دهان طبل‌ها را ببندید لطفا!

امید مافی‪-‬ آنجا در سرمای استخوان سوز حوالی کی یف گلوله‌ها بداهه اند.تانک‌ها بداهه‌اند و حتی مرگ در روز روشن و زیر آفتاب ولرم بداهه است.آنجا در سومین روز یورش تزارها به بیرق دو رنگ، خون فواره می‌زند و انسان‌هایی به غایت مستاصل خبر مرگ خود را به چهار نقطه جهان مخابره می‌کنند و از ناتوی خواب آلود آبی گرم نمی‌شود. جنگ دوباره جهان را تب آلود کرده و دهان طبل‌ها را باز گذاشته و میزهای مذاکره گرد یا مربع خاک می‌خورند و دنیا به تماشای فیلمی تراژیک نشسته و انگار دستش به اندوه بی‌پایان یک ملت نمی‌رسد.آنجا در جنوب دریای سیاه صدای حزن آلود مادرانی که با ضجه و مویه مرگ فرزندان خود را به سوگ نشسته‌اند گوش‌ها را پر کرده و رد پوتین‌های جنگجویان بر روی برف خبر از به مسلخ رفتن سربازانی می‌دهد که لبخند را از یاد برده‌اند و خشم خود را در زمستان پنهان می‌کنند.
و جهان بیانیه می‌دهد و دست روی شانه اوکراین می‌گذارد،بی آنکه چاره‌ای بیندیشد و برای پایان دادن به آتشی که هر لحظه شعله ورتر می‌شود فکری کند.دنیا در بهت فرو رفته و «نه به جنگ» تنها روی لبان مردمی نشسته که مرثیه‌های بومی را با صدای بلند می‌خوانند، درحالیکه لب‌هایشان می‌لرزد و بزرگترین معرکه خونبار اروپا حیرانشان کرده است.
کاش جهان دست روی دست نگذارد و به این پازل آغشته به نابودی پایان دهد.کاش در یخبندان عاطفه جنگجویان کمی به درخت زیتون و روح درخت گلابی بیندیشند تا پرستوها در خون گرم جوانانی که آکنده از آرزو جان می‌دهند و جوانمرگ می‌شوند غلت نزنند.
آنجا در سرزمینی به وسعت آه و حسرت تگرگ سیاه می‌بارد و هیچ کس چشم انتظار آفتاب نیست و هیچ جسم خسته‌ای گرم نخواهد شد.


لعنت به جنگ اگر معنایش آوارگی مردمی است که در مرزهای لهستان آب ونان برای خوردن ندارند و گرسنگی در زمهریر فراسوی مرزها دامن گلبهی مادران را لبالب از بوی غصه کرده است.
کاش ماه زیبا به دردهای بی‌درمان پایان دهد و از سنگ‌ها به وقت وداع یاران ناله‌ای بلند نشود تا خبرها مردمان ساده دل این کره خاکی را پای جعبه رنگی از پای درنیاورند و زندگی لب طاقچه عادت دوباره در ذهن جمعیت خو گرفته به تاریکی نضج بگیرد.
نه به جنگ.نه.این جمله می‌تواند خاطره‌ها را دوباره در آغوش بکشد و کاری کند که در سحرگاه سرد کی یف خنجرهای صیقل خورده آخته نشوند.پس نه به جنگ تا توقف تجاوز و تعدی و تمام شدن.