روزنامه ایران
1400/11/19
هشت هزار فریاد خاموش
محمد معصومیانگزارش نویس
این زندان هویت خود را از زندانیهایی میگیرد که روزگاری خشم و درد خود را در این زندان تودرتو فریاد میکشیدند؛ هشت هزار نام روی دیوارهای آجری ورودی موزه عبرت چسبیده شده است. نام مردان و زنان شکنجه شدهای که با پاهای زخمی دلمه بسته از خون و بدنی آفتاب نخورده ماهها و سالها عمر خود را در زندان کمیته مشترک خرابکاری گذراندند. رعب و وحشتی که آن روزها حتی خیال تمام شدنش هم گناه بود حالا جای خود را به تلخندهای بازدیدکنندگان و خاطرات راهنمایان از روزهای تلخ شکنجه داده است. موزهای که این روزها پررفت و آمدتر از همیشه برای مخاطبانش مانند یک کتاب مصور تاریخی است.
کمی از ظهر یک روز آفتابی گذشته و صدای کودکان و نوجوانانی که از موزه به محوطه خلوت بیرون آمدهاند همه جا را پر کرده است. در دست بچهها عکسهایی از امام خمینی(ره) به چشم میخورد؛ انگار که حالا روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی است. از در آهنی کوچکی که باز است وارد موزه میشوم. روی دیوارهای آجری نامهای زندانیان ردیف روی پلاکهای به آجرهای دیوار نصب شده است. در انتهای دالان ورودی دو لیموزین ساواک پارک شده که مورد توجه مردم قرار گرفته است. بعضی جلو میروند و از پشت شیشهها به سیستم پیشرفته ماشین نگاهی میاندازند و بعضی کنارش میایستند و عکس میاندازند. کمی جلوتر روی در ورودی نوشته شده است «کمیته مشترک ضد خرابکاری، ساواک، شهربانی کشور شاهنشاهی» و بعد از در ورودی تاریکی زندان آغاز میشود.
محمد یوسف باروتی که 7 ماه را در این زندان [بازداشتگاه] گذرانده برای بازدیدکنندهها از ساخت این زندان میگوید: «سال 1308 وقتی رضاخان از تخت جمشید دیدن میکند برمیگردد و در این زمین خاکی که اراضی میدان مشق نظام بوده سفارش ساخت اداره پست، بانک سپه، بانک ملی و شهربانی را به آلمانیها میدهد. معماری همه آنها برگرفته از تخت جمشید است. همزمان با ساخت ساختمان شهربانی یک زندان موقت هم ساخته شد که ساخت این مکان از سال 1310 شروع و تا سال 1316 که آماده بهرهبرداری شد طول کشید. اینجا دورهای زندان زنان و دورهای هم مکانی برای بازداشت موقت شهربانی بود تا 1349 که مبارزات مسلحانه آغاز شد و بیشتر گروههای ضد رژیم شاه فعالیت را شروع کردند.»
باروتی توضیح میدهد بعد از کودتای 28 مرداد وقتی امریکاییها شاه را بر میگردانند میخواهند دیگر این دست اتفاقات تکرار نشود بنابراین ساواک را در ایران راهاندازی میکنند. وقتی امریکاییها ساواک را تأسیس میکنند انگلیسیها برای اینکه به لحاظ اطلاعاتی از امریکاییها عقب نباشند میآیند دفتر ویژه اطلاعات را تأسیس میکنند. آن زمان ساواک، شهربانی و ژاندارمری هر کدام بهصورت مجزا برای سرکوب گروههای مختلف اقدام میکنند و شاه برای جلوگیری از تداخل کارها جلسهای تشکیل میدهد: «از دل آن جلسه به دستور شاه یک اجتماع نظامی به نام کمیته مشترک ضد خرابکاری در زندان موقت شهربانی تأسیس میشود. ارگانی آنقدر قوی که در عرض دو ماه تمامی گروهها و مؤسسان آنها را دستگیر و اعدام میکنند.»
