روزنامه جوان
1400/12/08
مدیریت میدان مبارزه فرهنگی- سیاسی مبتنی بر سیره امام کاظم (ع)
تبیین و بررسی دوران امامت کاظم (ع) که طولانیترین دوران امامت و در عین حال یکی از مهمترین و حساسترین عرصههای مبارزه سیاسی، اعتقادی و فرهنگی دوران امامت ائمه اطهار (ع) به شمار میآید، برای جامعه اسلامی امروز و کنشگران مؤمن و حزباللهی در عرصه جهاد تبیین، حائز اهمیت خاص است. زندگی امام موسیابن جعفر (ع) در این دوران، که معاصر با خلافت دو تن از مقتدرترین خلفاى عباسى به نامهاى منصور (۱۴۸ تا ۱۵۸) و هارون الرشید (۱۷۰ تا ۱۸۳) و دو تن از جبارترین آنان به نامهاى مهدى (۱۵۸ تا ۱۶۹) و هادى (۱۶۹ تا ۱۷۰) است، به بیان مقام معظم رهبرى «یک زندگی شگفتآور و عجیبی است. ما خیال میکنیم موسیبنجعفر (ع)، یک آقای مظلوم بیسر و صدای سر به زیری در مدینه بود و رفتند مأمورین این را کشیدند آوردند در بغداد، یا در کوفه، در فلان جا، در بصره زندانی کردند، بعد هم مسموم کردند، از دنیا رفت، همین و بس، قضیه این نبود. قضیه یک مبارزه طولانی، یک مبارزه تشکیلاتی، یک مبارزهای با داشتن افراد زیاد در تمام آفاق اسلامی بود. تا آنجا که هارون به ایشان گفت: «خَلِیفَتَانِ یجِیءُ إِلَیهِمَا الْخَرَاج؟» - آیا این مملکت دو خلیفه دارد که نزد هر کدام مالیاتى جداگانه میآید؟ - این یک واقعیت بود هرچند او از روی خباثت میگفت؛ از تمام اقطار اسلامی کسانی بودند که با موسیبنجعفر (ع) ارتباط داشتند.» (نک: ۲۳/ ۰۱/ ۱۳۶۴)در این نوشتار به تبیین ابعادی از سیره مدیریتی حضرت موسیابن جعفر (ع) در عرصه طولانی و سخت جهاد فرهنگی، اعتقادی و سیاسی میپردازیم که منجر به تداوم حیات انسان ۲۵۰ ساله طی دوره چهارم حیات آن یعنی دوران «تلاش سازنده بلند مدت» از زمان امامت امام سجاد (ع) تا شهادت امام عسکرى (ع) شد.
مدیریت میدان مبارزه در جهاد عملی شیعیان
دوران حیات امام کاظم (ع) مصادف با نخستین مرحله استبداد و ستمگرى حکام عباسى در عرصه اجتماعى و سیاسى و نیز علیه امام کاظم (ع) بهعنوان رهبر جامعه تشیع بود. در این برهه از زمان با قتل و کشتارهاى پیاپى سلاطین عباسى که در روایات از این عصر اینگونه تعبیر شده «وَ سَیفُ هَارُونَ یقَطِّرُ الدَّم؛ خون از شمشیر هارون میچکد» (کافی؛ ج ۸، ص ۲۵۷)، بسیارى از قیامهاى مردمى سرکوب شد و بهدلیل اطلاع حاکمان از جایگاه علمى و سیاسى امام نزد مردم، آنان حضرات معصومین را تحت کنترل شدید قرار داده و به دلیل اختناق و فشار حکومت، رابطه مردم با امام نیز با سختى زیادى مواجه بود. این جو سنگین فشار و اختناق موجب شکلگیری قیامهای مردمی و حرکتهاى اعتراضآمیز از ناحیه شیعیان و علویان نسبت به خلفاى عباسى شد. از مهمترین آنها میتوان به قیام حسینبن على، شهید فخّ، از نوادگان امام حسن (ع) و پسرعموى امام کاظم (ع)، در زمان حکومت هادى عباسى و نیز جنبش یحیى و ادریس فرزندان عبدالله که در زمانهارون رخ داد، اشاره کرد.
از مهمترین سختىهاى مبارزه سیاسى امام کاظم (ع) نحوه مواجهه با این قیامها بود؛ چراکه امام موسىبنجعفر (ع) با اطلاع از شرایط مستبدانه، ظالمانه و اختناقآمیز حاکمان برای سرکوب مخالفان و از سوی دیگر عدم شکلگیری قیامی اثربخش به رهبری خود به دلیل شرایط جامعه شیعی که نه تنها منجر به تشکیل حکومت مقتدر اسلامی نمیشد بلکه به شهادت امام (ع) و در خطر قرارگرفتن سرنوشت جامعه اسلامی میگردید، با این نهضتها همراهی نمیکرد؛ ولی در عین حال به دلیل نیتهای خالصانه، روحیه شهادت طلبی و ویژگیهای الهی این شخصیتها که منجربه زنده نگه داشتن فرهنگ ایثار و شهادت در میان جامعه شیعی میشد، آنان را از این اقدامات منع نمیفرمود. در واقع این قیامها موجب وارد آوردن ضربات پیاپى به دستگاه مسلط سیاسى و بهوجود آوردن حرکات انقلابى و مقاومتى در میان مردم براى تضعیف تدریجى طاغوت و آماده شدن جامعه براى انقلاب دوباره میگردید. چنانکه امام کاظم (ع) به حسین در خصوص سرنوشت قیامش به او فرموده بود: «گرچه، تو شهید خواهى شد ولى باز در جهاد و پیکار کوشا باش. این گروه (عباسیان) مردمى پلید و بدکارند که اظهار ایمان مىکنند ولى در باطن ایمان و اعتقادى ندارند. من اجر و پاداش تو را از خداوند بزرگ مىخواهم». (بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۶۹)
شکست قیام و نهضت فخّ که در نام رهبر قیام، نحوه شهادت و شیوه برخورد حاکمان با این شهیدان، بسیار با قیام کربلا شباهت داشت، منجربه زنده شدن قیام عاشورا براى شیعیان و علویان شد. بعد از شهادت مظلومانه حسین در اقدامی سپاهیان حکومتی سر همه شهدا را بریدند و به مدینه آوردند و در مجلسى که گروهى از فرزندان امام على (ع) و از جمله حضرت امام کاظم (ع) حضور داشتند، سرها را به تماشا گذاردند. هیچ کس هیچ نگفت جز امام کاظم (ع) که، چون سر حسینبن على رهبر قیام فخ را دیدند، فرمودند: «انالله و اناالیهراجعون، مَضى والله مسلماً صالحا صوّاما قوّاما آمرا بالمعروف و ناهیا عن المنکر ما کان فى اهل بیته مثله؛ از خداوندیم و به سوى او باز مى گردیم، سوگند به خدا که به شهادت رسید در حالی که مسلمان و درستکار بود و بسیار روزه مى گرفت و بسیار شب زنده دار بود و امربهمعروف و نهىازمنکر میکرد، در خاندان وى، چون او وجود نداشت.» (مقاتل الطالبیین، چاپ مصر، ص ۴۵۳)
بهرهبرداری از راهبرد «تقیه» و ایجاد شبکه نفوذ در دستگاه طاغوت
در این شرایط سخت که از یکسو شیعیان در فشار و اختناق بهسر مىبردند و از سوى دیگر حاکمان مانعى جدى در سر راه انجام وظایف امام بودند، آن حضرت با اجراى راهبرد «تقیه» از سوى خود و یارانشان، مىکوشیدند تا تشکیلات شیعه و رهبرى آنها را بهطور پنهانى اداره نموده و همچنین با ایجاد شبکه نفوذ در درون حکومت طاغوت، ابزار قدرت آن را محدود و کنترل کنند. اهمیت التزام به این اصل در حفظ کیان شیعه و ایمنی از گزند ضربات و تهاجم خارجى تا بدان اندازه است که امام کاظم (ع) در خصوص آن فرمودهاند: «التَّقِیةُ مِنْ دِینِی وَ دِینِ آبَائِی وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیةَ لَهُ» (وسائل الشیعه؛ ج ۱۶، ص ۲۰۴).
این روش تا به آن اندازه کارگشا بود که یاران حضرت با استفاده از آن در سطح بالاترین مقامات دستگاه خلافت نفوذ کرده و به وظایف خود در یارى شیعیان عمل مىکردند. «على بنیقطین» که صاحبمنصب بلندپایه دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، از آن جمله است؛ چنانکه نقل است امام کاظم (ع) در نامهاى از على بنیقطین خواست مدتى به شیوه اهل سنت وضو بگیرد تا خطرى او را تهدید نکند. وى نیز با عمل به این توصیه حضرت، توانست از کارگزاران مهدى عباسى و داراى سِمَت دیوان امور شود و در زمان هادى عباسى جایگاه او در دستگاه خلافت عباسى مهمتر شد، تا آنجا که انگشتر و مُهر خلافت به دست علىبن یقطین سپرده شد و از نزدیکان هارون گردید.
همچنین «عبدالله بن سنان» از سوى آنحضرت خزانهدار دستگاه عباسیان بود. نجاشی در خصوص جایگاه او میگوید: عبدالله بن سنان... کان خازنا للمنصور و المهدى و الهادى و الرشید، کوفى، ثقة، من أصحابنا، جلیل، لا یطعن علیه فىشىء... (رجال النجاشى، الرقم ۵۵۸). شیوه عملکرد مدبرانه و مبتنی بر تقیه او به قدرى پیچیده و مرموز بوده است که این چهار خلیفه نفهمیدند که این شخص نفوذى امام کاظم (ع) است.
علاوه بر این، استمرار استفاده از این راهبرد از سوی امام کاظم (ع) نیز قابل توجه است، چنانکه شخصى مثل «یعقوب بن اسحاق» معروف به «ابن سکیت» از بزرگان اهل لغت و ادب و شخصیتهاى بسیار بزرگ و ممتاز که از خواص امام جواد و هادى علیهماالسلام است در دستگاه حکومتى متوکل رفت و آمد داشت، تا آنجا که دو پسر متوکل، معتز و مؤید را براى تربیت علمى به او سپردند.
ورود عالمانه در جنگ شناختی با استفاده از ظرفیت «مناظره»
از دیگر روشهاى اصلی و برجسته مبارزه سیاسى امام کاظم (ع) را باید بهرهبردن عالمانه، مدبرانه و زیرکانه از روش روشنگرانۀ «مناظره» که میتوان آن را مهمترین ظرفیت رسانهای آن عصر در جنگ شناختی عنوان کرد، دانست. آن حضرت با استفاده از این شیوه و با غلبه بر دشمن و فضاسازی رسانهای آنان، در مناظره و گفتگو با خلفاى عباسى و دیگران در پی آن بود تا از یکسو مشروعیت غیر واقعی و دروغین حکومت و حکمرانی آنان را آشکار کند و از سوی دیگر حقانیت خود برای منصب امامت و خلافت بر مسلمین را برای همگان برجسته سازد. «باقر شریف قرشى» هشت گفتگو از امام کاظم، تحت عنوان «مناظرات» آن حضرت گردآورده است. امام کاظم (ع) با مهدى عباسى مناظرههایى درباره فدک و نیز حرمت خمر در قرآن انجام داده است. هنگامى که مهدى عباسى رد مظالم مىکرد، امام کاظم فدک را از او مطالبه کرد. مهدى از او خواست تا حدود فدک را مشخص کند و امام مرزهایى را تعیین کرد که با قلمرو حکومت عباسیان برابرى مىکرد. (قرشی، حیاه الامام موسی بنجعفر، ۱۴۲۹ق، ص۴۷۲)
