جهان از چشمان قهرمان

علیرضا بلیغ
جامعه‌شناس
روایت شخصیت قهرمانانی همچون فرماندهان دفاع مقدس بسیار دشوار است، چرا که دلبستگی و احساس دین مردم نسبت به آنان در گرو عهدی است که این مردان با خدای خویش بسته‌‏اند و این عهد همچون یک راز در اعماق قلب آنان پنهان خواهد ماند. اما به هرحال آنچه ما از شخصیت آنها می‏‌شناسیم تجلی این عهد در کلام و کنش و منش مردان جنگ ماست و به همین دلیل معتقدم به رغم دشواری این کار باید درباره این اسوه‏‌ها فیلم ساخت.
اما کسی از عهده ساخت چنین فیلمی برمی‏‌آید که علاوه بر شناختش از مدیوم سینما، تعلق خاطری به موضوع داشته باشد و حجازی‌‏فر در «موقعیت مهدی» نشان داد پیش از هر چیز بخاطر علاقه‌‏اش به مهدی باکری، سراغ این کار آمده است. او در واقع در مورد باکری یک فیلم ساخته بود و بیش از آن که از او یک قدیس بسازد، روایت خویش را از زندگی روزمره و از همان نقاطی که همه ما در طول حیات آن را تجربه می‏‌کنیم شروع کرد. او تلاش کرد چگونگی نحوه مواجهه مهدی با همان روزمرگی‌‏ها و تصمیمات خاص او را نشان دهد.  لذا در همان لحظات از مهدی همان شخصیتی را می‏‌سازد که وقتی ما به عکس او در کوی و برزن می‌‏نگریم آن را به چشم یک قدیس می‌‏بینیم. حجازی‌‏فر تلاش کرد با وجود عشقش به مهدی باکری با مطلق‏‌انگاری‌‏ای که -خصوصاً در سینمای کنونی جهان- قهرمان را می‌‏سازد فاصله بگیرد و نشان دهد که چگونه مهدی به نحوی واقعی قدم به قدم از ما قبرستان‌‏نشینانِ عادات سخیف فاصله می‏‌گیرد و می‏‌شود قهرمان قصه او. او تلاش کرد تا آنها  را که ما در سنت خود اهل فتوت می‏‌نامیم در قاب سینما روایت کند. دیالوگ‏‌های فیلم به زبان ترکی، شیرینی قصه را دوچندان و آن را واقعی‌‏تر کرده بود و غیرمستقیم، حکایت از این داشت که چگونه در ایران امری ورای زبان، اقوام را گرد هم آورد و در جنگ نیز ما را برای دفاع از این خاک با یکدیگر متحد ساخت؛ امری که زبان فارسی نیز خود در خدمت آن و شاید بقای خویش را مدیون آن است. اما با وجود این و با همه ارادت حجازی‌‏فر به باکری که باید آن را ستایش کرد و با اینکه می‏‌دانم ایفای نقش او در فیلم‌‏های دفاع مقدس به واسطه عشق او به اسوه‏‌های جنگ است اما هنوز برای روایت چنین موقعیتی یک چیز کم دارد و آن تجربه نزدیک آن صحنه است. می‏‌توان این خلأ را در تصویرسازی برخی وقایع کارزار دید. اما این چیزی از قدر و ارزش او برای ساخت این فیلم کم نمی‏‌کند. سینمای ایران از بازیگران و فیلمسازان تا مدیران و سرمایه‏‌گذاران با همه زحماتشان هنوز به جنگ  و به یک معنا به نسل‏‌های بعد بدهکارند، چرا که همواره قهرمانان، چراغ راه آینده ایران خواهند بود. شاهد این مدعا همین است که پس از سی و اندی سال از جنگ تعداد فیلم‌‏هایی که از سرداران و دلاوران این کارزار بزرگ تاریخی ساخته شده به عدد انگشتان دو دست هم نمی‏‌رسد. سینمایی که از فقدان قصه رنج می‌‏برد در متن دوران 40 ساله یک تاریخ پرالتهاب شکل گرفته که انبوهی از قصه و درام را در دل خویش پرورانده است. تشنه است اما گویی چشمه را گم کرده. این بدان معنا نیست که تمام قصه‌‏ها را در بحبوحه جنگ و انقلاب یافت بلکه سینمای اجتماعی ما نیز متأثر از این وضع تاریخی قصه‏‌های نابی دارد. اما بیش از موضوع مشکل جای دیگری است؛ آنجاست که سینمای انقلاب را در آنچه باید به آن بنگرد جست‌وجو می‏‌کنیم نه آن گونه که باید بنگرد. قصه سرداران تنها موضوع سینمای انقلاب نیست که چه بسا باشند اما همه از عهده روایت آن در سینما برنیایند.
سلوک آنها جهانی را ساخته بود و دیدن آن جهان، چشمی می‏‌خواست که اگر آن چشم را داشته باشیم سینمای انقلاب هرچه نظاره کند آن را در آن جهانی می‌یابد که باکری چند لحظه پیش از شهادتش از آن با احمد کاظمی سخن می‏‌گفت. «موقعیت مهدی» تنها موضوعش شخصیت باکری نبود بلکه سعی در آن داشت تا از چشمان او به جهان بنگرد. اگرچه راه طولانی است اما باید تلاش هادی حجازی‌‏فر را پاس داشت.