روزنامه ایران
1400/12/08
استقبال سرخ از بهار
مرجان قندیخبرنگار
این روزها که دفتر زمستان را آرام آرام ورق میزنیم بهنام دلاورمردانی میرسیم که در ماه پایانی زمستان- اسفند – به شوق قرب محبوب تا اوج شهادت پرکشیدند وخاطراتشان با ابدیت پیوند خورده است. آنانکه برای عروج سراز پا نمیشناختند وبه عشق معنا و مفهوم تازهای بخشیدند. عاشقانههای آنان از جنس شهادت بود، شهادتی که خاص و هنر مردان خداست. مردانی که مرگ را به بازی گرفته بودند و از چیزی هراس نداشتند. سرسلسله شهیدان آستانه بهار؛حجتالاسلام عبدالله میثمی است، همان که درکنار تحصیل و تبلیغ معارف دین درعمل به یاری مدافعان میهن شتافت تا با حضور در میان نیروهای سپاهی، بسیجی و ارتشی، شمع محفل رزمندگان و مایه قوت قلب آنان باشد. وی از همان روزهای اول جنگ در کنار خاکی پوشان بسیجی ایستاد و شهادت برادرش مقابل دیدگانش نیزذرهای خلل در ارادهاش بهوجود نیاورد تا آنکه در اول اسفند 1364 رخت شهادت برقامتش پوشانده شد.پس از او صف عارفان به حق و عاشقان وجهالله به نوبت طریق شهادت را طی کردند تا در جوار رب المحبوب آرام گیرند. پیشانی بلندانی درکسوت فرمانده ولی پیشتاز در صف شهادت همچون؛علیرضا فروزش، مسئول تعاون لشکر 27/علی تورانلو، جانشین گردان مسلم بن عقیل/سعید(محمود) خدائی، جانشین فرمانده گردان کمیل/محمد نیک بین، جانشین فرمانده گردان کمیل/ مرتضی ابراهیم ولوجردی، مسئول عقیدتی لشکر 27/داوود قادری، جانشین گردان ابوذر/هاشم کلهر، جانشین فرمانده گردان مقداد/حسن زمانی، فرمانده گردان حمزه/محمد رضا کارور، فرمانده گردان مالک اشتر/اسدالله پازوکی، مسئول آموزشگاه نظامی لشکر27/حسین ثامنی، خبرنگار/علی صبوری، مسئول واحد مهندسی لشکر 27/ احمد حاجی خانی، جانشین فرمانده گردان میثم/سید محمد اینانلو، فرمانده گردان سلمان پارسی/اسماعیل خسروی، جانشین ستاد لشکر 27/رجبعلی بکشلو، جانشین فرمانده گردان مقداد/علی جزمانی، فرمانده گردان مقداد/ حاج منصورامینی، جانشین فرمانده گردان انصار/ابوالفضل محمدی، جانشین فرمانده گردان مالک/ احمد خرمی شاد، جانشین فرمانده گردان عمار/فتحالله شاه آبادی فرهانی، جانشین فرمانده گردان کمیل/سید ابوالفضل کاظمی، جانشین فرمانده گردان میثم/ مجتبی نعمتی، جانشین فرمانده گردان ابوذر/عباس کریمی، فرمانده لشکر 27/ محمد رضا امینی راد، جانشین فرمانده تبلیغات لشکر 27/ کاظم نجفی رستگار، فرمانده لشکر 10 سیدالشهداء/منصور جلالی، فرمانده گردان کربلا/اسماعیل نیک صفت، جانشین فرمانده گردان امام حسین(ع)/ علی اکبر توتونچی، جانشین گردان ضد زره لشکر 27 / و... که جملگی الگوی اخلاق و رفتار مسلمانی در جامعه بودند.برخی از این شهدا بهدلیل موقعیت فرماندهی از شهرت بیشتری برخوردار شدند و نامشان بیش از سایر شهدا برسر زبانها افتاد. افرادی همچون:
جاویدالاثر حمید باکری
جاویدالاثر سردار حمید باکری، فرماندهی بود که از روزی که لباس رزم به تن کرد همواره درصحنههای رویارویی با خطر حاضر شد و هیچگاه آرامش و استراحت نداشت، تا به دیدارمعبود شتافت. حمید باکری با شروع جنگ تحمیلی به جبههها شتافت و در چندین عملیات مهم بهعنوان فرمانده حضور داشت. حمید باکری جانشین لشکر ۳۱ عاشورا روز ششم اسفند در عملیات خیبر در جزیره مجنون زیر آتش بیامان دشمن بعثی به شهادت رسید و برادرش مهدی اجازه نداد تنها جنازه برادرش را به عقب بازگردانند. بنابراین پیکر مبارکش در کنار سایر همرزمان شهیدش بیمزار ماند.