همچنین خلفاى عباسى که از نسل عموى پیامبر اسلام (ص)، عباس بن عبدالمطلب بودند، از انتساب خود به پیامبر بهرهبردارى تبلیغاتى کرده و خود را وارث خلافت معرفى مىکردند. آنان ادعا مىکردند که امامان معصوم، از فرزندان فاطمه زهرا (س) هستند و از آنجایى که هر کس به جّد پدرى خود منسوب مىشود، لذا آنان فرزند و ذریه پیامبر (ص) محسوب نمیشوند. آنان با بیان چنین سخنانى، در حقیقت بهدنبال فریب افکار عمومی و همراهی آن در جهت مقاصد سیاسى و حکومتى خود بودند. هارون نیز با استفاده از این موضوع مىخواست خویشاوندى پیامبر (ص) با خود را نزدیکتر از نسبت او با موسى بنجعفر (ع) نشان دهد. اما امام کاظم (ع) در مواجهه با این خدعه در مناظرهاى در حضور هارون، نزدیکتر بودن انتساب خویش به پیامبر (ص) را با تمسک به آیات قرآن اثبات و او را منکوب کرد. شرح مناظره اینگونه نقل شده است: روزى هارونالرشید از امام پرسید: شما چگونه ادعا مىکنید که فرزند پیامبر هستید در حالیکه فرزندان على هستید؟ امام کاظم (ع) در پاسخ آیات ۸۵ و ۸۶ سوره انعام را تلاوت کرد که در آن خداوند مىفرماید: «از ذریه ابراهیم، داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و زکریا و یحیى و عیسى است، و ما اینگونه نیکوکاران را پادش مىدهیم.» سپس امام فرمود: در میان جمعى که از ذریه ابراهیم شمرده شدهاند، تنها حضرت عیسى است که از جانب مادر به وى منسوب است. در صورتی که او پدر نداشت و تنها از طریق مادرش مریم (س) نسب به پیامبران مىرساند. بنابر این ما نیز از طریق مادرمان، فاطمه زهرا (س) از ذریه پیامبر اسلام (ص) شمرده مىشویم. هارون در مقابل جواب منطقى امام تقاضاى توضیح بیشترى کرد. امام ماجراى مباهله را مطرح کرد که خداى متعال در آیه ۶۱ آل عمران به پیامبرش دستور داد: «هر کس با تو درباره عیسى در مقام مجادله برآید بعد از آنکه به احوال او آگاهى یافتى، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانى را که بهمنزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم تا دروغگویان (و کافران) را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.» در این آیه مراد از فرزندان پیامبر (ص) حسنین، و مراد از زنان، فاطمه، و مراد از خودها یا خودىها، على بود. هارون با شنیدن این استدلال محکم، قانع شد و امام را تحسین کرد. (ابن شهر آشوب، مناقب، ۱۳۷۹ش، ج۴، ص۳۱۲- ۳۱۳)
سایر اخبار این روزنامه
حمله را تأیید نمیکنیم چشم روی فتنه امریکا هم نمیبندیم
آگاهانه به استقبال جهان پیچیده فردا برویم
ساخت ۱۸۰ هزار واحد مسکونی در پایتخت
رشد قیمت مسکن در دولت سیزدهم کند شد
فرماندهان لشکر ۲۷ هم در دفاع مقدس هم در دفاع از حرم شهید دادند
مدیریت میدان مبارزه فرهنگی- سیاسی مبتنی بر سیره امام کاظم (ع)
جنگ اوکراین اثری روی «وین» ندارد
غرب در تدارک جنگ فرسایشی
پیامدهای حاشیهای جنگ در اوکراین
حمایت از مردم در برابر کلاهبرداران مجازی
شلمچه امروز میزبان ۶۰ شهید دوران دفاع مقدس است