یک قهرمان بدون 2 دست و معلولیت یک پا

 می‌گویند هر آدمی قهرمان داستان زندگی خودش است. زندگی‌کردن هم آن‌قدر سخت و رنج‌ها در آن بی‌شمار است که خود فعل زندگی‌کردن برای قهرمان شدن کافی است. حالا فرض کنید در این بازی نابرابر و سخت، منظورم همان زندگی است، «توان‌یاب» هم باشید. همه ما شعار «معلولیت، محدودیت نیست» را بارها شنیده‌ایم. شاید هم بارها در تصورات‌مان برای لحظه‌ای هم که شده درنگی کرده و خودمان را جای این افراد قرار داده‌ایم. شاید دفعات بی‌شماری هم پیش آمده باشد که با تصویر قهرمان پاراالمپیک یا فردی که در گوشه‌ای از جهان، فارغ از جنسیت و ملیت با ناتوانی‌اش، کار خارق‌العاده‌ای کرده؛ اشک ریخته و همتش را تحسین کرده باشیم. جدا از بحث احساسی، به نظر نباید موفقیت‌های این افراد در کنار ستایش شدن‌شان، ما را از مشکلات ریز و درشت این افراد بی‌خبر سازد. به همین دلیل به سراغ یکی از قهرمان‌های اطراف‌مان یعنی «صبا نوروزی» کارگر نمونه سال 97 رفتیم تا پای صحبت‌هایش از افتخارات و دستاوردهایش تا مشکلات و گلایه‌هایش بنشینیم. معلولیت دو دست و یک پا مانع خانم نوروزی نشد تا دست از آرزوها و اهدافش بکشد. او حالا علاوه بر حضور در دنیای تکواندو، تحصیلاتش را هم ادامه داده، مدیر یک مجموعه IT است و هنوز چیزهای زیادی در ذهنش دارد که برای دستیابی به آن‌ها، دست از تلاش نخواهد کشید. او در پرونده امروز زندگی‌سلام به ما از مسیری می‌گوید که می‌تواند برای همه الهام‌بخش باشد، هرچند پر است از فرازونشیب‌ها، لحظه‌های شیرین و تلخ، شادی و غم و ... .
 
معلولیت 2دستم، مادرزادی بود اما پایم در بدو تولد
«صبا نوروزی»، 37 ساله از قزوین، دانش آموخته کارشناسی ارشد معماری سیستم‌های کامپیوتری است. او در خصوص محدودیت جسمانی اش در ابتدا به ما می‌گوید: «معلولیت یا محدودیت من مادرزادی است و خودم هیچ دخالتی در این واقعه نداشتم. بنابر تحقیقی هم که برای عاملیت معلولیتم کردم، متوجه شدم این اصلا ربطی به ژنتیک ندارد و مادر من هیچ‌گونه قرصی در دوران بارداری استفاده نکرده است که عامل یا زمینه‌ساز این اتفاق برای دست‌هایم شده باشد. البته معلولیت پای من مربوط به بدو تولد است که متاسفانه قابله به‌طور اصولی و مناسب عمل نکرده و بدین شکل پای من به مشکل خورده است. بعد هم که به تدریج این‌طور جوش خورده و نابه‌هنجار رشد کرده است. خانواده من هم متوجه این اتفاق نشدند تا این که سال‌ها بعد که من شروع به راه رفتن می‌کنم، متوجه این ماجرا می‌شوند که هم یک مقدار دیر بوده و هم این که پدر من چون یک کارگر ساده بود؛ توان پرداخت هزینه‌های عمل را نداشت و تا الان هم من برای درمان پایم کاری نکرده‌ام و همچنان مشکل دارم.»
مهربانی مردم را به حساب ترحم نمی‌گذارم
خانم نوروزی که هم اکنون مدیر IT مجموعه «ایرانیان توانای قزوین» است، درباره واکنش مردم و خانواده‌اش به محدودیت‌هایی که در دو دست و یک پا دارد با این‌که حضور فعال و پررنگی در جامعه دارد، می‌گوید: «من درخانواده‌ای کاملا معمولی ولی دوست‌داشتنی بزرگ شدم. همه اعضای خانواده‌ام و فامیل به خصوص خانواده پدری که با آن‌ها زندگی می‌کردم مثل عمه‌ها، مادربزرگ و پدربزرگم و ... خیلی به من علاقه داشتند. پس من اصلا این تفاوت‌ها را حس نکردم تا این که وارد جامعه شدم. نگاه‌های اول یک مقدار اذیت‌کننده بود، به خصوص وقتی کسی من را می‌دید و به بغل دستی‌اش می‌گفت خدا را شکر. یا این که والدی به فرزندش می‌گفت ببین، این بچه با این همه زیبایی چرا این‌طوری است؟ اما خوشبختانه الان در جایگاهی هستم که واکنش مردم به معلولیت عوض شده و دیگر حتی بچه‌ها خیلی باهوش‌تر و محترم‌تر حرف می‌زنند و دیگر خبری از آن مسخره‌کردن‌های گذشته نیست. در کل من خودم را از مردم جدا نمی‌گیرم که بگویم من معلول و ناتوان هستم و آن افراد تندرست و سالم. همیشه رابطه خوبی با مردم داشتم، چه در فضای‌مجازی و چه در واقعیت. به عنوان مثال همین شرکتی که در آن مشغول کار هستم با این که بیشتر افراد عضو این شرکت از معلولان هستند اما در بخش من یعنی IT  تمام همکارانم تندرست و سالم هستند و من هم رابطه خوب و دوستانه‌ای با آن ها دارم. حالا نمی‌دانم این به دلیل شخصیت و رفتارهای من است یا این که آن‌ها افراد خوبی هستند و برخورد مناسبی دارند. خلاصه آن که من مشکلی نداشتم و برخلاف بقیه معلول‌هایی که می‌گویند نمی‌توانیم ارتباط بگیریم یا دیگران به ما نگاه ترحم‌آمیز دارند، البته من در کشورهای دیگر زندگی نکردم، اما احساس می‌کنم ایرانی‌ها مردمان خونگرم، دلسوز و مهربانی هستند و ما نباید این مهربانی را به حساب ترحم بگذاریم. من هم هیچ واکنش بدی به این مهربانی ندارم. مدتی پیش که خیلی برف بود و من لیز می‌خوردم، شهروندی از من پرسید خانم دست‌تان را بگیرم؟ و من گفتم بله لطفا. و اصلا واکنش بد یا ترحم‌انگیزی از این فرد در قبال انجام این کار ندیدم.»
