صبر در مبارزه (نگاه)

  محمدهادی صحرایی
در تعقيبِ دشمنان سستى نورزيد. اگر شما درد مى‏كشيد، آنان نيز همان گونه درد مى‏كشند، و حال آنكه شما چيزهايى از خدا اميد داريد كه آنها اميد ندارند، و خدا همواره داناى سنجيده‏كار است. سوره نساء آیه 104
این آیه زیبا یکی از رموز پیروزی را بیان می‌کند که خدای تعالی بی‌آنکه ما هزینه‌ای پرداخت کرده باشیم، آنرا در اختیارمان قرار داده است. هزینه‌ها را گذشتگانمان پرداخت کرده‌اند و اکنون این راز، در اختیار ماست ولی ... .
دقیقاًً 47 سال قبل، یعنی سال 53 وقتی مبارزه علیه رژیم آریامهری که عاری از مهر بود، در لایه زیرین اجتماع در جریان بود و هنوز آتش انقلاب، از متن اجتماع، تنوره نکشیده بود، در مسجد امام حسن مجتبی علیه‌السلام خبرهایی بود از دانه‌هایی که در خاک افکنده می‌شد تا روزی خرمن خرمن از آن درو شود. جلسه تفسیری که با جلسات مرسوم تفاوت داشت برپا بود. سخنران، طلبه جوان، انقلابی، زیرک و صد البته آگاه به اندیشه اسلامی و قرآن بود که می‌دانست «قرآن کتاب زندگی است» و باید با آن زندگی کرد و زندگی ساخت و مطالبش را مثل نقل و نبات در کام مردمان ریخت. باید سکه رایج باشد و مردم بدانند که دفترچه راهنمای زندگی انسانی است. سال 53 اوج عرض‌اندام ایسم‌هایی بود که پشتوانه مادی آنها می‌توانست بارها تمام امکانات و بودجه مسلمانان را ببلعد و هضم کند و هیچ اتفاقی هم نیفتد. ولی آنچه باعث شد این اتفاق نیفتد، منطق، استدلال و دانش بیکران قرآنی بود که تکیه‌گاه خداباورانی شده بود که امکانات مادیشان کمتر از صفر بود.


سیدِجوان، هر روز، مبانی اصیل قرآن را با حوصله و زیرکی، یکی‌یکی بیرون می‌کشید و شربت می‌کرد و با ذوق ادیبانه و طبع هنرمندانه به تشنگان حرف‌های حسابی می‌نیوشاند. مردم، غیراز آنکه مبانی را می‌آموختند و طرح کلی اندیشه اسلامی را می‌یافتند، پاسخ سؤالات خود و شبهات دکان‌های «ایسم کده‌ها» را نیز در پای منبرش می‌جستند و می‌یافتند. حتی سوز عطشی که در منبرهای ملاحظه‌کار دیگر، فرونمی‌نشست با منبر او فروکش می‌کرد. تفاوتش با دیگران، داشتن منطق محکم‌تر و متقن‌تر بود که عطش می‌زدود و سیراب می‌کرد. مردم حق داشتند بپرسند اگر قرآن برای سرتاقچه و سفره عروس و قَسم خوردن در دادگاه و تنها برای احکام شخصی و شنیدن داستان گاو بنی‌اسرائیل است پس چه نیازی به آنهمه زحمت و سختی و رشادت‌ها و شهادت‌های صدر اسلام پیغمبر و ائمه و صحابه مخلص بود؟ چرا دشمنان خونی و سرسخت اسلام، از قریش و کفار حجاز و منافقان نافهم گرفته تا حقه‌بازان اسرائیلی خود را به هر خباثتی آلودند تا نگذارند اسلام موفق و جهانگیر شود؟
شبهه مهمی که دشمنان به اطوار مختلف آن را مطرح می‌کنند و رهایش نمی‌کنند اینست که دین از سیاست جداست و اسلام نیز باید مثل یهودیت افراطی و مسیحیت تفریطی، کنار بنشیند و کار را به دست حقه‌بازان بسپرد. آنها در ابتدا سکولاریسم را جدایی دین از سیاست ترجمه می‌کردند و در آخر به تقابل دین و سیاست کشاندند و نمی‌گویند منظورشان شامل جدایی و تقابل دین با اجتماع و علم هم می‌شود. اشتباه آنست که آنها اسلام را با تحریف شده‌های یهودی می‌سنجند و در همین مقایسه هم صادق نیستند. گویی از همین اسلام حداقلی و خنثایی هم که تعریف می‌کنند هراسانند. مثلاً اسلام 1400 سال پیش را که اصول و قواعد اکتشافات علمی و مفید امروز را در جیب خود دارد، کهنه پرستی می‌دانند و نمی‌گویند چرا مسیحیت و یهودیت تحریف شده 2000 و 3000 ساله کهنه نیستند؟ و امثال اینها.
در جلسات سال 53 به مرور گفته می‌شد که دین، منحصر به حیطه شخصی نیست. کارکردش اجتماع است. انسان، در اجتماع تعریف می‌شود و اگرنشد بی‌شک تحریف شده است و دین باید در جامعه حاکم شود تا اثرگذار باشد. اگرچه اجتماع را افراد می‌سازند ولی اگر اجتماع و محیط سالم باشند، نسل‌های سالم خواهند رویاند. اجتماع بی‌سیاست، ممکن نیست و جامعه بدون حکومت نیز تصور نمی‌شود. اگر اسلام دین گوشه‌گیری و سکوت بود پیامبر اعظم و امیرالمؤمنین و امام مجتبی علیهم‌السلام حکومت نمی‌کردند؟ چرا دشمنان تا توانستند شیطنت کردند و آنها را با جنگ و فتنه مشغول نمودند؟ دشمنان از چه می‌ترسیدند که بر اسلام و مسلمانان متمرکز شدند؟ و جدایی دین اسلام از سیاست چه نانی برای دشمنان دارد که نسل در نسل خود را وقف توقف اسلام سیاسی و حکومت اسلامی‌کردند؟
جلسات سال 53، اسلام اصیل را که سیاسی است تشریح و تبیین می‌کرد و به این دلیل جذاب بود و نو. آنچه خمینی کبیر می‌گفت را خامنه‌ای جوان برای مردم تبیین می‌کرد. اصول از چشمه می‌جوشید و فروع در جویبارها جاری می‌شد. جهاد تبیین در آن زمان جریان داشت. مردم، صدای رهبر در تبعید خود را از حنجره شاگرد باهوش او می‌شنیدند. از همان زمان دانسته بودند که گوش و هوششان باید به زبان کسی باشد که گوش و هوشش را به ولیّ سپرده است. حرف جدید می‌شنیدند. اگر دیگران صبر را در مصیبت و معصیت و نعمت تعریف کرده بودند او بر اینها صبر در مبارزه را نیز افزوده بود. صبر در مبارزه یعنی خسته نشدن از تلاش و کم نیاوردن در جهاد. یعنی تا نفس هست مبارزه هم هست و باید خستگی در مبارزه را با مجاهده تازه، برطرف کردن. یعنی آنجا که تلاشها به نهایت رسید و طاقت‌ها طاق شد و توان‌ها فرسود، تازه دانست که به آستانه پیروزی و مدد الهی و گشایش رسیده‌ایم. پس باید نفس تازه کرد و به امید پیروزی و جشن انجام تکلیف اندیشید و مأموریت‌های تازه جست.
رمز نوشوندگی اسلام و کهنه نشدنش در این است که پر است از تلاش و تکاپو و جهاد. آنچه دشمن از آن‌ترسیده فهمیدن این نکته توسط مسلمانان است که در ابتدای این نوشته آمده است. آن رازی که خدا به ما ارزانی داشته اینست که بدانیم تلاش بی‌وقفه ما دشمن را فرسوده و صبرش را به سر آورده است. اگر ما درد می‌کشیم او هم مثل ما درد می‌کشد. او مثل ما خسته است ولی ... . ما صبر در مبارزه داریم و به امید خدا جهاد می‌کنیم و دشمن این منبع امید بی‌پایان و مقتدر و مطلق و آگاه و بینا و زنده را ندارد. پس ما جلوتریم و پس از این خستگی می‌توانیم با جهادی دیگر نفس تازه کنیم. آن شناگری ماهر است و پیروز که بتواند هنگام شنا، بین فرورفتن و بیرون آمدن سر از آب، نفس بگیرد. ما این‌گونه‌ایم. ما در مبارزه صبوریم و اگرچه اهل جهادیم ولی عجله نمی‌کنیم. و این پدر دشمن را درآورده است.