شهید امیر حاج امینی، مرد عرصه های رویارویی
دوست داشت بهعنوان بسیجی در جبهه حضور داشته باشد وخواهان گمنامی بود. سرانجام نیز در عملیات کربلای ۵ پس از جانفشانیهای بسیارگمنام به شرف شهادت نائل آمد و در کنار سایر فرماندهان به خاک سپرده شد. اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل اعتقاد داشت که اگر واقعاً کاری را برای خدا بکنید، خودش عزیزت میکند. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف شود. همیشه وقتی میخواهند تصویری از شهید را به نمایش بگذارند، تصویر زیبای امیرحاج امینی با آن عروج ملکوتی و آرامش در چهره ولبخند ملایم و زیبا بیش از هرچیز جلوه گر میشود. دو عکس در تاریخ ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ و در کربلای شلمچه در جنوب کانال پرورش ماهی در لحظه به شهادت رسیدن او گرفته شده است که این دو عکس ازجمله تأثیرگذارترین عکسهای گرفته شده از شهدای دفاع مقدس است.
شهید محمد ابراهیم همت اسطوره دوران
سردار خیبر شهید محمد ابراهیم همت هم در غروب هفدهم اسفند ۱۳۶۲ در میانه عملیات پر از زخم و خون خیبر، آسمانی شد. جزایر مجنون هنوز هم بوی همت میدهند. خاک این خطه هنوز هم به یاد دارد روزهایی که سر همت رفت اما قولش نرفت.سالها فرماندهی لشکر در کنار همه خوبیهای شهید همت از او چهرهای یگانه ساخت چهرهای که پس از گذشت سالها هنوز هم همت اسطوره دوران است.
شهید عبدالحسین برونسی رهبر گردانهای خط شکن
بیست و سوم اسفند خاطره پر کشیدن سردار شهید عبدالحسین برونسی است. شهید برونسی با شروع عملیاتهای والفجر ۳ و ۴ با عنوان معاون تیپ18 جوادالائمه در مراحل عملیات شرکت داشت و گردانهای خط شکن را رهبری میکرد. در عملیاتهای خیبر، میمک و بدر هم فرماندهی تیپ را برعهده داشت. بعثیها دیگر برونسی را میشناختند و برای سرش جایزه تعیین کرده بودند. وی دربیست و سوم اسفند سال ۶۳ پا به افلاک نهاد.
شهید عباس کریمی همراه همیشگی سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان
شهید عباس کریمی ابتدا مسئول اطلاعات عملیات تیپ محمد رسولالله و بعد فرمانده لشکر ۲۷ حضرت رسول بود. سردار شهید عباس کریمی دوست و همراه سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان سرانجام در ۲۴ اسفندماه سال ۶۳ با آب دجله وضو گرفت و نماز عشق را به قد قامت شهادت ایستاد.
شهید مهدی باکری سردار بدر
چند روز مانده به عید -25 اسفند - سردار بدر، شهید مهدی باکری در بیست و پنجم اسفندماه سال ۶۳ آسمانی شد. مهدی باکری که یک سال از برادرش حمید بزرگتر بود، یک سال پس از برادر به شهادت رسید. او با تشکیل لشکر ۳۱ عاشورا فرماندهی این لشکر را به عهده گرفت و سرانجام در جزیره مجنون در عملیات خیبر مجروح شد و هنگام بازگشت موشکی به قایق آنها اصابت کرد و پیکر مطهر او و همرزمانش راهی دریا شد و همان طور که دوست میداشت بیو نشان ماند اما شناسنامه سرزمین خورشید شد.
شهید سرافراز حاجحسین خرازی
یکی از شهدای شاخص دوران دفاع مقدس، شهید حاج حسین خرازی فرمانده وقت لشکر امام حسین(ع) وفخر مردم اصفهان است. لشکر ۱۴ امامحسین(ع) در طول جنگ در عملیاتهای طریقالقدس، فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان، والفجر ۴، بدر و والفجر ۸، حضوری مؤثر و فعال داشت. شهید خرازی در خلال عملیات خیبر در پی برخورد ترکش، دست راست خود را از دست داد ولی پس از مدتی به صحنه نبرد بازگشت و سرانجام در عملیات کربلای ۵ در شلمچه در روز هشتم اسفند ۱۳۶۵ به شهادت رسید.
