بافت تاریخی را از زندگی تهی نکنیم!
بهناز مقدسی| گذر زمان خیلی چیزها را تغییر داده است. شهرها، خیابانها، سبک زندگیها، مشاغل و خانههای امروزی هیچ شباهتی با تاریخ ندارند. حالا هر آن چیزی هم که از تاریخمان باقی مانده، یا بهروزرسانی میشود یا به طور کامل تخریب. درست مثل خانههای تاریخی که میراث گذشتگان است؛ خانههایی که روزگاری خانه بودند، اما به قول فرهاد نظری، دکترای مرمت آثار تاریخی و عضو کمیته میراث فرهنگی سازمان جهانی اسلامی برای آموزش و پرورش، علوم و فرهنگ (ICESCO): «خانههای تاریخی دیگر خانه نیستند، عمدتا دارند کافه و رستوران و اقامتگاه بومگردی میشوند.» با او درباره خوب و بدِ همین پدیده صحبت کردیم، درباره هویت خانههای تاریخی که حالا با سبک زندگی امروز ما تغییر کاربری دادهاند.
آقای دکتر، قبل از ورود به بحث اصلی درباره مناطقی صحبت کنیم که خانههای تاریخی در آنها وجود دارند. به این مناطق چه میگویند؟ بافت تاریخی یا بافت فرسوده؟
بافت فرسوده در گفتمان میراث فرهنگی نه تنها جایی ندارد، بلکه به نوعی وهن به ارزشهای تاریخی و فرهنگی است. بنابرین «بافت تاریخی» را ترجیح میدهم. اگر چه اصطلاح «بافت تاریخی» هم دارای اشکال است و شاید بتوان اصطلاح بهتری برای اینجور جاها پیدا کرد. حال اگر منظورتان از «بافت تاریخی»، محلهها و محدودههای تاریخی شهرهای یزد، شیراز، کرمان کاشان، اصفهان، دزفول، گرگان، سنندج، بوشهر و بندر کُنگ است، اینها بافت تاریخی هستند.
اینکه در برخی از نهادها و حوزهها به «بافت تاریخی» میگویند «بافت فرسوده» مثل این است که یک فرد دانشمند یا هنرمندی را که سالخورده است و کسالت دارد به چشم یک بیمار ببینیم و چشم بر همه فضایل و هنرهای او ببندیم. اصطلاح بافت فرسوده زاییده نگاهی است که فقط عوارض و آسیبها را میبیند تا ارزشها را. مثال دیگری میزنم. مثلا فرض بفرمایید ما هم بناهای موجود در کشور را از حیث سلامت کالبدی تقسیمبندی کنیم. آن وقت در این تقسیمبندی، آثاری چون تخت جمشید و چغازنبیل و کاخهای ساسانی فار و شوش همگی در دسته ساختمانهای فرسوده و ناسالم قرار میگیرند. در حالی که ارزشهای این آثار به حدی است که در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده و جامعه جهانی آنها را به اعتبار ارزشهایشان جزو میراث بشری قلمداد کرده و خود را موظف به پاسداری از آنها میداند و درصدد است آنها را برای آیندگان حفاظت کند. همین بحث درباره بافتهای تاریخی و فرهنگی هم صادق است.
منظور من از خانههای تاریخی در بافت فرسوده، خانههایی است که مثلا در محلههای 12، 15، 10 یا 17 تهران وجود دارند. در اکثر نشستها و جلسات اعضای شهرداری یا میراث فرهنگی، این محلهها جزو بافت فرسوده شهر محسوب میشوند و در واقع من هم این اصطلاح را از این نوع گزارشها وام گرفتهام.من به طور کلی میگویم بافت فرسوده اصطلاح متناسب و درستی نیست، حتی در مورد مناطقی که تاریخی نیستند. هر جایی که آدم زندگی میکند آنجا یک بافت محسوب میشود که ارزشهای خودش را دارد؛ حالا این بافت فرسوده است یا نیست، بستگی به این دارد که چطور به این بافت رسیدگی شده. خیلی از بافتهای دیگر هستند که تاریخی نیستند، اما از نظر سلامت فرسوده هستند. وقتی شما میگویید بافت فرسوده، یعنی یک قضاوت ارزشی میکنید براساس معیارهای فیزیکی و کمّی. در پاسخ به پرسش قبلیتان گفتم که بستگی دارد چطور و از چه زاویهای به موضوعات بنگریم. اشکال در زاویه دید است که باید اصلاح شود.
