روزنامه شرق
1400/12/04
برندگان و بازندگان انقلاب سفید
برندگان و بازندگان انقلاب سفید در سال 1341 محمدرضاشاه پهلوی به منظور انجام اصلاحات ارضی و تغییر در شیوه تولید کشاورزی دست به تغییراتی اساسی در زمینه ساختار مالکیت روستاهای ایران زد که به همراه دیگر اصول «انقلاب سفید» باعث تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شگرفی شد و به عقیده بسیاری از پژوهشگران بهطور مستقیم و غیرمستقیم بر آینده سیاسی ایران تأثیر گذاشت. تبدیل مناسبات ارباب و رعیتی به مناسبات سرمایهدارانه صنعتی، اصلیترین نتیجه این برنامه بود. تحول ارضی در ایران برخلاف رشد و نضج فئودالیسم در اروپا پدیدهای درونزا نبود و تماما از بالا صورت گرفت. شاه از اجرای این برنامه بیشتر قصدی سیاسی داشت تا اقتصادی؛ اینکه رعیتها و کشاورزان روستایی را از زیر سیطره اربابان آزاد و به هواداران خود در مقابل زمینداران بزرگ بدل کند. اما آنچه در عمل و به خصوص در اواخر برنامه دهساله اجرای این اصلاحات اتفاق افتاد، مهاجرت وسیع کشاورزان ناراضی روستایی به حاشیه شهرهای بزرگ به ویژه تهران بود. از آن پس تا امروز «تهیدستان شهری» یکی از بازیگران اصلی سیاست ایران محسوب میشوند. یکی دیگر از نتایج اجرای این طرح شکلگیری یک طبقه متوسط نسبتا بزرگ شهری و طبقه کارگر صنعتی و افزایش نرخ تولید و تأسیس کارخانههای بزرگ صنعتی در دهه 1340 و 1350 بود. این دوره همزمان بود با جنگ خاورمیانه و افزایش قیمت نفت و درآمدهای کلان ارزی برای کشور. شاه با این ذهنیت که حمایت وسیع تودهها را به دست آورده همزمان دست به ایجاد اختناق بیشتر در کشور و سرکوب هر نوع فعالیت سیاسی مخالف زد. یرواند آبراهامیان در «ایران بین دو انقلاب» بازه سالهای 1342 تا 1356 را دوره توسعهیافتگی اجتماعی-اقتصادی و توسعهنیافتگی سیاسی توصیف میکند. این بازه زمانی و تغییراتی که در بستر آن شکل گرفت همچنین زمینهساز شکلگیری گرایشهای جدید فکری و فرهنگی در بین روشنفکران ایرانی بود. شاه در این دهه به سرقت ایدههای سوسیالیستی دست زد که تا پیش از آن حزب توده نماینده آن بود و دست به تغییرات گسترده در ساخت اقتصادی و اجتماعی جامعه زد. آخرین مقاومت مسالمتآمیز و قانونی مخالفان شاه، تشکل جبهه ملی سوم بین سالهای 1343-1344 بود که ترکیب سیاسی آن آینده ائتلاف انقلابی را در سال 1356 نمایندگی میکرد. جبهه ملی سوم شامل جامعه سوسیالیستها، حزب سوسیالیست اسلامی مردم ایران، حزب پانایرانیست ملیگرای سکولار، نهضت آزادی ایران و سازمان چپگرای دانشجویان دانشگاه تهران بود. رژیم حاکم سریعا جبهه ملی سوم را سرکوب کرده، ملکی و دیگر رهبران احزاب کوچکتر را که تنها خواستهشان برقراری حکومت مشروطه بود به زندان افکند. بنابراین اواسط دهه 1340، به عنوان سرآغاز سرکوب خشن مخالفانی که مشروطهخواهی آنان مسالمتآمیز بود، و ناممکننمودن آن شیوه مبارزه، رقم خورد.پیشزمینه
تقسیم اراضی که در سه مرحله جداگانه و در طول ده سال صورت گرفت نظام کشاورزی ایران را که ویژگی آن وجود مناسبات فئودالی میان مالکان غیابی و زارعان سهمبر بود تغییر داد و تقریبا نیمی از خانوادههای روستایی را مالک دستکم قطعه زمینی کوچک کرد. اصلاحات ارضی به محمدرضاشاه پهلوی این امکان را داد تا بتواند سیطره و نفوذ خود را در روستاهای ایران به صورتی بیسابقه از زمان شکلگیری دوباره کشور ایران در قرن شانزدهم میلادی افزایش دهد و باعث کاهش قدرت زمینداران بزرگ شود. این موضوع هدف اصلی برنامه اصلاحات ارضی از نظر شاه بود اما نتایج اقتصادی که اصلاحات ارضی به بار آورد این بود که نهتنها اکثریت روستانشینان ایران از تقسیم اراضی سود قابلملاحظهای نبردند، بلکه در طول چند سال شرایط اقتصادی آنان بهتدریج وخیمتر نیز شد. برخلاف تحلیلهای رایج، این برنامه بیش از اینکه هدف اقتصادی و توسعهای داشته باشد بیشتر با اهدافی سیاسی صورت گرفت. همچنین هدف شاه از اجرای این اصلاحات نه جلوگیری از جنبشهای دهقانی بلکه کاستن از قدرت بزرگمالکان غایب بود. اصلاحات ارضی نخستینبار در جریان انقلاب مشروطه 1284-1290 در سطح عمومی مطرح شد. تقسیم اراضی یکی از برنامههای حزب دموکرات بود و اعضای مجلس دوم که طرفدار اصلاحات بودند آن را مطرح کردند. این سیاست در دهه 1320 از سوی حزب توده و بعدتر جبهه ملی پیگیری شد. شورشهای دهقانی در جنبش جنگل در ابتدای قرن خورشیدی و همچنین ماجرای فرقه دموکرات آذربایجان در میانه دهه 1320 به عنوان نمونههایی از نارضایتی مردم از سیاستهای ارضی بودند و تصویب قانون بهره مالکانه از سوی دولت مصدق اقدامی در راستای منافع روستاییان و رفع این نارضایتی بود. متقاعدشدن محمدرضا شاه به انجام اصلاحات ارضی متأثر از سه مسئله بود: تلاش شاه برای مقابله با قدرت و نفوذ بزرگمالکان و افزایش اقتدار و نفوذ خود در روستاها، خواست دولت ایالات متحده آمریکا که حامی اصلی شاه و بازگرداننده وی به قدرت از طریق کودتای 28 مرداد سال 1332 بود، و در نهایت مقابله با محبوبیت دکتر مصدق و جبهه ملی و یافتن پایگاه در میان روستاییان. همچنین نفوذ مستقیم ارسنجانی، حزب توده و دیگر هواداران اصلاحات کشاورزی بحثی گسترده را در سطح روشنفکران دامن زد و بر اقدامات سیاسی دهه 1330 تأثیر گذاشت. برای نمونه در بهمن 1330 شاه فرمان فروش 2000 روستای خود را به دهقانان صادر کرد. شاه امیدوار بود که بتواند از طریق مطرح کردن انواع اصلاحات اجتماعی که جبهه ملی و دیگران مدافعش بودند در دید عامه به استبداد خود مشروعیت بخشد. بنابراین از 1333 عملا و رسما از مالکان بزرگ خواست که زمینهای خود را میان زارعان قسمت کنند. او در دهه 1330 کمکم متقاعد شد که انجام اصلاحات ارضی ضروری است. ضمن آنکه آرزوی کسب وجهه ملی عامل عمده نگرش او محسوب میشد، اما در عمل انگیزههای شاه به مراتب پیچیدهتر از این بود و ملاحظات دیگری که به دیدگاههای او شکل میداد از جمله عبارت بود از ایدئالیسم، امید به بهبود وضع اقتصادی کشور، نارضایی از نظامی که عقبافتاده شمرده میشد و مسلما امروزی نبود، حساسیت نسبت به افکار عمومی جهانی و امید به اینکه مقبولیت خارجی بیابد (نمایندگان سیاسی ایالات متحده به ویژه او را تشویق به انجام اصلاحات میکردند) همچنین برخی پژوهشگران اقتصاد سیاسی پرولتریزهشدن نیروی كار را از اهداف اصلی این برنامه میدانند. شاه امیدوار بود سیاست تقسیم مجدد اراضی قدرت حکومت مرکزی را افزایش دهد و حمایت سیاسی از خود او را هم گستردهتر کند. حکومت در دهه 1330 بر نواحی روستایی کنترل چندانی نداشت. در بیشتر موارد، در روستاها قدرت در انحصار بزرگمالکان غیرکشاورز به ویژه آنها که در شهرهای بزرگ ایالتی میزیستند قرار داشت و برنامههایی با هدف تقسیم اراضی میان زارعان قدرت این گروه را متزلزل میکرد. کاهش این قدرت، حتی اگر کاملا از میان نمیرفت امکان هرگونه مقاومتی در برابر گسترش اختیارات حکومت مرکزی را در روستاها مسلما بسیار کمتر میکرد.
