لهجه من کجاست؟

 «خجالت می‌کشم»، «مرسوم نیست آخه»، «بلد نیستم»، «فقط تو جمع‌های خصوصی با لهجه حرف می‌زنم»؛ این‌ها جواب‌های دوستانم است وقتی ازشان می‌پرسم «چرا با لهجه مشهدی حرف نمی‌زنی؟» البته خودم هم لهجه ندارم. ته‌لهجه چرا، یعنی همان آهنگ کلامی که بیرون از شهر خودم وقتی به گوش دیگران می‌رسد، بی‌برو برگرد خبر از مشهدی بودنم می‌دهد اما از نشانه‌های ظاهری این تعلق جغرافیایی، فقط همین آهنگ کلام را دارم. لهجه من کجاست؟ پنهانش می‌کنم یا بلد نیستم؟ در تلاش برای پیدا کردن پاسخ این سوالات با چند مشهدی و یک خراسان‌پژوه گفت‌وگو کردم.
مو که لهجه نِدرُم!
علیرضا کاردار | روزنامه‌نگار
زمانی نه‌چندان دور، اگر در شهری غریب بودی و با کسی همکلام می‌شدی، یا اگر با غریبه‌ای در شهر خودت هم‌صحبت می‌شدی، بلافاصله از روی لهجه‌ات یا لهجه‌اش می‌شد فهمید که چه کسی  اهل کجاست. همان زمانی که هنوز نسل جدید از داشتن لهجه خجالت نمی‌کشیدند و هرکسی نه تنها باافتخار بلکه به‌صورت بدیهی با لهجه خودش صحبت می‌کرد. ولی این روزها کمتر کسی و مخصوصا جوانی را پیدا می‌کنیم که راحت با لهجه شهرش صحبت کند، خجالت نکشد و اصلا به این فکر نکند که یک غریبه با شنیدن لهجه‌اش چه فکری درباره‌اش می‌کند. هجوم رسانه‌های دیداری و شنیداری از یک سو و فضای مجازی از سوی دیگر، باعث شده‌  که جهان کوچک‌تر شود و مردم به سمت یک فرهنگ، یک زبان و یک لهجه واحد و مشترک گرایش پیدا کنند. این موضوع را در نسل جوان‌تر که بیشتر درگیر این رسانه‌هاست، گسترده‌تر می‌بینیم. نسلی که از حرف زدن با لهجه‌اش خجالت می‌کشد و سعی می‌کند با زبان معیار سخن بگوید. این قضیه برای بعضی لهجه‌ها شدیدتر است که یکی از آن‌ها لهجه مشهدی است. روزبه‌روز تعداد جوانان مشهدی که بدون خجالت و باافتخار به لهجه‌شان صحبت کنند، کمتر می‌شود که دلایل خودش را دارد. از تمسخر لهجه مشهدی در رسانه‌ها گرفته تا صحبت کردن افراد ساده‌دل با این لهجه در برنامه‌های رادیویی و فیلم و سریال‌ها. هرچند که در فضای مجازی جوانانی هستند که با شدت و تعصب از لهجه مشهدی دفاع می‌کنند، برنامه می‌سازند و حتی آن را به غیرمشهدی‌ها هم آموزش می‌دهند، ولی تا وقتی نسل جدید به این نکته پی نبرد که هویتش وابسته است به خاکی که در آن رشد کرده و فرهنگی که با آن بزرگ شده و زبان و لهجه‌ای که نسل‌اندرنسلش با آن سخن گفته‌اند، تلاش برای احیای این لهجه بی‌ثمر خواهدبود. اگر بزرگان قوم و خانواده از لهجه به‌عنوان یک یادگار باارزش که به ایشان ارث رسیده، دفاع و سعی کنند با سخن گفتن به این لهجه، آن را زنده نگه دارند، قطعا نسل جوان‌تر هم خجالتش از بین می رود و از این به بعد باافتخار به لهجه مشهدی «اختلاط» خواهدکرد!
چند مشهدیِ بی‌لهجه درباره دلایل لهجه
نداشتن‌شان می‌گویند
تصویر سازی های غلط و سلیقه های متفاوت

  نرگس، 28ساله| می‌گویند «زشته، درست حرف بزن»،  خب این لهجه شهرم است. چرا بابتش خجالت بکشم؟ سریال نوروزرنگی را دیدی؟ اولش فکر کردم چه خوب! بالاخره یک‌جا خود مشهدی‌ها دست‌به‌‌کار شدند و این‌بار لهجه‌مان دیگر قرار نیست مایه خنده باشد اما نظرم عوض شد. تو سریال را دیدی؟ قصه چندتا خانواده پرجمعیت ساکن پایین‌شهر است که وضعیت اقتصادی خوبی هم ندارند. من نمی‌گویم طبقه اجتماعی و اقتصادی، خجالت دارد اما وقتی لهجه را به چنین شرایطی وصل می‌کنید، به مردم این پیام را می‌دهید که لهجه مختص طبقه خاصی است. راستش من از لهجه مشهدی بدم نمی‌آید اما دلم نمی‌خواهد برچسب بی‌کلاس به من بزنند.
  عباس، 20ساله| ذهنیت خوبی درباره لهجه مشهدی ندارم. وقتی می‌شنوم یکی کردی، مازندرانی، لری یا با هر لهجه و گویش دیگری حرف می‌زند، لذت می‌برم اما از شنیدن مشهدی حس خوبی نمی‌گیرم. شاید برای این است که از بچگی فقط فحش و دعوا را با لهجه شنیده‌ام. مشهدی، بیشتر وقت‌هایی به گوشم می‌خورد که چند نفر توی خیابان با هم گلاویز می‌شدند و برای من لهجه تبدیل شد به یک چیز زشت. این جواب البته همین الان به ذهنم رسید. باید بیشتر بهش فکر کنم. خوب شد که این سوال را پرسیدی.
  شادی، 52ساله| پدربزرگم، پدرِ مادرم، تهرانی بود و مادرم با این‌که مشهد زندگی می‌کرد، میانه خوبی با لهجه این شهر نداشت. بچه که بودیم، کافی بود یک کلمه مشهدی از دهان‌مان دربیاید تا مسخره‌مان کند. حتی گاهی بابت لهجه داشتن دعوا می‌شدیم! هنوز هم همین‌طور است ولی من از وقتی تلاش کردم هویت و تاریخ مشهد را بشناسم، با لهجه‌ام دوست شدم. درست است که مشهدی حرف نمی‌زنم اما از آن خجالت هم نمی‌کشم.
  فاطمه، 30ساله| من مشهدی بلدم ولی به آن عادت ندارم. هیچ‌وقت، نه توی خانه و مدرسه و نه رسانه و دانشگاه، کسی تلاش نکرد به ما لهجه را یاد بدهد یا دست‌کم داشتنش را عادی جلوه بدهد. شاید حتی برعکس آن هم اتفاق می‌افتاد. من سعی نمی‌کنم ادای لهجه تهرانی دربیاورم، ته‌لهجه‌ام را هم از فارسی معیار حرف زدنم پنهان نمی‌کنم ولی فقط توی جمع‌های دوستانه و با پدرم است که با خیال راحت بالهجه حرف می‌زنم.
  سمیه، 37ساله| من بلد نیستم مشهدی حرف بزنم ولی راستش آهنگ این لهجه را هم دوست ندارم. به‌نظرم یک بخش ماجرا سلیقه‌ است؛ مثلا من اصفهانی را هم دوست ندارم ولی از شیرازی و بوشهری خوشم می‌آید. البته نباید این را هم نادیده بگیریم که مشهدی تحت‌تأثیر تبلیغات رسانه‌ای، به لهجه بامزه معروف شده‌است و خیلی‌ها دوست دارند خودشان را به آن‌چه معیار معرفی می‌شود، نزدیک کنند. نتیجه آن است که این تنوع به‌مرور ازبین می‌رود و چندوقت دیگر همه یک‌شکل می‌شوند.