با نگاه و اصطلاح دقیقی که شما به آن معتقدید، این روزها حال خانهها و بناهای تاریخی در بافت تاریخی چطور است؟این پرسش کلی است و پاسخ به آن نیازمند آمار و بررسیهای دقیق و گسترده است. مثل اینکه بگویم حال میانسالان یا کهنسالان اصفهان و یزد چطور است. اما به کل میتوان گفت که وضعیت بافتها و بناهای تاریخی شهرها و روستاها و مناطق با هم تفاوت دارد. مثلا شاید بناهای تاریخی واقع در محله جلفای اصفهان و کاشان و بندر کُنگ حال و روز بهتری داشته باشند تا خانههای تاریخی تهران و شیراز و کرمان. البته این یک قضاوت کلی است.
در چه مناطقی وضعیت مطلوب نیست؟در جاهایی که توسعه شهری و طرحهای عمرانی به ارزشهای بافتها و بناهای تاریخی بیتوجه بوده یا در محلههایی که امکانات لازم برای ارتقای سطح زندگی و معیشت کافی نیست یا عواملی چون سوداگری موجب شده بساز و بفروشها چشم طمع به بناهای تاریخی بدوزند یا خانههایی که به دست ورثه افتاده و بانیِ تعمیر ندارد یا خانههایی که مالکان آنها توان و توشه لازم برای مرمت و نگهداری خانههایشان ندارند و باید هدایت و تشویق شوند. همه این عوامل میتواند خانههای تاریخی را به چالش بیندازد. مثالی میزنم؛ بسیاری از خانهها و بافتهای تاریخی بر اثر تعریض معابر و خیابانکشی از دوره پهلوی اول تا الان تخریب و تهدید شدهاند.
اگر شما در خیابان عبدالرزاق اصفهان قدم بزنید، چشمتان به عمارت بیرونی یک خانه تاریخی میافتد که به بَر پیادهرو افتاده است. خیابان عبدالرزاق صحن و قسمتهای دیگر این خانه را ویران کرده است. همین اتفاق برای خانه عبدالغفارخان در زنجان هم رخ داده است. شوربختانه حمام تاریخی خسروآقا در اصفهان هم برای احداث خیابان حکیم تخریب شد. استاد فقیدم دکتر شیرازی ـ که رحمت خدا نثار او باد ـ بعد از این واقعه ناگوار یادداشت آموزندهای در مجله اثر نوشت. ایشان معتقد بود که ما باید از قضیه تخریب حمام خسروآقا این پیام را دریافت کنیم و آن «دور ریختن شیوههای شهرسازی مطرود اقتصاد مصرفی وابسته است که طبیعتی ویرانگر دارد». به تعبیر ایشان، تخریب آثار تاریخی علامت یک بیماری فرهنگی است. آثار و بناهای تاریخی که به قصد تعریض و توسعه و سودجویی به کام نابودی رفتهاند، کم نیست.
چه نوع توسعههای شهری بیشتر به بافت تاریخی آسیب میرساند؟ منظورم این است که ورود تکنولوژی به زندگی شهری بیشتر آسیبزاست یا اساسا توسعه سبک زندگی شهری؟ مثلا همین مترو؛ ساخت ایستگاهها و تونلهای زیرزمینی در مناطقی که بافت تاریخی دارند باعث تخریب ساختمانهای تاریخی شده؟توسعه اگر در معنی واقعیاش مد نظرمان باشد، قاعدتا موجب بهبود وضع بناها و بافتهای تاریخی خواهد شد؛ زیرا هدف توسعه بالابردن کیفیت زندگی است و همه جوانب را در بر میگیرد و مبتنی بر ارزشها و میراث فرهنگی خواهد بود. اما اگر مراد از توسعه، فقط اقدامات ساختمانی و عمرانی و مقادیر و کمیّتها باشد، میتواند عوارض ناگواری به بار آورد. مترو و هر پدیده دیگری تابع رویکرد متولیان امر به موضوع است. یعنی هم میتواند سبب بهبود زندگی در بافت تاریخی باشد و هم میتواند فقط محدود به تسهیل آمد و شد باشد و به ارزشها اعتنایی نکند.