علاوه بر داور بودن، دان 1 و 2 و کمربند مشکی کاراته دارم
«من تقریبا یک سال است که شروع به نقاشی کشیدن کردم چون یک دفعه احساس کردم بدن من پر از انرژی منفی شده و باید یک جور خودم را تخلیه کنم». شاید تصور این‌که خانم نوروزی با این محدودیت ها، سراغ دنیای ورزش و هنر رفته باشد، سخت و دور از انتظار باشد اما او در این گفت‌و‌گو از سرگرمی‌هایش که با ورزش و هنر گره خورده است هم می‌گوید: «چند وقت پیش شروع کردم به خط خطی کردن و کشیدن خط‌های سیاه روی ورقه‌های کاغذ و طرح زدن برای خالی کردن انرژی منفی خودم. این خارج از اوقات‌فراغت من است و هنگامی که فشار مشکلات بیرونی و کار و خانواده پیش می‌آید، من دست به این کار می‌زنم. اما دو سال است که ورزش کاراته را شروع کردم. یادم هست که مربی‌، با آشنایی من از طریق ویدئو با فردی از کشور چین که حتی محدودیت‌های شدیدتری از من هم دارد،مرا تشویق به انجام این رشته ورزشی کرد. این شد که من هم شروع به تمرین کردم و رفته‌رفته متوجه شدم ورزش خیلی خوبی است و شعارهای آن با روحیه من هم سازگار است. شاید باورش برای‌تان سخت باشد اما همین الان که من دارم با شما حرف می‌زنم، دان 1 و 2 و کمربند مشکی این رشته را دارم. همین امروز هم دفترچه داوری من در سطحC  آسیا که تازه امتحان داده بودم، به دست من رسید و در آن پذیرفته شدم. در کل باید این نکته را بگویم ورزش من به صورت حرفه‌ای است ولی نقاشی کردن و سفر رفتن که از کارهای بسیار مورد علاقه من در اوقات‌فراغت است، برای سرگرمی و خوب‌شدن حالم است.»


پشیمانی خواستگارها بعد از اطلاع از شرایط من اذیتم می‌کرد
هرچند انگار خاطره‌های بد، زیاد در ذهن خانم نوروزی نمی‌ماند اما او درباره رفتار و تجربه‌های ناراحت‌کننده زندگی‌اش در تعامل با دیگران می‌گوید: «هنوز هم در گوشه‌ای از ذهنم مسخره‌کردن‌های پسرهای همسایه هست. یا مثلا من در فضای مجازی اوایل عکس زیادی از خودم بازنشر نمی‌کردم و عکس‌های من صرفا از صورت بود. از طرفی هم من زیاد اهل چت در فضای مجازی نیستم؛ اما یادم هست که آقایانی که به من برای آشنایی، خواستگاری و ... دایرکت می‌دادند وقتی از شرایط من باخبر می‌شدند، رفتارشان تغییر می‌کرد یا ابراز پشیمانی می‌کردند که من از این نوع نگاه خوشم نمی‌آید که چرا مثلا یک نفر برای انتخاب همسرآینده یک سری معیارهایی را در نظر بگیرد که دخترهایی با معلولیت جسمی مظلوم واقع و کنار گذاشته شوند. من این حرف را برای خودم نمی‌زنم چون من فردی نیستم که علاقه مند به تشکیل خانواده باشم اما وقتی می‌بینم دخترهایی که مریضی جسمی دارند کنار گذاشته می شوند و بدون شریک زندگی هستند، آن هم فقط به دلیل یک نقص کوچک در دست، پا یا هنگام راه رفتن، واقعا اذیت می‌شوم. من نمی‌دانم این فرهنگ غلط تا کی و چطور و به دست چه کسی قرار است درست شود؟»
توسط رئیس‌جمهور تقدیر شدم