گفت‌وگو با یک خراسان‌پژوه درباره آن چه به‌طور کلی بر سر لهجه‌ها و به طور مشخص بر سر لهجه مشهدی آمده‌است
وقتی لهجه ای نابود شود، آغاز از بین رفتن زبان است

«رضا سلیمان‌نوری»، خراسان‌پژوه، عضو هیئت‌مدیره انجمن توسعه گردشگری چهارباغ خراسان و نویسنده کتاب «ارگ مشهد» معتقد است در سال‌های اخیر به‌دلیل سیاست‌گذاری‌های فرهنگی خاص، نه‌تنها «مشهدی» که سایر لهجه‌ها هم قربانی شده‌اند. چرا و چطورش را در ادامه خواهیدخواند.

  خیلی از ما مشهدی‌ها با لهجه حرف نمی‌زنیم، آیا لهجه‌مان رو به فراموشی است؟
اکنون با توجه به غلبه ساختارهای فرهنگی نشئت‌گرفته از اداره کشور براساس یک چارچوب زبانی خاص، بسیاری از لهجه‌ها و گویش‌های محلی ازجمله لهجه‌های مشهدی درحال نابودی هستند. منظورم از به‌کاربردن «لهجه‌ها» را درباره مشهدی توضیح می‌دهم: براساس مطالعه‌ای که اواخر دهه 30 مرحوم ادیب‌طوسی منتشر کرد، در آن بازه زمانی دست‌کم چهار لهجه مشهدی داشتیم؛ نوغانی، سنابادی، سمزقندی و یکی هم لهجه مشهدی یهودیانی که در خراسان ساکن بودند.
 این لهجه‌ها درهم ادغام شدند؟
نه، قربانی شدند؛ قربانی لهجه تبلیغ‌شده ازسوی رسانه‌های رسمی کشور. تا پیش از آمدن رادیو هر منطقه، شهر و حتی محله‌ لهجه خودش را داشت. برای مثال در تهران ساکنان شمران و شهرری و دروازه‌دولاب لهجه متفاوتی از هم داشتند، در مشهد هم همین‌طور. از آن‌جایی‌که به‌دلیل انقطاع نسلی، جوان‌ها با نسل قبلی خودشان ارتباط نداشتند، نتوانستند پیوندشان را با لهجه حفظ کنند. علاوه‌بر رسانه، سیستم آموزش رسمی هم به‌پیروی از سیاست‌گذاری فرهنگی پیش‌گفته، لهجه را به حاشیه راند. قبلا در مکتب‌خانه‌ها، ملاها و ملاباجی‌ها با لهجه بومی تدریس می‌کردند اما سیستم یکدست‌سازی، همه تنوع‌ها را به‌مرور محو کرد. حالا ما در دوره‌ای قرار داریم که غلبه یک ساختار فرهنگی خاص، فرهنگ‌های ریز ازجمله لهجه‌ها را ازبین می‌برد.  
  یکدستی فرهنگی به‌نفع چه کسی است؟
کنترل جوامع را راحت‌تر می‌کند اما اگر نظر من را بخواهید، می‌گویم آگاهانه نبوده‌است. رادیو و تلویزیون در ایران ابزارهای وارداتی هستند و سیاست‌گذاری اولیه آن‌ها سیاست‌گذاری داخلی نبوده‌است. بعد از ورودشان هم هیچ‌وقت تلاشی درراستای بومی‌کردن‌شان نشده‌است. مثلا ممکن است در رادیو دو ساعت موسیقی کرمانجی پخش شود، دوساعت بلوچی و دوساعت مازنی اما لهجه تهرانی غالب است. به‌علاوه اتفاقی که به طورمشخص برای لهجه مشهدی رخ داد، کاربرد آن در حوزه طنز بود. ریشه‌اش هم برمی‌گردد به زمانی که اولین‌بار در تئاتر گلشن مشهد، لهجه مشهدی برای نمایش‌های طنز استفاده شد. این کاربرد طنز کم‌کم به رادیومشهد و صداوسیما راه پیدا کرد و از آن به‌بعد به لهجه مشهدی سنجاق شد.