صبر در مبارزه یعنی اینکه پس از 43 سال مبارزه و مجاهده و گاهی نرمش قهرمانانه، به جایی رسیده‌ایم که اصلی‌ترین دشمن خونی و سفاک و نامردمان می‌گوید: فشار حداکثری تحریم‌ها به شکست خفت بار آمریکا انجامیده. نه اینکه محصول آن همه مبارزه این باشد؛ خیر. این اعتراف اگرچه اولی نبوده و آخرین هم نیست ولی گویای فرسودگی و افسردگی جبهه مقابل ماست و حاکی از نفس بریدن دشمن است. واقعیت غیرقابل انکار اینست که آمریکا دیگر ابرقدرت نیست و شاخصه‌های قدرت خود را از دست داده است. آمریکا دیگر، توان فیصله دادن مناقشات را ندارد. نمی‌تواند در میان کشورها اجماع ایجاد کند. نمی‌تواند قدرت‌های مقابل خود را کنترل کند. این سه شاخصه مهم ابرقدرتی است که دیگر در آمریکا نیست. سیاست آمریکا اگر زمانی بر مبنای توسعه بود و تسلط، اکنون بر مبنای دوام آوردن و تاب‌آوری و حفظ شرایط موجود و در یک کلام، تقلای زنده ماندن است. و مؤمنین و مستضعفین این عصر، فرعون وارد شده به دریا را می‌بینند و منتظرند.
در جلسات سال 53 که در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» تجمیع شده بیان می‌شود که دو عنصر مهم پیروزی انبیاء در انجام رسالت‌شان، همراه داشتن مؤمنین پا به کاری است که در مبارزه صبورند. این دو عنصر در کنار امام خمینی که بهشت خدا بر او باد، بود. جوانان و جوانمردانی دور او حلقه زدند که سینه‌هاشان چون پاره‌های آهن بود و ایمانشان پولادین. تندباد حوادث نتوانست آنها را بلرزاند. اگر کوه حرکت می‌کرد دل‌هاشان نمی‌لغزید. اگر مردم خودشان نبودند و نمی‌دیدند گمان می‌کردند آنچه از احوال مبارزین 58 سال اخیر گفته می‌شود افسانه است. نکته نابی که امام خامنه‌ای بر آن تأکید دارد «روایتگری» است. باید معجزات مقلدان خمینی و خامنه‌ای روایت شود و بماند تا نگویند که افسانه بود. تاب و تحمل و ایمان راسخ این مؤمنین بود که انقلاب عظیم اسلامی را به ما ارزانی داشت وگرنه مگر می‌شد حکومت پهلوی را که ابرقدرت‌های قلدر شرق و غرب آن زمان زیر بغلش را گرفته بودند به زمین زد؟
در بهار آزادی حقیقتاً جای شهدا خالی است و جای مجاهدان مخلصی که دیگر در میانمان نیستند. خدا آن مؤمنین مخلص و مبارز و صبور را با بهترین بندگانش محشور کند که آسایش امروز ما، در میان جهان آتش گرفته، از مجاهدت آنها و کمترین نمک‌شناسی ما حفظ دستاورد و زحمات آنهاست. کم نیاوردن و نماندن در راه، کمک کردن خستگان و پمپاژ امید صحیح و صادقانه وظیفه مسلمانی ماست. باور کنیم پشت دیوارهای دشمنان غوغاست. سازمان منافقین که با فرقان و دیگر نخاله‌ها 17 هزار ‌ترور را در سیاهه ننگین خود دارند و زمانی عملیات مرصاد را علیه مردم به راه انداختند، خفتشان به جایی رسیده که اکنون و پس از آنهمه پول و امکاناتی که به آنها حقنه کردند، با اخلال 10 ثانیه‌ای در رسانه، در حد مرگ ذوق می‌کنند. خروج از افغانستان و ماندن در چاله یمن و عیان کردن خبث طینت و مراوده با صهیونیزم، تلاش برای اجماع‌سازی علیه روسیه با جنگ زورکی و ... همه نشان از دست و پا زدن دشمنان ما برای فرار کردن از موقعیت فعلی است.
و پرچم ایران اسلامی در ایران و هر نقطه‌ای که گوینده لااله‌الاالله هست و جوانمردانی که نام آزادگان ایران را شنیده‌اند در اهتزاز است و این فضل خداست که شایسته سپاس و ستایش و پاسداری است. و رحمت خدا بر مردم مؤمن و مجاهد و صبور ایران که قهرمانان این میدان‌اند.