افتخارات این بانوی پرتلاش به‌راحتی به دست نیامده و او روز و شب تلاش کرده تا به این جا رسیده است. خانم نوروزی در بخش دیگری از صحبت‌هایش از موفقیت و تقدیر شدن در حیطه کارگری و کارIT  گفت و ادامه داد: «روز کارگر یک مراسم سالانه برای تقدیر از کارگرهای نمونه و موفق کشور برگزار می‌شود. قبل از این روز، تعدادی از کارگرها  توسط یک سنجش سالانه و از طریق فرم‌هایی که به شرکت‌ها و ادارات فرستاده می‌شود، انتخاب می‌شوند. من در آن زمان که در کانون کار می‌کردم با وجود این که سمت کارشناس را داشتم، پایه حقوقی من براساس تامین‌اجتماعی یعنی با حقوق کارگری بود. البته الان مفهوم کارگر عوض شده و دیگر صرفا به فرد بی‌سواد یا بی‌تخصص اطلاق نمی‌شود و به کسی می گویند که در یک اداره یا شرکت کار می‌کند و تاثیرگذار هم هست. خلاصه در آن عیارسنجی و در سال 97 که من انتخاب شدم، رئیس سازمان بهزیستی معاون وزیر کار هم بود و تصمیم بر این شد تا از کارگرهای دارای محدودیت هم حمایت شود. من هم جزو این معلولین کارگر بودم. در سال 97 به عنوان کارگر نمونه انتخاب و از سوی آقای ربیعی و آقای روحانی، رئیس جمهور وقت کشور تقدیر شدم. همان سال هم به همراه 21 نفر دیگر به دیدار مقام معظم‌رهبری در دفتر ایشان رفتیم که در این دیدار وزیر از دستاوردهای دولت در زمینه کار و کارگری و مشکلات کارگران گفتند و در انتها هم ایشان ضمن تقدیر و تبریک، برای ما به سخنرانی پرداختند.»
 
اگر می‌دانستم قرار است هزینه‌ها را ندهند، قید تحصیل را می‌زدم
در بخش پایانی این گفت‌و‌گو، خانم نوروزی به گلایه از سازمان بهزیستی و دانشگاه‌آزاد می پردازد و می‌گوید: «می‌دانم چاپ نمی‌کنید اما باید بگویم من یک گلایه از سازمان بهزیستی دارم که فقط مربوط به شخص من هم نیست و خیلی از توان یاب ها به آن انتقاد دارند؛ آن هم این است که این سازمان یک قرارداد با دانشگاه آزاد منعقد کرده است مبنی بر این که هزینه  این اشخاص را پرداخت کند و این یعنی هزینه تحصیل برای افرادی مثل ما رایگان است. اما دقیقا از زمانی که من دانشجو شدم این قرارداد لغو شده است یا انجام نمی‌شود. یک بار هم به ما گفتند شما پرداخت کنید، فاکتور بیاورید بهزیستی تا این سازمان پرداخت کند. من الان حدود دو سال است که دانشجو هستم و ریالی بهزیستی به من کمک نکرده، در حالی که ناتوانی   من از نوع شدید هم بوده است. این پرداخت نکردن، مشکلات خیلی زیادی برای من به ارمغان آورده چرا که اگر من می‌دانستم شرایط بدین‌گونه است و قرار نیست هزینه‌های من پرداخت شود، قید تحصیل در این مقطع با توجه به هزینه‌های زیاد دانشگاه آزاد در مقطع کارشناسی‌ارشد را می‌زدم. من آن زمان هم یعنی قبل از ادامه تحصیل برای ارشد شاغل بودم و با امید پرداخت هزینه‌ها وارد این مقطع شدم و این باعث شد که این روزها، مدام در حال پرداخت قسط و قرض‌هایم باشم. گلایه‌ام این است که اگر قرار بود فقط حرفش را بزنند، چرا تصویب کردند؟ یک مورد هم در تهیه تجهیزات توان‌بخشی است. محصولات شرکت‌های خصوصی که هزینه‌شان بسیار بالا و متفاوت است. شرکت‌های دولتی هم مانند هلال احمر کیفیت پایینی برای پروتز دارند که بارها شکسته است و این یعنی یا باید همه‌اش آن را تعمیر کنم و بابت این ماجرا هزینه بدهم یا یک پروتز جدید بخرم که باز هم هزینه  زیادی برای من دربر خواهد داشت. برای پرداخت هم که باید فاکتور بگیرم و ببرم بهزیستی تا بعد از دو سال یک درصدی را به من برگردانند. الان من هم به پروتز پا و هم دست نیازمندم. مثلا پروتز پا در شرکت دولتی که مقداری ارزان‌تر است، همان قدر هم بی‌کیفیت‌تر است. این پروتز بارها شکسته است و من خانه‌نشین شدم. همان‌طور که می‌دانید خانه نشین شدن من یعنی کار نکردن من و هزاران مشکل دیگر و من نمی‌دانم کی می‌خواهد دولت یا بهزیستی به داد ما برسد؟»