  حالا شاید عده‌ای بپرسند اصلا چه لزومی دارد لهجه‌ها حفظ شوند؟
زبان اگر زاینده نباشد، فرهنگ زاینده نخواهدبود. فرهنگ اگر زاینده نباشد، جامعه زاینده نخواهدبود. جامعه‌ای که زاینده نباشد، میرا می‌شود و جامعه میرا محکوم به نابودی است. فارسی، زمانی زبان رسمی کشور هند بود ولی الان تنها اقلیتی در این کشور ممکن است فارسی بفهمند. درنتیجه گسست هویتی که ایجاد شد، زبان ازبین رفت. در تاجیکستان، گسست هویتی با تغییر خط رخ داد. خط فارسی در این کشور به خط سیرلیک تبدیل شد؛ درنتیجه بسیاری از آثار مکتوب این کشور، ناخوانا و مردم با گذشته خودشان غریبه شدند. در زیرمجموعه زبان، گویش و لهجه را داریم. وقتی لهجه‌ای نابود شود، گویش ازبین می‌رود و نابودی گویش آغاز ازبین رفتن زبان است.
  به‌طور مشخص‌ توضیح می‌دهید که لهجه‌ها در زبان چه نقشی دارند؟
ببینید ما در کشورمان مجموعه‌ای داریم به‌اسم فرهنگستان زبان‌وادب فارسی که متأسفانه همیشه بیراهه می‌رود. برای مثال وقتی قرار است برای لغت بیگانه‌ای معادل تعیین کنند، به‌جای آن‌که از ظرفیت لغات موجود در لهجه‌ها استفاده کنند، کلمه تازه می‌سازند؛ کلمه‌هایی که اغلب هم مسخره می‌شوند.
    وقتی از مردم پرسیدم که چرا لهجه ندارند، «خجالت کشیدن»، «مرسوم نبودن لهجه در محیط‌های رسمی» و «بلد نبودن لهجه شهر محل تولدشان» از رایج‌ترین دلایل بودند. نقش حاکمیت فرهنگی را درارتباط با این دلایل چطور توضیح می‌دهید؟  
وقتی از «بلد نبودن لهجه» حرف می‌زنیم، بلافاصله این سوال پیش می‌آید که چه کسی مسئول آموزش لهجه است؟ مدرسه، رسانه‌های رسمی و خانواده که این آخری هم خود تحت‌تأثیر آن دو است. نمی‌خواهند لهجه‌ها وجود داشته‌باشند پس آن‌ها را در مدرسه، محل کار و سایر محیط‌های رسمی نمی‌بینیم. راجع به دلایل خجالت کشیدن از لهجه هم پیشتر صحبت کردیم. رسانه رسمی، با لهجه از در طنز و تمسخر وارد شده‌ و طبیعی است که باعث خجالت بشود. نکته مهم دیگری که به طور مشخص باید درباره لهجه مشهدی مدنظر داشته‌باشیم این است که مشهد، شهری مهاجرپذیر است. در شهرهای مهاجرپذیر، حفظ خرده‌فرهنگ‌ها بسیار سخت‌تر است از شهرهای مهاجرفرستی مثل تبریز.
    در همین مشهد، مردم یک محله با لهجه حرف می‌زنند و در محله‌ای دیگر، لهجه پنهان می‌شود.
در محلات جنوب‌شهر که پایبندی به لهجه همچنان وجود دارد، آلودگی فرهنگی کمتر است. سیستم‌های اجتماعی در این محلات بسیار قوی‌تر از سیستم‌های اجتماعی در شمال شهر است. منظور از این سیستم‌ها، هیئت‌ها، گعده‌های فامیلی، جلسات مذهبی خانوادگی، مساجد و حسینیه‌هاست که ارتباطات فرهنگی غیررسمی را تقویت می‌کند. در شمال شهر، کافه‌نشینی را داریم و در جنوب شهر، قهوه‌خانه‌نشینی؛ هرکدام از این فضاها ملزوماتی دارند. به‌طور کلی ملزومات در پایین شهر، باعث قوام فرهنگ است و در شمال شهر، مایه نابودی فرهنگ.