در سال 1338 شاه به منوچهر اقبال مسئولیت داد که پیشنویس لایحه اصلاحات ارضی را برای ارائه به مجلس آماده کند. نسخه نهایی که هر دو مجلس آن را در سال 1339 تصویب کردند مالکیت زمین آبی را به 400 هکتار و زمین دیم را به 900 هکتار محدود میکرد هرچند به علت مشکلات اجرایی در مساحی این قانون تا چند سال سترون باقی ماند. اوضاع نابسامان سیاسی و اعتصابات گسترده معلمان و دیگر گروههای اجتماعی شاه را در حوالی اردیبهشت 1340 برای اصلاحات ارضی مصممتر کرد. بنابراین از علی امینی سیاستمداری که در آن زمان از اقدامات حکومت به شدت انتقاد میکرد برای تشکیل کابینه جدید دعوت کرد. تصویری که از امینی در ذهن مردم وجود داشت تصویر سیاستمداری مستقل بود که از شاه فرمان نمیبرد و به همین دلیل آغاز برنامه اصلاحات به دست او در مقیاسی وسیع بسیاری از گروهها را آرام و مطمئن کرد و باعث فروکشکردن برخوردها در تظاهرات عمومی شد. اما ملیگرایان به علی امینی مظنون بودند چون او پس از کودتای شاه در کابینه فضلالله زاهدی حضور داشت و همچنین در عقد موافقتنامه نفتی سال 1338 با کنسرسیوم شرکتهای نفتی اروپایی و آمریکایی دخالت داشت. هرچند امینی چندان مورد علاقه شاه نبود اما دولت در فضایی از خوشبینی سیاسی که با بیطرفی گروههای مخالف در داخل کشور و حمایت فعال حامی اصلی خارجی شاه یعنی آمریکا همراه بود کار خود را شروع کرد. اما این عوامل برای تضمین موفقیت امینی در حل مشکلات متعدد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که ایران اوایل دهه 40 با آنها روبهرو بود کفایت نمیکرد. بحرانهای سیاسی سالهای 1339-1340 نشان داد که در شهرها گروههای متعددی وجود دارند که چنین چیزی را غیرممکن میکند. در روستاها نیز حکومت عملا فاقد هر نوع اقتداری بود. در سال 1340 راهحل این دو جنبه در قالب تقسیم مجدد اراضی شکلی واضح و مشخص به خود گرفت. برنامههایی در جهت اصلاحات ارضی میتوانست قدرت مالکان غایب را که در سیاستهای زراعی حکومت مداخله میکردند در هم شکند و همزمان با آن، حکومت میتوانست با تظاهر به اینکه هوادار مترقی اندیشههای اصلاحطلبانه مخالفان شهری خود است آنها را جذب کند و حمایتشان را به دست آورد. منافع جنبی بسیاری نیز در این میان حاصل میشد که از جمله میتوان رشد اقتصادی، تغییرات اجتماعی و افزایش تولید کشاورزی را نام برد.
اجرا و تأثیرات اصلاحات ارضی
پس از برکناری امینی و نخستوزیری علم، از دی ماه 1341 تقسیم مالکیت زمین در مقیاسی وسیع آغاز شد. نخستین مرحله برنامه با قانون اصلاحات ارضی سال 1341 شروع شد که طبق آن هرکس که مالک بیش از یک روستا بود بایست اضافه آن را به دولت میفروخت. تقسیم مجدد املاک خریداریشده میان زارعانی که به طور سنتی تحت عنوان سهمبر روی زمین کار کرده بودند در خدمت انگیزه اصلی حکومت برای اصلاحات یعنی محدودکردن قدرت سیاسی بزرگمالکان غایب در نواحی زراعی بود. در اوایل دهه 40 حکومت بههیچوجه قصد نداشت تقسیم زمین را سراسری کند تا آنکه سرانجام افزایش بیثباتی در نواحی روستایی ضرورت چنین اقدامی را مطرح کرد. در پی آن، مرحله دوم اصلاحات ارضی با اجرای بندهای الحاقی در تیرماه 1343 شروع شد. در این مرحله امکان اجارهداری زمین برای زارعانی که آن را زیر کشت میبردند فراهم شد و این امر نیز به نوبه خود حق مالکیت زمینداران را تضمین میکرد. زارعان، که در انتظار فرصتی بودند تا صاحب زمین شوند هنگامی که فقط قراردادهای اجاره 30 ساله جای تقسیم محصول سنتی را گرفت به کلی مأیوس شدند. مرحله دوم اصلاح قانون، نارضایتی و خصومت زارعان نسبت به مالکان را نه تنها کاهش نداد بلکه دستزدن به خرابکاری برای اعتراض به مالکیت آنان در نقاط مختلف معمول شد. از سال 1344 به بعد، این بیثباتی فزاینده هم مالکان و هم حکومت را واداشت که در نگرش منفی خود نسبت به تقسیم مجدد اراضی تجدیدنظر کنند. بالاخره در سال 1348 حکومت تصمیم گرفت مرحله سوم اصلاحات ارضی را آغاز کند که طبق آن به مستأجران امکان داده میشد زمینی را که در اجاره داشتند مستقیما از مالک بخرند.
از همان آغاز اجرای اصلاحات ارضی، چگونگی اجرای چنین برنامه عظیمی و تبعات آن بر دربار و دولت روشن نبود و آشفتگیهای فراوان در اجرا، آن را از رسیدن به اهداف اولیه خود باز داشت. پرسش اصلی این است که چرا روستاییان در جریان سال سرنوشتساز 1357 از شاه حمایت نکردند. در حالیکه همه مقامات و کتابهای درسی شخص شاه را به عنوان تنها برنامهریز اصلاحات ارضی و مدافع بیرقیب منافع روستاییان معرفی کرده بودند نه تنها اکثریت کشاورزان به طرزی حیرتانگیز نسبت به سرنوشت سلطنت بیاعتنا بودند بلکه بسیاری نیز فعالانه در تظاهرات سیاسیای که به سرنگونی آن یاری رساند، شرکت کردند. گروهی از اقلیت روستاییان، کشاورزان ثروتمند حامی شاه بودند که از اصلاحات ارضی و برنامههای بعدی آن سود برده بودند. روستاییان مخالف رژیم گروه دیگری بودند که «خشم عمیق اخلاقی» آنها متوجه شاه شده بود. این گروه شامل دهقانان خردهپا و کسبه خوشنشین بودند که در نتیجه فقر شدید نسبت به شاه فاقد احساس وفاداری یا مخالف او بودند. در دهه 1345-1355 حداقل دو میلیون روستایی به شهرها آمده بودند؛ جوانانی كه همین اواخر از اراضی «اهدایی» شاه به پدران خود دل كنده و به شهرها مهاجرت كرده بودند. علاوه بر جوانان روستایی که حالا جزء حاشیهنشینان و فرودستان شهری بودند و در تظاهرات شهری شرکت میکردند، کسانی که بین شهرها و روستاها در رفتوآمد بودند به اتفاق مهاجران روستایی که در نتیجه اعتصابات گسترده کارگری به روستاها بازمیگشتند نیز نقش مهمی در بسیج پشتیبانی روستاییان در ماههای پایانی انقلاب بازی کردند. دلیل عمده اینکه اقلیت فعالان ضدشاه در جلب حمایت اکثر روستانشینان نسبت به انقلاب موفق شدند فقدان هر نوع احساس وفاداری به شاه و حکومت در نتیجه شکست طرحهای توسعهای شاه بود و درست در زمانی که مشخص شد حکومت توانایی ایستادگی در برابر مخالفان را ندارد و جایگاه شاه به شدت تضعیف شده روستاییان بیاعتنا به سیاست به خیل انقلابیون پیوستند.