تغییر کاربری بناهای تاریخی به خودی خود کار بدی نیست، مگر اینکه از اعتدال خارج شود و از حد بگذرد. احیای خانههای تاریخی فیالنفسه یک اقدام حفاظتی است که باید با مبانی درست و محاسبه دقیق صورت بگیرد. خوب است خانهای که تا دیروز متروکه بوده، مرمت و احیا و در رگهایش زندگی جدیدی جاری شود؛ اما نباید گرفتار افراط شویم.چنانکه در مورد خانههای تاریخی یزد، بیم آن میرود کار از خرک در برود.
آمار دقیقی وجود دارد که نشان دهد تا به حال چند خانه ارزشمند در ایران از بین رفته است و چقدر دیگر در معرض تخریب قرار دارند؟من آمار دقیقی ندارم، بعید هم میدانم اصلا آمار دقیقی وجود داشته باشد. یکی از اتفاقات دردناک و ناگواری که چند سال پیش برای خانههای تاریخی افتاد، تخریب خانه نائل در اصفهان بود. خانه نائل یک خانه پیش از دوره صفویه بود که به لحاظ ارزشهای معماری، هنری و تاریخی برای ما حائز اهمیت بود. برای تعریض کوچهای در اصفهان در سال 1396 این خانه را خراب کردند. این خانه یکی از خانههای منحصر به فرد و بینظیر بود که در سال 1354 به شماره 1102 در فهرست آثار ملی ثبت شده بود.
یکی از معضلاتی که در معماری مدرن و ساختوسازهای امروزی وجود دارد، پدیده بساز و بفروشهاست. با توجه به اینکه الان بسیاری از بناها و خانههای تاریخی تبدیل به رستوران، کافیشاپ، هتل یا اقامتگاههای بومگردی میشوند، آیا در حوزه مرمت و احیای بناهای تاریخی هم بساز و بفروشها وارد شدهاند؟واقعیت این است که تغییر کاربری بناهای تاریخی به خودی خود کار بدی نیست، مگر اینکه از اعتدال خارج شود و از حد بگذرد. احیای خانههای تاریخی فیالنفسه یک اقدام حفاظتی است که باید با مبانی درست و محاسبه دقیق صورت بگیرد. خوب است خانهای که تا دیروز متروکه بوده، مرمت و احیا و در رگهایش زندگی جدیدی جاری شود؛ اما نباید گرفتار افراط شویم. چنانکه در مورد خانههای تاریخی یزد، بیم آن میرود کار از خرک در برود. بافت تاریخی یزد در فهرست میراث جهانی ثبت شده، یعنی آنقدر این بافت ارزشمند است که به عنوان میراث بشری و جهانی شناخته شده است. در سالهای اخیر بسیاری از خانههای بافت تاریخی یزد را تغییر کاربری دادهاند و به هتل، رستوران، اقامتگاههای بومگردی، کافه و گالری تبدیل شدهاند.
در نظر اول این موضوع دوستداران میراث فرهنگی را مسرور خواهد ساخت. مخصوصا که مسئولان وقت در میراث فرهنگی از آن به نهضت احیای بناهای تاریخی یاد میکردند. اما در این تغییر کاربریها کمتر شاهد این بودیم و هستیم که یک خانه تاریخی احیا شده باشد و دوباره همان کارکرد خانه را به آن داده باشند. یعنی دوباره محل زندگی یک خانوادهای شده باشد. ظاهرا یکی از دلایلش سود و صرفه اقتصادی است. به نظر من باید مبانی و سازوکاری ایجاد شود که بسیاری از خانههای تاریخی دوباره به محل زندگی خانوادهها تبدیل شوند.