برای شناخت دقیق ساختمان سه طبقه و دایره شکل زندان باید چند ماهی در آن ماند تا فهمید راهروها چطور بههم متصل میشوند. همه چیز گنگ است و این پیچ و تاب به وهمآلود شدن زندان کمک میکند. از ورودی به سمت اتاق افسر نگهبانی میروم جایی برای اولین مواجهه زندانیها با واقعیت حبس. لباس و ساعت و کفشها تحویل داده میشد و زندانیها با لباس طوسی و یک پتو وارد انفرادی میشدند. اتاق بعدی پر از کمدهایی است که برای گذاشتن لباس بیرون زندانی است. یکی از راهنمایان برای مردمی که گوش تا گوش اتاق ایستادهاند از طیب حاج رضایی میگوید و مردم با علاقه مشغول گوش دادن هستند: «طیب یکی از داشمشتیهای معروف تهران است و سابقه شاه دوستی داشت. در قیام 15 خرداد 42 که بعد از بازداشت امام خمینی(ره) اتفاق افتاد علی رغم سابقه قبلی روی علامتهای عاشورایی عکس امام خمینی(ره) را میچسباند. رژیم که انتظار این رفتار را از طیب نداشت او را دستگیر و شکنجه میکند اما حاج رضایی سناریو پول گرفتن از امام را که ساواک به او گفته بود نمیپذیرد و 11 آبان 1342 اعدام میشود.»
یوسف باروتی برای ما توضیح میدهد در این ساختمان طبقه اول اتاقهای اداری و طبقات دوم و سوم اتاق بازجویی بود. 30 یا 40 بازجو اینجا فعال بودند و در اتاق بازجویی هم شکنجه بود اما شکنجههای مفصل را اینجا میآوردند.» ما دقیقاً روبهروی همان اتاق ایستادهایم و هنوز میشود صدای نفسهای ملتهب مردان و زنان زندانی را شنید که با بدنهای نحیف در انتظار شکنجه پشت در این اتاق به صف ایستادهاند: «اینجا همیشه چند نفر با چشم بسته در انتظار شکنجه بودند. اما راستش صدای شکنجه از خود شکنجه هم بدتر بود. سروکار همه زندانیهای یک یا چندین بار به این اتاق افتاده بود. تخت شلاق معمولترین شکنجه بود چون زندانی را نمیکشت و میتوانست ادامه دار باشد. آپولو هم بود که دستها و پاها در گیره میرفت و کلاه میرفت روی سر و برق به سر وارد میشد» تندیس مردی قوی هیکل با شلاقی در دست یادآور یکی از شکنجهگران این زندان به نام «حسینی» است. کسی که در بین زندانیها به بیرحمی شهرت داشت و بعد از انقلاب با تیری در مغزش به زندگی خاتمه داد. چند نفر با خنده مشغول ژست گرفت و عکاسی باآلات شکنجه هستند.
اتاق بعدی قفسی آهنین است و تندیس مردی که داخل آن مشغول التماس به مجسمه دیگری است که با بیخیالی به او نگاه میکند. قفس داغ یکی از شکنجههایی بود که مورد استفاده قرار میگرفت به این شکل که اجاق داغی زیر قفس میگذاشتند و زندانی را داخل قفس کوچک میانداختند. چطور میشود زیر این شکنجهها زنده ماند؟ چند روز؟ چند بار؟ اتاقها با تنوعآلات شکنجه را پشت سر میگذارم. حتی دیدن مجسمههایی خونآلود در حال شکنجه راحت نیست. اینجا دیوار و کاشیهای قدیمی هم صدا دارند. کافی است کمی سکوت در فضا بپیچد تا شنیده شود.
وارد بندها میشویم. راهروهای درازی که به رنگ دودی و نورهای منظم از سقف همان حال و هوای سالهای دور را تداعی میکند. عکس چهرههای ماندگار به دیوار است. رجایی، شریعتی، طالقانی، بعضی اتاقها که بهنظر بند عمومی است به مکانی برای شناخت گروهایی مانند حزب ملل اسلامی که توسط کاظم موسوی بجنوردی پایهریزی شد و یکی از اولین گروههای ضد نظام شاهنشاهی است تبدیل شده است، یا گروه کوچک و جوان ابوذر که بسرعت توسط رژیم نابود و جوانانش به اعدام محکوم شدند. روی ویترین نامههای زندانیان قبل از مرگ روی کاغذهایی که به زردی میزنند نمایش داده شده است. باروتی ابتدای بند میایستد و چفت در را باز و بسته میکند. صدایی مهیب در راهرو میپیچد و همه افرادی که مشغول بازدید هستند برای لحظهای سر برمیگردانند. صدایی که برای ما عادی است اما برای باروتی هنوز همان زنگ اضطرابآمیز آن روزها را دارد: «وقتی این صدا در بند میپیچید همه گوش به زنگ میشدیم، زندانی جدید آوردند؟ دوباره بازجویی است؟» همین صدای ساده برخورد آهن میتواند برای یک زندانی هزاران معنا داشته باشد.