بــــرش
سردار سرلشکر رحیم صفوی درخاطرات خود در خصوص شهید خرازی مطالبی را مطرح کرده که از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. سردار صفوی در این ارتباط میگوید:«راجع به شهید خرازی در سه حوزه میتوان حرف زد، یکی اندیشه و تفکرایشان، دوم اخلاق و رفتارش، سوم عملکرد وکارکردش در دوران فرماندهی لشکر!در یک جمله حسین خرازی یک فرمانده متقی، شجاع، دارای بصیرت سیاسی، دارای نبوغ نظامی و روحیه بسیجی و شوخطبع و انسانی که واقعاً یک الگو برای جوانان فعلی کشورمان میتواند باشد، بود. اگر جوانان بخواهند کسی را الگو قرار دهند، مثل حسین خرازی، مثل مهدی باکری، مثل ابراهیم همت مثل دقایقی، بهترین الگو هستند. حسین خرازی در بعد اندیشه، تفکرش قرآنی بود. فردی متشرع و در چهارچوب دین حرکت میکرد. دردوره کودکی مکبر مسجد سیداصفهان بود، در دوره دبستان در مسجد سید اصفهان که جزو بهترین مساجد است مکبر بود. اندیشه و تفکرش اصول داشت، چهارچوب داشت، در بعد اخلاق و رفتارانسان و بسیار مردمدار بود.»
چرا شهید خرازی لباس پاسداری نمیپوشید؟
سردار صفوی در ارتباط با روحیه تواضع و خاکساری وی میگوید: «ایشان لباس پاسداری کمتر به تن می کرد. در جبهه اکثراً لباس بسیجی می پوشید، شلوار بسیجی با اورکت معمولی. در زمان جنگ ما دو نوع اورکت داشتیم. یک نوع اورکتی که خوب و شیک بود که معمولاً ما فرماندهان میپوشیدیم، یکی هم اورکتهای معمولی که رزمندگان برتن داشتند. اورکت شهید خرازی از نوع اورکتهایی بود که بسیجی ها می پوشیدند. عکسهای آن هم هست، با شلواری ساده همچون سایر بسیجیها. خود من اکثراً لباس سبز پاسداری میپوشیدم، ولی ایشان لباس خاکی میپوشید. به او می گفتم: «آقای خرازی شما چرا لباس پاسداری نمیپوشید؟» میگفت «می خواهم بسیجیها نشناسند من فرمانده ام.» میان بسیجیها مینشست، با بسیجی ها گفت وگو میکرد، ناهار میخورد، جارو میکشید، شوخی میکرد، بسیارهم شوخطبع بود. با فرمانده محورش که اهل سمیرم بود، مصاحبه میکرد. فرمانده محورش میگفت: «تو که فرمانده لشکر نیستی، من فرمانده لشکر هستم، من در خط مقدم می جنگم»، می گفت: «خب تو هنوز از روستایت بیرون نیامدی باید بیایی در شهر اصفهان یک مقداری یاد بگیری وضعیت جنگ را بفهمی بعد!» مصاحبه اش موجود است. البته بهصورت شوخی این حرفها را میزدند. یعنی این نبود که فرماندهان ما انسان های خشنی باشند، انسان های بسیار شوخ طبع و خوبی بودند.
نحوه ورود حاج حسین خرازی به سپاه
رحیم صفوی در رابطه با نحوه ورود شهید خرازی به سپاه میگوید: «وقتی در بهمن57 کمیته دفاع شهری را در اصفهان راه اندازی کردیم، یکی دو هفته بعد ایشان به اتفاق دو نفر دیگر، آقایان؛ سیدعلی بنیلوحی و مسیح توانگری به کمیته دفاع شهری آمدند. شاید آقای علیرضا تمیزی هم بود. آن موقع من مسئول عملیات کمیته دفاع شهری بودم. بعد هم در سال 1358مسئول عملیات سپاه پاسداران شدم. شورای فرماندهی با داوطلبان مصاحبه می کردند و گزینش می کردیم. من خودم با حسین خرازی مصاحبه کردم.گفتم: «برای چه میخواهی بیایی کمیته؟ برای چه میخواهی پاسدار شوی؟» گفت «من می خواهم از دینم دفاع کنم من آموزش نظامی دیدم، من جنگیده ام»، گفتم «کجا جنگیدی؟» گفت: «من در جبههها جنگیده ام»، گفت: «والله در زمان شاه من سرباز بودم ما را به زور بردند ولی من آنجا نمازم را کامل میخواندم، روزه هم می گرفتم چون آنها را جیش الاسلام می دانستم، ولی آموزش نظامی را خیلی خوب یاد گرفتم.» ما همان روز با ایشان بنای رفاقت گذاشتیم.» سردارصفوی در ارتباط با روحیه درک نظامی شهید خرازی چنین اظهار میدارد: «چند نفر بودند که به سادگی مأموریت نمی پذیرفتند. مثلاً شهید احمد کاظمی اینطور بود، تا مطمئن نمی شدند که در آن عملیات میتوانند به پیروزی برسند مأموریت قبول نمی کردند. چون آدمهای دانا و صاحب فکر و اندیشه نظامی بودند. آدم شجاعی هم بودند. حسین خرازی جزء آنها بود که یا عملیاتی را قبول نمی کرد، یا اگر قبول می کرد با تمام قدرت آن را به انجام میرساند. البته هم آقای محسن رضایی وهم بنده در زمان جنگ طوری نبود که تحکم کنیم. باید خود فرماندهان متقاعد میشدند. حتی به فرماندهان میگفتیم در کدام منطقه میخواهید بجنگید؟ ما این آزاداندیشی و آزادی عمل را به فرمانده داده بودیم، به هرجهت وقتی ایشان میآمد پای طرح ریزی عملیات نظراتی میداد که فرماندهان دیگر هم تحت تأثیر قرار میگرفتند. چون که صاحب سبک و صاحب نظریه در جنگ بود.
