درس‌های جغرافیایی بحران اوکراین

درس‌های جغرافیایی بحران اوکراین عطاءالله عبدی* جغرافیا برای روسیه نقش محوری در تأمین امنیت ملی دارد. بسیاری از تهدیدها برای روسیه ریشه در جغرافیای آن دارد. از همان آغاز پیدایش این کشور در سده نهم میلادی در کی‌یف دشت‌های هموار و بدون عوارض کوهستانی آن را در معرض تهاجم دشمنان خود قرار داد. به‌طوری‌که در پی حملات پی‌درپی مغولان از دشت‌های جنوبی به ناچار پایتخت آن به سمت مسکو سوق داده شد. در طول سال‌ها و سده‌های متوالی رهبران و امپراتوران بزرگ این کشور مانند ایوان مخوف، پتر کبیر، استالین و امروز ولادیمیر پوتین در جست‌وجوی مرزهای امن طبیعی مدام به پیرامون خود هجوم برده و پیوسته بر وسعت این کشور افزودند. می‌توان گفت این جغرافیاست که به رهبران روسیه تحمیل کرده است که اگر می‌خواهند امنیت داشته باشند، باید پیش از وقوع تهدید، تهاجم پیش‌دستانه داشته باشند که نتیجه آن امروزه شکل‌گیری کشوری با بیش از 17 میلیون کیلومترمربع وسعت است. لازم به یادآوری است که چنین امری در شکل‌گیری چین و ایالات متحده وسیع هم نقش داشته است. از نظر ژئواستراتژیک بزرگ‌ترین نگرانی روسیه محاصره‌شدن و تهاجم از سوی دشمنانش بوده است که این امر به‌ویژه در رابطه با کانون و هسته جغرافیایی آن یعنی مسکو اهمیت دوچندان دارد. 
در کنار این روسیه مشکل دیگری نیز از نظر جغرافیایی دارد و آن نداشتن بندر در کنار آب‌های گرم بوده است، امری که در کنار تقلا برای دستیابی به مرزهای امن محور تلاش‌های رهبران و امپراتوران بزرگ این کشور بوده است. همین تنگناهای جغرافیایی است که رهبران این کشور را به پیگیری سیاست تهاجمی سوق داده و بسیاری از کشورها را نیز قربانی آن کرده است که شاید یکی از بزرگ‌ترین قربانیان تاریخی آن کشور ایران باشد. اما امروز اوکراین به‌عنوان مکمل جغرافیایی و ژئوپلیتیک روسیه قربانی چنین شرایطی شده است. اشغال شبه‌جزیره کریمه در سال 2014 و تهاجم اخیر روسیه به اوکراین کاملا در راستای دو خلأ بزرگ جغرافیایی یادشده این کشور است. جغرافیای اوکراین نمی‌تواند خارج از ملاحظات امنیتی روسیه به کار گرفته شود. از این‌رو به محض شکل‌گیری دولت غرب‌گرا در آن شبه‌جزیره کریمه اشغال و شرق آن به دست روس‌تباران افتاد. اینکه امروز پوتین و دیگر رهبران روسیه مدعی هستند مجبور به حمله به اوکراین شده‌اند را کاملا می‌شود فهم کرد. زیرا از شانس بد اوکراین در جایی قرار گرفته است که روسیه از آن ناحیه احساس خطر می‌کند. روس‌ها می‌دانند که در گذشته لهستانی‌ها (1607)، سوئدی‌ها (1708)، ناپلئون (1812) و آلمان (1914 و 1941) از آن ناحیه به این کشور حمله کرده‌اند و امروز هم ژئوپلیتیک این نقش را بسان گذشته ایفا می‌کند. در این رابطه تیم مارشال در کتاب ارزشمند جبر جغرافیا می‌گوید: «تا وقتی که دولت نزدیک به روسیه در کی‌یف پابرجا باشد، روس‌ها سعی می‌کنند که این منطقه حایل بدون مناقشه باقی بماند و از دشت‌های اروپای شمالی محافظت کند. حتی اوکراین بی‌طرف، که قول بدهد به اتحادیه اروپا یا ناتو نپیوندد هم قابل قبول است. اما اوکراین طرفدار غرب با آرزوی پیوستن به پیمانی که بخواهد پایگاه‌های نظامی ناتو را در این کشور برقرار کند، برای روسیه قابل‌تحمل نخواهد بود». این نکته‌ای که تیم مارشال چندین سال پیش از شرایط امروز اوکراین بیان کرده، نشان‌دهنده پیشگوبودن ایشان نیست بلکه نشان از فهم درست او از تاریخ و جغرافیای روسیه است. بر این مبنا یکی از بزرگ‌ترین ایرادهایی که به رئیس‌جمهور اوکراین، زلنسکی، وارد است، این است که این درس بزرگ جغرافیا را خوب یاد نگرفته و بی‌محابا وارد یک بازی شده است که از قبل شکست آن قابل پیش‌بینی بود. اما آنچه مسلم است این است که غرب به‌خوبی به این امر واقف است و می‌داند روسیه به‌راحتی ناتوی هم‌مرز با خود آن هم در دشت‌های اروپای شمالی را تحمل نخواهد کرد. در‌عین‌حال می‌داند این امر فرصتی را فراهم خواهد کرد تا رقیب و دشمن دیرین غرب تحریم شود، افزون بر این آمریکا فرصتی پیدا کرد که اروپا را از روسیه بیشتر جدا کند. به احتمال زیاد روسیه به اهداف راهبردی خود خواهد رسید؛ اگرچه در این میان هزینه‌های اقتصادی و دیپلماتیکی را هم متحمل خواهد شد. اوکراین نیز مجبور به تبعیت از جبر جغرافیایی خود شده و سیاست بی‌طرفی را قبول خواهد کرد اما درس‌های زیر را از این مناقشه می‌توان گرفت:
1- رهبران کشورها باید جایگاه و نقش خود در نظام ژئواستراتژیک جهانی و ژئوپلیتیک منطقه‌ای را به‌خوبی بشناسند و در راستای آن حرکت کنند.
2- کشورهایی که به‌عنوان مکمل جغرافیایی و ژئوپلیتیک یک قدرت بزرگ هستند، ناگزیر باید در سمت آن قرار بگیرند.
3- کشورهایی که در حوزه علایق ژئوپلیتیک دو قدرت بزرگ قرار دارند، در صورتی می‌توانند سیاست بی‌طرفی در پیش گیرند که دارای قدرت بازدارندگی نامتعارف باشند. اگر رهبران اوکراین در دهه 90 سلاح‌های اتمی خود را با تشویق روسیه و غرب نابود نمی‌کردند، امروزه این‌گونه به کشوری اشغال‌شده و مستأصل تبدیل نمی‌شدند.


4- دوست و دشمن واقعی کشورها را در بلندمدت جغرافیا و ژئوپلیتیک تعیین می‌کند نه رابطه میان حکومت‌ها.
5- رهبران کشورها باید این جمله مکیندر که «جغرافیا مسیر سیاست را تعیین می‌کند» آویزه گوش خود قرار داده و کشورداری خود را بر مبنای آن تنظیم کنند.
* دانشیار جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی