روزنامه شرق
1400/12/04
دوئل روسیه و آمریکا بر سر اوکراین
دوئل روسیه و آمریکا بر سر اوکراین سیدعلی خرم* همه در جهان از هم میپرسند آیا در اوکراین بالاخره جنگ میشود؟ آیا اختلاف بر سر اوکراین تبدیل به یک جنگ تمامعیار بین آمریکا و روسیه خواهد شد؟ آیا چنین جنگی احتمال دارد به جنگ سوم جهانی تبدیل شود؟ برای پاسخ به این سؤالات و سؤالات مشابه، باید به بررسی دیدگاهها و مقاصد رهبران روسیه و آمریکا از دعوا بر سر اوکراین پرداخت. پوتین حدود 150 هزار سرباز به همراه صدها تانک زرهی و جنگندههای پیشرفته از گوشه و کنار روسیه به کنار مرزهای اوکراین و بلاروس انتقال داده است. آیا امکان دارد این همه سرباز و تجهیزات صرفا برای باجگیری از غرب و ناتو باشد؟ یا اینکه اوکراین به ناتو نپیوندد؟ بدون شک باید عمیقتر به موضوع نگریست. از زمان فروپاشی اتحاد شوروی تاکنون، مردم روسیه در آرزوی بهدستآوردن مرزهای سابق لحظهشماری میکنند و اگر رهبری بتواند به این مهم دست یابد، دیکتاتور یا دموکراتیک، از سوی مردم روسیه مورد استقبال قرار میگیرد و نامش در کنار امپراتورهای بزرگ تزاری در تاریخ روسیه به ثبت خواهد رسید. از زمان گورباچف تاکنون هیچ رهبری در روسیه نتوانسته به این آرزوی مردم جامه عمل بپوشاند. ولادیمیر پوتین تنها رهبر روسیه است که جرئت کرده به جمهوریهای سابق شوروی گهگاه دستاندازی کرده و نامونشانی از خود به جای بگذارد. روسیه به بخشهایی از گرجستان حملهور شد و اوستیای جنوبی بهصورت شورشیان طرفدار روسیه در درون گرجستان شکل گرفت. همین سیاست در مورد آبخازیا پیاده شد و غده سرطانی دیگری در درون گرجستان به وجود آمد. اولین دستاندازی رسمی به خاک اوکراین، در سال 1393 صورت گرفت و در درگیری با اوکراین، جزایر کریمه را به خاک روسیه افزود. تا آن موقع، روسیه بهعنوان یک قدرت منطقهای تلقی میشد و پوتین از این تلقی احساس خشم بسیاری داشت و میخواست نشان دهد قدرتی جهانی است. ازقضا با یک اشتباه، ایران از روسیه دعوت کرد با نیروی هوایی به خاک سوریه بیاید و خودش نقش نیروی زمینی را بر عهده داشته باشد؛ با این تصور که فرماندهی و برنده اصلی در جنگ، نیروی زمینی است و ایران میتواند هدایت امور سوریه را در دست خود نگه دارد. با بروز این اتفاق و برتری روسیه در صحنه سوریه و توجه آمریکا، اسرائیل و اروپا به نقش روسیه، پوتین اعتمادبهنفس چندانی پیدا کرد که به تکمیل نقش تاریخی خود در بسط و گسترش حدود و مرزهای روسیه بپردازد. ادارهکردن ما در سوریه به ترتیبی که رضایت و شعف اسرائیل و به تبع آن غرب را به همراه داشت و به دنبال آن هدایت کلاف مذاکرات هستهای و برجام از سوی سفیر روسیه در وین، جایگاه مطمئنتری برای روسیه در جهان رقم زد. پوتین احساس کرد وقت مناسب فراهم شده و باید برگی دیگر در راستای احیای مرزهای سابق به اجرا بگذارد. بیشک هر رهبری قادر باشد در این راستا گام بردارد، آنقدر از سوی مردم روسیه محبوب خواهد بود که هیچ معارض سیاسیای در مقابل او یارای ایستادگی نخواهد داشت.