اصلاحات ارضی و برآمدن گفتار بومیگرایی
یکی از نتایج اصلاحات ارضی و انقلاب شاه و مردم افزایش جمعیت طبقه متوسط و شهرنشینان و تغییر نحوه و نمود زندگی شهری با الگوبرداری از مدرنیته و سرمایهداری مصرفی غربی بود. به همین دلیل دهه 1340 آغازگر جدالهای فرهنگی و بهوجودآمدن «گفتار ضدغربزدگی» و بسیج روشنفکری حول این ایده مرکزی بود که هژمونی فضای انقلابی را در سال 1356 مهیا کرد. در این زمان، روشنفکران کشور، در معنای وسیع کلمه، از جمله کسانی که با تشکیلات سیاسی همکاری داشتند، همگی تلاش میکردند «اصالت فرهنگی» ایران را در برابر غرب حفظ کنند. مشهورترین بیانیه دهه 1340 در محکومکردن غرب جزوه تحسین و مذمومشده «غربزدگی» به قلم جلال آلاحمد بود. آلاحمد این اصطلاح را از احمد فردید اقتباس کرد. آلاحمد علاوه بر مارکسیسم استالینی دوران جوانیاش، با اگزیستانسیالیسم فرانسوی نیز آشنایی داشت و به ویژه به مفاهیمی از قبیل مسئولیت روشنفکری و تعهد اخلاقی در آثار ژان پل سارتر و آلبر کامو علاقهمند بود. مثلا در صفحات پایانی «غربزدگی» ادعا میکند که رمان «طاعون» آلبر کامو نقدی تمثیلگونه از «ماشینیسم» و تکنولوژی مدرن است. از نظر آلاحمد اگر زندگی شهری مدرن در دهه 1340 همچون مهمان ناخوانده بدخیمی از سوی غرب آمده، تنها سنگر مقاومتی که به جا مانده روستا است که رسوبات فرهنگ بومی «مسمومنشده» احتمالا در آن هنوز باقی است. حرکت جدلی آلاحمد آن بود که اسلام را به عنوان هسته مقاومت فرهنگ بومی، پیشزمینه کار خود قرار داد. البته در همان زمان غربزدگی نقدهایی جدی دریافت کرد از جمله داریوش آشوری در سال 1346 نوشت این اثر تاریخ را در هم ریخته و گزارههای ضد و نقیض ارائه داده که هیچ یک از آنها مبنایی جدی ندارد. «غربزدگی» با عطف بماسبق به مانیفست انقلاب اسلامی و منادی تبدیل تشیع به یک ایدئولوژی اسلامی انقلابی ضدغربی تلقی شد. این تفسیری است که از جمله، حمید دباشی در بررسی خود از تشیع به عنوان «ایدئولوژی اسلامی» انقلابی مطرح کرده است. در بررسی نگین نبوی از فضای روشنفکری دهههای 1340 و 1350 نیز «غربزدگی» به مثابه معجونی ضدونقیض از انگارهها تلقی میشود.