اگر قرار باشد همه بافت تاریخی یزد، تبدیل به هتل و اقامتگاه شود، آنوقت دیگر بافت تاریخی از زندگی تهی میشود و جایش را میدهد به گردشگران و مسافران. به نظر من این پدیده خودش مولد یک نوع آسیب اجتماعی است که در آینده گریبانمان را خواهد گرفت. بنابراین باید با الگوسازی، مالکان خانههای تاریخی را ترغیب کرد که همان بنا را با حفظ ارزشهای تاریخیاش بهروز کنند تا دوباره برای زندگی امروز قابل استفاده باشد. این موضوع ظریفی است که از چشمها دور مانده و خیلی هم به آن توجه نشده است.
تغییر کاربری خانههای تاریخی آسیب جدیدی هم ایجاد کرده است؟بله؛ هرچند که احیای بناها و ساختمانهای تاریخی موضوعی ارزنده و لازم است، اما اگر با مبانی درست و محاسبه دقیق صورت نگیرد، آسیبهای نوظهوری به بار میآورد. نمونهاش اینکه خانههای تاریخی یزد عمدتا به هتل، هتلبوتیک، بومگردی، رستوران و کافه و گالری تبدیل میشوند و عاقبت بافت تاریخی یزد به ویترین و دکوری برای گشت و گذار و اقامت گردشگران تبدیل خواهد شد. اگر یک بافت تاریخی از زندگی تهی شود، میراث فرهنگی ناملموس آنجا مانند آیینها و آداب و رسوم، مهارتها و سبک و سیاق زندگی اصیل که در بافتهای تاریخی زاده و پاسداری و ترویج شده هم به مخاطره میافتد. این چیزی است که امروز در نظر گرفته نمیشود و البته بسیار نگرانکننده است. این آسیب، معلول رویکردهای سطحی و اشتباه حفاظتی است.
چه خانههایی هستند که به هویتشان توجه شده؟ خانههایی را سراغ دارید که مرمت و احیا شوند تا دوباره زندگی در آنها جریان داشته باشد؟ چون طبیعتا در اوضاع اقتصادی این روزها همه مالکان به دنبال صرفه اقتصادی بیشتر هستند و تبدیلشدن یک خانه تاریخی به کافه و رستوران یا اقامتگاههای بومگردی طبیعتا صرفه اقتصادی بیشتری دارد.خانههای اندکی سراغ دارم که همچنان خانه باقی مانده باشند. اگر بحث صرفه اقتصادی را به قول شما در نظر بگیریم، مگر ما خانه یا آپارتمان یا ویلایی که برای زندگی خودمان میخریم فقط به موضوع صرفه اقتصادیاش نگاه میکنیم؟ قرار نیست هر کسی که یک خانه تاریخی دارد به سوددهی و صرفه اقتصادیاش فکر کند. البته حق دارد، اما اگر بداند که آن خانه ظرفیت دارد که بهروز شود و امکانات و قابلیتهای زندگی امروزی هم بدان افزوده شود، چرا باید آن گوهر ارزشمند را از دست بدهد و خودش در یک آپارتمان بنشیند و اینجا را به هتل و رستوران تبدیل کند؟ این خانهها محیط و فضایی دلنشین و آرام دارند. اگر «آرامش»، گمشده زندگی امروز ما در این روزگار پرهیاهوست، شاید جزیی از آن را بتوانیم در خانههای تاریخی پیدا کنیم. خانههای تاریخی این قابلیت را دارند که با تغییراتی، برای زندگی مطلوب خانوادههای امروزی مهیا شوند.
فراموش نکنیم که بافتهای تاریخی که امروزه عناوین نامتجانس و نامربوطی چون «بافت فرسوده» به آنها میدهیم، روزگاری محلههای اعیانی شهر بودهاند؛ اعیان و اشراف و بازرگانان و طبیبان در آنها زندگی میکردهاند. باید بیندیشیم که چرا و چگونه رفتار ما با بافت تاریخی باعث شده که این مناطق به این حال و روز درآیند.