بنابراین در نگاه پوتین هر برگ برندهای در راستای گسترش مرزها به دست آورد، بهترین راه از میان برداشتن هر ناراضی سیاسی نظیر نوالتی خواهد بود که از سوی غرب بهعنوان آلترناتیو پوتین مورد حمایت قرار میگیرد. همین خطمشی از سوی رهبران چین اتخاذ شد و در 40 سال گذشته همه تلاش خود را بر احیای مرزهای چین سابق گذاشتند و هنگکنگ و ماکائو را به دست آوردند و درصدد کسب مالکیت و حاکمیت تایوان بهعنوان آخرین قطعه جداشده در سال 1949 از سرزمین اصلی هستند. این اقدامات رهبران چین در کنار سیاست درهای باز چین برای جذب سرمایهگذاری خارجی و رشد و توسعه اقتصادی، باعث تقویت روحیه مردم چین و قبول حاکمیت کمونیستی شده است. ژاپن هم با بسیج آرزوهای مردم حول بازپسگیری جزایر ساخالین که در واپسین روزهای جنگ دوم جهانی به دست شوروی سابق اشغال شد، توانسته به وحدت ملی مردم خود پاسخ مناسبی دهد. با اینکه انقلاب نقطهعطفی برای بازنگری در حدود و مرزهای ایران بهشمار میرفت، اما دولتها نهتنها توجهی به این عامل مهم نداشتند، بلکه در وادی دیگری به سر میبردند و مقاصد دیگری را دنبال میکردند. درحالیکه استقلال غیرحقوقی بحرین و در فرصت فروپاشی شوروی و مجوز استقلال آذربایجان و ارمنستان و بهطور کلی ادعاهای دیرین ایران بر عهدنامههای گلستان و ترکمانچای و بقیه، جای آن را داشت که مسئولان ایرانی با اعلام تحفظ بر روی سرزمینهای ازدسترفته، به آرزوهای تاریخی و معقول مردم ایران توجه و عنایت میکردند و از این طریق محبوبیتی در دل مردم برای خود به وجود میآوردند تا به وحدت ملی تبدیل شود. بنابراین فلسفه این لشکرکشی بزرگ برای پوتین با حسابوکتاب بوده و تا اینجا توانسته توجه مردم تحقیرشده روسیه را برای خود جلب کند که اگر کماکان بر سر قدرت باشد، میتواند سربلندی و افتخارات شوروی سابق را بدون حزب کمونیست برای روسیه کسب کند. اکنون برای تمامکردن این بازی بزرگ، انتخابهای چندی پیش پای پوتین قرار دارد. اگر به جنگ در اوکراین مستقیما دست یازد و آن را اشغال کند، نتیجه آن نامعلوم و ممکن است ضررهایش بیش از منفعتهایش باشد. اگر در مذاکرات دیپلماتیک با غرب امتیازاتی گرفته و عقبنشینی کند، جدا از اینکه غرب نشان نمیدهد آماده دادن امتیاز باشد، ممکن است هزینه این لشکرکشی بزرگ دستمایه انتقادهای تند غرب و ناراضیان داخلی قرار گیرد که چرا پوتین برای هیچ، این همه هزینه بر خرانه عمومی بار کرده است. امید پوتین به این است که تحت فشار نظامی روسیه، دولت زلنسکی یا سقوط کند یا با بهرسمیتشناختن شورشیان طرفدار روسیه در اوکراین، حکومت زلنسکی را به زانو درآورند و پوتین با بهانه اینکه به اهدافش رسیده است، با نفوذ دوفاکتو در ساختار سیاسی اوکراین، لشکر بزرگ خود را به عقب برگرداند. اما غرب شامل آمریکا و اروپا درباره این اهداف پوتین چه فکر میکنند؟ از نظر رهبران آمریکا، همانطور که بایدن بهصراحت اظهارنظر کرد، اگر قرار باشد آمریکا به حساب چین برسد، باید فکری به حال همتای روسیاش کند وگرنه ممکن است در موقع مناسب نظیر دهه 1950، این دو کشور کمونیستی با هم علیه آمریکا متحد شوند. از طرف دیگر، آمریکا میخواهد در وقت مناسب روسیه را به همان حد یک قدرت منطقهای برگرداند و از سوی سوم آمریکا میخواهد پروبال روسیه را از نظر اقتصادی بشکند. این فرصت مناسب هنگامی فراهم میشود که روسیه با پای خودش به منطقه بحرانی وارد شود. روسیه که با لشکری عظیم به اوکراین آمده است، از دید آمریکا نباید به سلامت برگردد. اروپا و آمریکا متحدا قصد ندارند هیچ امتیازی در مورد عدم گسترش ناتو به پوتین بدهند و آمریکا برعکس میخواهد دست پوتین را در بحران اوکراین تا جای ممکن بیشتر فرو ببرد. نگرانی آمریکا این نیست که در اوکراین جنگ واقعی صورت گیرد، بلکه برعکس برای گیرانداختن روسیه، این جنگ شاید لازم باشد. به همین خاطر بایدن با صراحت اعلام کرده اوکراین عضو ناتو نیست که ناتو نیروی نظامی به آنجا گسیل دارد. این سیگنال باعث تشویق پوتین به ورود نظامی به اوکراین میشود که در راستای اهداف آمریکاست. اما موضع اروپا با آمریکا در این مورد متفاوت است. اروپا مایل است جنگ در اوکراین شعلهور نشود که از آن طریق کل اروپا در خطر جنگ و درگیری قرار گیرد. به هدف دیگر آمریکا مبنی بر کاهش قدرت اقتصادی روسیه، میتوان به بهانه تعرض روسیه به اوکراین جامه عمل پوشاند. اروپا و آمریکا متحدا هشدار دادهاند در صورت تعرض روسیه به اوکراین یا بهخطرافتادن تمامیت ارضی اوکراین، تحریمهایی کمرشکن در انتظار روسیه خواهد بود. روسیه هم در فکر تحریم غرب بر روی دو ماده فلزی صادراتی تیتانیوم و پالادیوم است که از اولی در ساخت هواپیما و از دومی در تولید خودرو استفاده میشود. آمریکا هم چند سال است به انتقاد از آلمان پرداخته که چرا لوله گاز صادراتی روسیه نورداستریم 2 از روسیه به آلمان کشیده شود؟ و بحران اوکراین فرصتی مناسب را برای تعطیلکردن این پروژه گازی بهطور طبیعی فراهم کرده است. آلمان به شرطی با تعطیلی این پروژه موافق است که گاز جایگزینی به جای گاز روسیه معرفی شود. اگر همه امکانات جهانی جستوجو شود، با کمال تعجب، تنها گاز صادراتی ایران که بهنوعی در سالهای اخیر بهطور غیرمستقیم در کنترل روسیه قرار گرفته است، میتواند جایگزین گاز روسیه شود. اما سؤال اصلی این است که آیا مسئولان در ایران متقاعد شدهاند بر اساس منافع ملی به دعوای روسیه و آمریکا بیندیشند؟ اگر روسیه به جای ایران بود، همچنان که بارها نشان داده است، به چیزی جز منافع ملی کشورش نمیاندیشید.
* استاد حقوق بینالملل دانشگاه
سایر اخبار این روزنامه
عبور از قرن کهنه به نو
چالش دوباره در حکم علیرضا زاکانی
صیانت از اینترنت با چشمان بسته
صد سال اقتصاد در ایران
از ملیشدن نفت تا حذف یارانهها
برندگان و بازندگان انقلاب سفید
اصلاحات ارضی، مهاجرت فقر و نابرابری در روایت ادبی
محرومیت پیشرونده
تلویزیون را از برق بکش!
آنچه اقتصاد بر سر تئاتر آورد
دیپلماسی بیشتر هزینه داده است
قمر و مرکز
دوئل روسیه و آمریکا بر سر اوکراین
دست و دلمان به کاری نمیرود
قوه قضائيه فرهنگ «داوري» را رواج دهد
تهاتر نفتي؛ مزايا و معايب