلدان نيستند كه حقوق همه مردم، ايران، حاكميت و هويتي است كه به نام شيعه برپا شده است. آنجا كه با عبور از خطوط قرمز كاذب، سفارش بي‌پرده درباره حقوق و رنج مردم و تاكيد بر روابط مبتني بر عقلانيت و عزتمندي و نه قهر با جهان براي اصلاح امور مردم و ايران بود، آن‌هم خطاب به جرياناتي كه دايما چشم و گوش خود را به واقعيت‌ها بسته و به توجيه سياست‌هاي رنج‌آور خود مشغولند! «بسيار نگران وضعيت اقتصادي و مشكلات مردم هستم. مردم نجيب و شريف كشور ما مستحقّ اين وضعيت نيستند. توصيه حقير اين است كه بايد با تمام كشورهاي دنيا با عزّت و اقتدار رابطه داشته باشيم. اينكه با بسياري از كشورها قهر باشيم صحيح نيست و به ضرر مردم عزيزمان است. شما بايد با عقلانيت و تعامل سازنده، حقوق ملت را احقاق كنيد.»
اين بيست و چند ثانيه كه آيت‌الله بي‌تعارف براي صيانت از حقوق مردم قيام كرد و عقب هم ننشست، برگ زريني است كه با عالي‌ترين معيارهاي ديني و اخلاقي و ملي محك خورد و صحنه‌اي ماندگار در زيست سياسي ايشان آفريد. لحظاتي كه عصاره سال‌ها صداقت و دقت اخلاقي و شرافت رفتاري است و نصيب هركسي نمي‌شود. آيت‌الله بارها بر اصول پاي فشرده بود و بحق ايستاده بود، اما در آن صحنه، گويي صد و سه سال صبر كرده بود تا در آن لحظات آبروِي خود را با خدا معامله كند و مرهمي براي دردهاي مردم و ايران عزيز باشد و مي‌دانست كه بي‌هزينه نيست.
مي‌دانيم نقطه به هم رسيدن دين و سياست، شريعت و مصلحت، حق مردم بر حكومت و برعكس، جمهوريت و اسلاميت، تبعيت مولوي و ارشادي، همواره از مواضع و حتي مهالك پرمناقشه و نقطه شكل‌گيري ائتلاف‌ها و شكاف‌ها بوده است و عمل در مرز درست اين دوگانه‌ها براي هر شخصيت مذهبي يا سياسي نيازمند اجتهادي پخته، روزآمد و مجاهدانه است. آيت‌الله در آن ديدار با رييس مجلس و آن فراز سرنوشت‌ساز و در نقطه تلاقي همه اين دوگانه‌ها، جان و جهان بر سر اعتقادي بدون خدشه گذاشت و آبرو در تير و كمند كلام نهاد. او با چند جمله ساده اما مهم، تلاش كرد راهي را بگشايد و در حقيقت در حكمي چند كلمه‌اي و اين‌بار نه در باب‌هاي معمول فقه كه در باب حقوق ملت و سياست و روابط بين‌الملل و در وراي همه تفاوت نظر‌ها، قاعده‌اي پردامنه و بن‌بست‌شكن براي عافيت مردم و دوام حكومت شيعي را يادآور شود. اين نكته آنگاه مهم‌تر جلوه مي‌كند كه به ياد بياوريم، آيت‌الله عموما در تلاقي برداشت‌هاي فقهي با مصالح سياسي و حكومتي، جانب فقه را مي‌گرفتند و اين‌بار بين مصالح مردم و سياست‌هاي حكومتي، جانب مردم را گرفت و اهميت و اولويت مصالح مردم را نسبت به سياست‌هاي حكومت در تفقه خود گوشزد نمود؛ همان مردمي كه بسياري از كساني كه پاي در قدرت دارند دينداري، عقلانيت و قدرت انتخاب آنان را به رسميت نمي‌شناسند و حق جمهوريت آنان را ستانده‌اند. 
از آن پس بود كه او مورد حمله تندروهاي به ظاهر موجه و مدعيان هميشه طلبكار دين و مراجع قرار گرفت و دست‌ها رو شد؛ گويي اين جماعت با آن صد و سه سال اصلا كاري نداشتند، اما اين بيست و چند ثانيه آتش به جان‌شان انداخته بود و حجيت فشار ناصواب بر مردم و اعتبار شعارهاي تو خالي ارتدوكس‌هاي قدرت‌محور را بر باد داده بود، لذا عنان از كف ربودند و ديديم كه چه كردند. چرا كه اگر مي‌توانستند ديگر منتقدان را با اين برچسب برانند، اما بسي دشوار بود كه اين آيت‌الله را مثل هر منتقدي با برچسب بي‌ديني و ليبراليسم و ساده‌انديشي و وادادگي و قدرت‌طلبي و فريب‌خوردگي و.... متهم كرد و از صحنه بيرون راند. 
آيت‌الله بيش و پيش از همه يك انسان بود و جوهره انساني قوي داشت. بدون آن رخداد نيز آيت‌الله كارنامه‌اي درخشان داشت، اما چه حيف مي‌شد اگر آن بيست و چند ثانيه نبود. آن لحظات و واكنش‌هاي پس از آن نشان داد، با همه فرازونشيب‌ها و دشواري‌ها، مي‌توان با مردم رنج‌ديده و بي‌توقع و نجيب اين سرزمين چنان ارتباط برقرار كرد كه اگر مقلد شما و سنت‌هاي‌تان هم نباشند، اما شيفته مرام و صداقت‌تان باشند و دعا و درودشان را نثار و بدرقه شما سازند. 
آن بيست‌وچند ثانيه، حسن ختام ديگري بر زندگاني پر بركت آيت‌الله شد و به توفيق الهي عصاره هويت حوزوي، استحكام راي، استقلال و هوشمندي سياسي، دردمندي و مردم‌دوستي و ساده‌زيستي و بي‌آلايشي و ده‌ها سال خدمت بي‌منت به مكتب و مردم را يك‌جا به هم آميخت و براي خدا از خلق خدا دفاع كرد و خداوند نيز محبوبيت او را در قلوب افزون نمود و از او نه يك شخص كه يك درس اصولگرايي برساخت و در دوراني بس دشوار و پرتلاطم كه بسياري از دين كيسه دوخته و هزينه مي‌كنند، تا قدرت چند روزه‌اي را دست و پا كنند، به واقع آبروي حوزه قم و روحانيت شد و الگو و اميدي بر جاي گذاشت كه ديگران هم اگر بخواهند، مي‌توانند ثانيه‌ها را قدر بدانند و قيام به حق مردم كنند كه حقا اين مردم برترين مردم روزگارند و چه بسا «برتر از مردمان عهد رسول‌الله(ص)»!
خدايش رحمت كند، 
والسلام عليكم و رحمه‌الله و بركاته.