به عقیده افشین متین، پروژه مدرنیته سلطنتی دهههای 1340 و 1350یعنی انقلاب شاه و ملت، نسخهبرداری ریاکارانهای بود از برنامه حزب توده و منشعبین آن، نظیر جامعه سوسیالیستها. سوسیالیسم اسلامی و «مارکسیسم اسلامی»؛دیگر گرایشهای کمترشناختهشدهای بودند که پروژه انقلاب اسلامی را از دهههای 1340 و 1350 از لحاظ فکری قابل تصور کردند. جریانهای «سلطنت انقلابی، تشیع سیاسی و مارکسیسم اسلامی» سه گفتار ایدئولوژیک رقیب برای کسب هژمونی بر فرهنگ سیاسی ایران در دهههای 1340 و 1350 بودند. هر سه این نحلههای ایدئولوژیک پاسخهایی بودند به چالش مسلط بینالمللی زمانه یعنی روایت جهان سومی از مارکسیسم. نخست انقلاب شاه و ملت که توسط یک ایدئولوژی رسمی سلطنت انقلابی توجیه و عمدتا با نوشتهها و سخنرانیهای شاه تبیین میشد و رهنمودهایی برای طرحریزی فرهنگی ملیگرا از طریق نظام تربیتی تحت نظر دولت و رسانههای عمومی ارائه میداد. نگاهی کلی به انتشارات حکومتی، نشان میدهد که دولت به نحوی نظاممند خطابههای انقلابی، ضدامپریالیستی و اصالت فرهنگی مخالفان را اقتباس میکرد. دوم شماری از محافل روشنفکری گفتار فرهنگ رسمی را به فلسفه ضدمدرنیستی و تفاسیر عرفانی جدید از تشیع پیوند زدند، مثلا گفتار فراگیر «غربزدگی» در ایران دهه ۱۳۴۰، نخست توسط احمد فردید که مدعی بود تفسیر عرفانی جدیدی از اسلام منطبق با نقد مارتین هایدگر از مدرنیته غربی دارد، مطرح شد. عقاید نامفهوم فردید مشابه نظریاتی بود که توسط حلقه متنفذتری از دانشگاهیان و حوزویون، تحت رهبری شرقشناس فرانسوی هانری کربن و سید حسین نصر، یکی از رهبران جنبش جهانی سنتگرایی، ابراز میشد. حلقه کربن-نصر یک قرائت باطنیگرای شیعی از ملیگرایی ایرانی را مطرح میکرد که با جهانبینی سکولار لیبرالی و مارکسیستی در تقابل بود. و سوم، دو گرایش ایدئولوژیک فوق عمیقا و اغلب صریحا در واکنش به هژمونی فکری مارکسیسم قرار داشتند، که از گروههای مخالف زیرزمینی فراتر رفته و به دانشگاهها و رسانههای اجتماعی، آثار ادبی و هنری، سرگرمیها و فرهنگ عمومی راه یافته بود. وقتی میشل فوکو، «معنویت سیاسی» انقلاب ایران را مورد تمجید قرار میداد، تفسیر گزارشگران ایرانی خود را از تشیع به مثابه ترجمان قیام فرهنگی ایران در برابر مدرنیته غربی تکرار میکرد. این نقد خاص فوکو خاستگاه روشنفکری پیچیده و تاریخ طولانی پرآشوبی را پشت سر داشت، که در دو دهه قبل از انقلاب به اوج خود رسید. پژوهشهای متعددی نشان میدهند که چگونه نسل روشنفکران ایرانی دهههای 1340 و 1350 درگیر ایجاد یک فرهنگ ملی ایرانی اصیل از طریق نقد رادیکال «غرب» بودند. آنچه کمتر بررسی یا فهمیده شده عبارت است از شرکت فعال رژیم پهلوی در سیاستگذاری بر مبنای «اصالت» ضدغربی، بازی خطرناکی که از لحاظ ایدئولوژیک، رژیم را بیثبات کرد و سوخترسان تحولات انقلابی سال 57 شد.
منابع:
ایران بین دو انقلاب، یرواندآبراهامیان،ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری و محسن مدیرشانهچی، نشر مرکز
زمین و انقلاب در ایران، اریک هوگلاند، ترجمه فیروزه مهاجر، نشر شیرازه
هم شرقی، هم غربی، تاریخ روشنفکری مدرنیته ایرانی، افشین متین، ترجمه حسن فشارکی، نشر شیرازه
سایر اخبار این روزنامه
عبور از قرن کهنه به نو
چالش دوباره در حکم علیرضا زاکانی
صیانت از اینترنت با چشمان بسته
صد سال اقتصاد در ایران
از ملیشدن نفت تا حذف یارانهها
برندگان و بازندگان انقلاب سفید
اصلاحات ارضی، مهاجرت فقر و نابرابری در روایت ادبی
محرومیت پیشرونده
تلویزیون را از برق بکش!
آنچه اقتصاد بر سر تئاتر آورد
دیپلماسی بیشتر هزینه داده است
قمر و مرکز
دوئل روسیه و آمریکا بر سر اوکراین
دست و دلمان به کاری نمیرود
قوه قضائيه فرهنگ «داوري» را رواج دهد
تهاتر نفتي؛ مزايا و معايب