ولی زندگی در بافت تاریخی، طبیعتا سلیقه هر خانوادهای نیست، بهخصوص که معمولا این ساختمانها در مناطق خاصی از شهر قرار دارند. ضمن اینکه قیمتهایشان هم کم نیست.الزاما قیمتهای بالایی ندارند. اگر چه در سالهای اخیر و به خاطر همین تغییر کاربریها قیمت این خانهها افزایش یافته است. در سالهای نه چندان دور، این خانهها را کُلنگی میگفتند و آنها را به قیمت زمین خرید و فروش میکردند. مثل اینکه یک انگشتر نفیس متعلق به دوره صفوی را به قیمت وزن نقره خام یا نقره مستعمل خرید و فروش کنند. در حالی که نزد گوهرشناسان ارزش آن انگشتر چیز دیگری است. وانگهی سلیقه یک امر اعتباری است و میتوان آن را تربیت کرد و پرورش داد. به همین خاطر است که سلیقه ما ایرانیها مثلا با ژاپنیها متفاوت است.
سلیقه امروزی مردم چطور؟جلفای اصفهان یک بافت تاریخی است که جزو محلات و مناطق سرزنده و خوب اصفهان به شمار میرود. از قضا برخلاف بافتهای تاریخی شهرهای دیگر، خانههای گرانقیمتی هم دارد و شاید کسی از اهالی آنجا حاضر نباشد خانهاش را بفروشد و در منطقه جدید و خانه تازهسازی بنشیند. در حالی که در خصوص عودلاجان در تهران چنین نیست. این نشان میدهد رفتار درستی با محله جلفا شده که آنجا را تبدیل به یک منطقه مطلوب کرده است. بنابراین اشکالها و ایرادها متوجه بافتهای تاریخی نیست، بلکه متوجه رفتار ما با بافتهای تاریخی است. باید ببینیم در منطقهای مثل جلفا چه رفتارهایی و در محلات تاریخی شهرهای دیگر چه کوتاهیهایی صورت گرفته که نتایج متفاوتی در پی داشته است.
فراموش نکنیم که بافتهای تاریخی که امروزه عناوین نامتجانس و نامربوطی چون «بافت فرسوده» به آنها میدهیم، روزگاری محلههای اعیانی شهر بودهاند؛ اعیان و اشراف و بازرگانان و طبیبان در آنها زندگی میکردهاند. باید بیندیشیم که چرا و چگونه رفتار ما با بافت تاریخی باعث شده که این مناطق به این حال و روز درآیند.
الان که سالهاست مناطق تاریخی در تهران ارزششان به اندازه مناطق شمال شهر حفظ نشده، راهی برای اصلاح دارند؟ و در نهایت آیا این موضوع تصمیم کلان سازمانها و دولتهاست یا باید در بطن جامعه و مردم فرهنگسازی شود؟پاسداری از میراث فرهنگی به طور اعم و حفظ بافتها و بناهای تاریخی به طور اخص یک مسئولیت و وظیه ملی است، اما هر یک از ما نقش، مسئولیت و جایگاهی داریم که باید آن را بشناسیم و عمل کنیم. فیالمثل نقش حاکمیتی و حمایتی دولتها بسیار موثر است. به نظر من اگر ما نگاه و رویکردمان را به موضوع تغییر دهیم و از موقعیت و منظر درستی به مسأله بنگریم، راه حلش هم پیدا میشود. هر بافت تاریخی یک حیثیت و هویت منحصر به فردی دارد که اگر به یک بیماری مبتلا شده، نسخه درمانی خودش را میطلبد.
تجربه احیای بافتهای تاریخی در بسیاری از کشورها این را به ما نشان میدهد که میشود در ایران هم با اتخاذ تدابیری راه را برای احیای بناها و خانههای تاریخی فراهم کرد تا از تخریب بیشتر آنها پیشگیری شود.