اینجا شب یعنی شروع دلواپسی!

امید مافی‪-‬ نیمه شب بود. در سرمای کشنده آن سوی شهر زنی پشت درهای بسته یک داروخانه شیک زار می‌زد. زن غرق در خیالات بی‌نوا سِرُم می‌خواست تا از رنج امیکرون کودکش بکاهد. مسئول داروخانه اما از پشت شیشه با گفتن این جمله که چند روز است سِرُم نداریم آب سرد را بر پیکر زن ریخت.
آن سوتر از داروخانه خانواده‌ای مستاصل کنار پراید لکنته از نبود داروهای اعصاب و روان برای مرد خانواده سخن می‌گفتند و اینکه مرد با روان زنگ زده در نیمه شب چکار باید بکند و چگونه به توازن بی‌فکر حاکم بر داروخانه‌ای که لبالب از شامپوها و لوسیون‌های خارجی بود اما سِرُم و قرص نداشت بیندیشد.
به نظر می‌رسد در روزهای فوران امیکرون که این بار اتفاقا گریبان کودکانمان را هم گرفته، کمبود داروهای روتین، مردمی که در کنار گرانی وحشتناک و بیکاری خرد کننده، باید غم نبود سِرُم را هم بخورند و از این داروخانه به آن داروخانه بدوند و از زندگی خالی شوند را نگران‌تر از گذشته کرده است.
در این شب‌های محنت‌زا که نفرت آمیخته با نومیدی شهروندانی که همواره در روزهای سخت پای نظام می‌ایستند بیشتر لمس می‌شود، چه کسانی مسئولیت پاسخگویی به افکار عمومی را بر عهده می‌گیرند و اصلا آیا جواب دهنده‌ای هست؟


این در حالی است که چند ماه پیش در اوج استیلای سویه دلتا کرونا سِرُم به کالایی نادر بدل شده بود که دولت به هر شکل و هر وضعی بود آن را تامین کرد، اما انگار برای تصمیم گیرندگان چندان مهم نبود که به فاصله‌ای کوتاه تراژدی تکرار خواهد شد و دست‌ها کوتاه و خرما بر نخیل...
مردم گناه دارند. اینکه یک مسئول از کمبود ۱۹۰ قلم دارو در سه ماه آینده حرف می‌زند، بی‌آنکه شرمندگی سراغش را بگیرد حیرت‌آور است. در روزهایی که سخت می‌گذرند و جیب‌های خالی لبخند را از پهنای صورت توده پاک کرده، اندوه نبود سِرُم و آمپول و قرص و شربت نیز به بلای جان آدم‌هایی بدل شده که در اقیانوس مصائب دست و پا می‌زنند و همچنان به بهبود اوضاع دل بسته اند!
کاش فکری شود و مطالبات منطقی جامعه به خواسته‌های ناخواسته بدل نگردد. کاش فریادرسی باشد و بی‌اعتنا به شعارهای واهی مرهمی بر زخم‌های ناسور ملت بگذارد. وقت و بی‌وقت طعنه زدن چپ به راست و تهمت راست به چپ دردی را دوا نخواهد کرد. این را لااقل حضرات باید بدانند.