  برای حفظ لهجه‌مان چه باید بکنیم؟
مسئولان فرهنگی ما در هر رده‌ای که هستند، باید تلاش کنند خرده‌فرهنگ‌ها که لهجه‌ها هم جزئی از آن‌ها به‌شمار می‌روند، حفظ شوند. چطور؟ باید اجازه بدهند مردم در حوزه فرهنگ، خودشان انتخاب کنند نه  این که رویکرد دستوری داشته‌باشند. انتخاب مردم درنهایت سویه ملی خواهدداشت، نه غربی و نه شرقی.
معرفی یک صفحه اینستاگرامی که برای شناساندن زیبایی‌های لهجه‌ همه اقوام ایرانی تلاش می‌کند
من لهجه دارم، تو چی؟

موقع نوشتن این پرونده به طورتصادفی به صفحه‌ای در اینستاگرام برخوردم با عنوان «من لهجه دارم». از آن‌جایی‌که اغلب در فضای مجازی و به طورمشخص در اینستاگرام همه‌چیز دستمایه تولید شوخی است، فکر می‌کردم در این صفحه هم آدم‌ها دورهم جمع شده‌اند تا به لهجه خودشان بخندند. اما در معرفی صفحه نوشته‌بود: «در این مکان چهره‌های آشنا و سایر دوستان و آشنایان از شیرینی‌های لهجه و گویش‌شان با ما و شما صحبت می‌کنند». ویدئوی پست اول را که باز کردم، چندساعتی طول کشید تا توانستم گوشی را کنار بگذارم. مجموعه دوست‌داشتنی و نادری که برای دست پیدا کردن به آن باید بار سفر می‌بستم، حاضر و آماده پیش‌رویم بود. آدم‌هایی که می‌شناختم، شاعر و نویسنده و گوینده و مجری و پژوهشگر، با گویش‌ها و لهجه‌هایی که خیلی‌های‌شان حتی به گوشم آشنا نبودند، حرف می‌زدند. اولین مواجهه‌ام با ویدئوها این بود: چرا این لهجه‌ها را تا حالا نشنیده‌بودم؟ جواب ساده بود؛ هیچ‌وقت در رسانه رسمی جایی نداشتند. شما هم اگر دوست و آشنا و قوم‌وخویشی بیرون از مشهد نداشته‌باشید، بعید است از «قمشه‌ای»، «دامغانی»، «قهفرخی»، «بروجردی»، «جمی»، «بمی»، «کاشانی» و لهجه‌های دیگر چیزی شنیده‌باشید. در این صفحه، هرکس از هر جای کشور می‌نشیند رو به دوربین و بی‌خجالت از اصطلاحات خاص، قواعد دستوری، ضرب‌المثل‌ها و شوخی‌های کلامی رایج در لهجه و گویش اش می‌گوید. این‌جا آدم‌ها نه لهجه‌شان را پنهان می‌کنند و نه به‌عنوان یک واکنش افراطی به آن افتخار می‌کنند. آن‌ها روی شاخه‌های پرثمر درخت کهن و ریشه‌دار زبان فارسی نور می‌اندازند تا یادمان بیاید لهجه‌ چیزی برای خجالت کشیدن نیست بلکه دلالت دارد بر امکانات زبانی وسیع که خبر از غنا و قدرت زبان می‌دهد. زنده ماندن لهجه‌ها، نشان رواداری فرهنگی است؛ مردمی که گاه ممکن است حرف یکدیگر را به‌راحتی نفهمند، یاد می‌گیرند تفاوت‌های‌ هم را درک کنند و بپذیرند.