نقش شهید خرازی در عملیات کربلای5
به گفته سردار صفوی شهید حسین خرازی قبل از عملیات فاو برای غواصها صحبت کرده ومی گوید:«عزیزان غواص وقتی دارید عبور می کنید اگر خواستید درجه اخلاص خودتان را بسنجید، اگر تیر خوردید یا ترکش خوردید، آخ نباید بگویید! چون اگر بگویید دشمن روبه رو می فهمد و همه شما را به رگبار می بندد. ولی به شما بگویم در طلاییه سال 62 که دست من قطع شد من درد را احساس نکردم. پای منبرها شنیدید که یاران امام حسین(ع)، شمشیر و نیزه و تیر که بهشان میخورد درد را احساس نمی کردند. والله در طلائیه درد را احساس نکردم.» در نوار ضبط شده شهید خرازی یک مرتبه می گوید: «الهی استغفرالله!من نمی خواستم این حرف ها را برایتان بزنم.» ولی از دهانش بیرون میآید و می گوید در طلاییه دستم قطع شد درد را احساس نکردم، حالا شما یک سوزن بزنید به دستتان ببینید درد را احساس می کنید یا نه؟!»شهید حسین خرازی درعملیات کربلای4برای تصرف جزیره ام الرصاص خیلی تلاش کرد، خیلی هم نیرو وارد عملیات کرد، هم ایشان و هم لشکر 8 نجف، در کربلای4 ما 26 گردان وارد عملیات کردیم. البته ام الرصاص جزیره بزرگی بود. ایشان تلفاتش زیاد بود، شهدا و زخمی ها زیاد بودند.
ایشان به بهانه استراحت زیر پتو می رفت هقهق گریه می کرد و می گفت: «خدایا غلط کردم، من را ببر». سرانجام در عملیات کربلای5، در حین عملیات، در خط مقدم، در نهر جاسم یا دوئیجی، یک خمپاره 60 پشت سر ایشان به زمین خورد و بر اثر ترکش آن شهید حاج حسین خرازی علاوه برشهادت به مقام مستجاب الدعوهای هم رسید.»برای تهیه این مطلب از پیاده شده نوارگفت گوهای سردار صفوی با مرکز اسناد وانتشارات سپاه پاسداران که از سوی روابط عمومی این مرکز دراختیارمان قرار گرفت ،استفاده شده است.
سایر اخبار این روزنامه
شهادت حضرت امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد
استقبال سرخ از بهار
«نوید» برباد رفته!
پایان پروندهسازی، پیششرط توافق
جنگ در کی یف
رابطه برجام با کاهش سرمایه گذاری خارجی چیست؟
عدالت کنکوری
پایین ترین نرخ رشد مسکن در 4 سال اخیر
عصبانی نشو حرف بزن!
زخم کهنه نظام سلامت
گام رو به عقب زلنسکی
فرصت 20 میلیارد دلاری تحریم روسیه برای ایران
باخت گازی اروپا
تولید ۶۰ میلیون دوز واکسن برکت
آئین نوروز باستانی در اورامانات کردستان
سرمشق انگلیسی
فرار به خانه همسایگان
پیامدهای بحران اوکراین بر اقتصاد امریکا
قدرت بزرگ هنجارمند!
اوکراین، آزمایشی برای چین
سلام ایران