عزت شاهی هنوز هم به تخت بسته شده است. مردی که مقاومتش در برابر شکنجهها حتی شکنجهگران را هم به حیرت وا داشت. کسی که رکورددار بازداشت در این زندان است. تندیسی از او با صورتی خونین روی تخت همه بازدید کنندگان را متوقف میکند و راهنمایی از مردم میپرسد فکر میکنید چند شب میتوانید این وضعیت را تحمل کنید؟ زنی با خنده میگوید: «من یک شب اگر در تخت خودم نخوابم تا صبح خوابم نمیرود» راهنما توضیح میدهد که عزت شاهی یا عزتالله مطهری 6 ماه در این حالت به تخت بسته شده بود. باروتی تعریف میکند که او یکی از مقاومترین آدمهای این زندان بود و بعد از آمدن صلیب سرخ به این زندان از مرگ نجات پیدا کرد.
انتهای بند یک، آرش یکی از بازجوها در حال کشیدن موی یک زن و بردن او به سلول است. عکس چند بازجو با لبخند روی دیوار بالای سر آنها فضا را ترسناکتر کرده است. داخل بندها سر میکشم که تندیس زندانیان معروف این زندان در آنها به چشم میخورد انگار که تاریخ هنوز روی دهه 50 متوقف شده و زندانیان با لباسهای ساده منتظر سرنوشت نشستهاند.حیاط زندان و حوض وسط آن کمی ما را از حال و هوای زندان بند و سلول خارج میکند. باروتی که یاد خاطرهای تلخ و شیرین افتاده میگوید: «ما یک شب بهصورت داوطلبانه و به دستور نگهبان سطلهای زباله را 12 شب آوردیم بیرون. اردیبهشت ماه بود، بارانی زده بود و هوا عالی بود. من که از زندان بیرون آمدم با همه سلولهایم نفس کشیدم. نگهبان که دلش برای من سوخت گفت: «میخواهی هوا بخوری؟» گفتم: «بله» بعد گفت حوض را بشورید. ما هم یک ساعت معطل کردیم و حسابی هوا خوردیم.»
اما اتاق پانسمان که در حیاط واقع شده برای او خاطره خوبی نیست: «اینجا همه چیز بوی شکنجه میداد حتی همین اتاق پانسمان که بچههای زیادی بهخاطر عفونت جای شکنجه به اینجا میآمدند و بدون بیحسی آنها را درمان میکردند» بعد از بازدید مجسمههای نفرینی اتاق پانسمان راهی حمام میشویم. حمامی که هنوز همان کاشیها به درو دیوار آن است: «روزهای جمعه مارا حمام میبردند و هر 4 نفر زیر یک دوش و با یک قالب صابون میایستادیم و خودمان را میشستیم که همان هم نعمتی بود.»
از اتاق فروش محصولات فرهنگی و کتاب خاطرات زندانیهای این موزه میگذریم. مردم روی صندلیها مشغول خوردن چای و بیسکوئیت هستند. به حرفهایشان گوش میدهم. مرد جوانی که گروهی نوجوان و کودک را برای بازدید آورده میپرسد: «از امروز چه چیزی یاد گرفتید؟» نوجوانی در پاسخ میگوید: «انگار چند ساعت در تاریخ سفر کردم.»
سایر اخبار این روزنامه
اگر پایین شهریها و پابرهنهها نبودند ما یا در تبعید بودیم یا در زندان
آیتالله رئیسی: امریکا به شکست فضاحت بار سیاست فشار حداکثری اعتراف کرد
دستگاههای اطلاعاتی مراقب باشند مسئولین از مردم فاصله نگیرند
ویژه نامه رنگی «ایران» در 32 صفحه
چهل سال پس از ماجرای نیمروز
آغاز خروج از رکود تورمی 8 ساله
مدیریت شیشهای در کرمان
افتتاح 691 طرح آبرسانی و گازرسانی به روستاها
فولاد دومین قهرمانیاش در سوپرجام را با شکست پرسپولیس جشن گرفت
از سحر کلمه تا افسون تصویر
دوران دانشجویی سابقه کاری میشود
جان «من» و جان «تو»
آزادی مرد اعدامی پس از 15 سال
ادامه مذاکرات وین از امروز آغاز میشود
پل طلایی کریدور شمال - جنوب
هشت هزار فریاد خاموش