روزنامه شرق
1400/12/19
زیباگر و زیباجو درمانگر و درمانجو
زیباگر و زیباجو درمانگر و درمانجو امیر عربی- چشمپزشک اگرچه نسل ما (پزشکان دهه شصتی و دهه هفتادی) هنوز از نظر سنی و تجربی و جهانبینی به حدی نرسیدهایم که بگوییم «زمان تحصیل ما فلان بود» و «ما که پزشکی را شروع کردیم بهمان شد»، ولی اینقدر تغییرات عرفی و اجتماعی در این سالها سریع اتفاق افتاده است که باور کنید آن موقع که ما پزشکی را شروع کردیم، یعنی همین ۱۰، ۱۲ سال پیش، واقعا هیچچیز مثل الان نبود. زمان ما حتی اگر از پزشکی نفرت هم داشتید، عاشقش میشدید. هر روز سناریوهایی را مرور میکردید که معنی و مفهوم داشت. ویژگی اول پزشکی در ایام ماضی قریب، ارتباط درونزاد علم و ثروت بود. پزشکی با اقتصاد رابطه شفافی داشت؛ هرچه باسوادتر، پولدارتر. هر روز جلوی چشمتان پزشک درمان میکرد و مریض درمان میشد، پزشک لذت میبرد و مریض بیدرد میشد. هنوز پزشکی تابعی بود از علم و قضاوت و درمان محصولی بود از پزشک و درمانگر. هنوز بیمارانی بودند که وقتی ماشین و خانه پزشک را میدیدند میگفتند نوش جانش، چون آن پزشک دردی از دردشان دوا کرده بود. اصلا آن موقع اینگونه بود که هرچه پزشک بهتری بودید پولدارتر میشدید، وقتی چند خانه و چند ماشین داشتید ناخودآگاه احترام هم داشتید چون همه میدانستند این پول در ازای کاری به دست آمده که فقط از دست شما برمیآمده. پنجهطلاها ثروتمندتر بودند و محترمتر. ویژگی دوم آن ایام، جریان نامحسوس انسانیت در پزشکی و ارجحیت درمان بود. اصلا پزشکی کارش تسکین درد بود و اینقدر درمان درد حرمت داشت که زیباکردن میماند برای آرایشگر! مثل الان نبود که با درد سنگ کلیه باید به این در و آن در بیمارستانها بزنید تا کسی دردتان را کم کند، ولی در همین فاصله ۵۰ پیامک عمل پلک و بوتاکس دریافت میکنید و در زیرزمین بقالی سر کوچهتان بلفاروپلاستی و بوتاکس میکنند. پنجهطلا هم تعریف داشت. کسی که عمل سختتر را بهتر انجام میداد و کمتر میکشت پنجهطلا بود، نه کسی که بینی را قشنگتر نوکبالا میکرد و پیشانی را بیشتر صاف میکرد. مقصر پزشک نیست، حرمت بینی و پلک از قلب و مغز و کلیه بیشتر شده است.وارد دوره آموزش میشدید، با استادانی روبهرو میشدید که هنوز در اقلیت نبودند؛ همانهایی که در همان ترم اول که دانشجویشان هِر را از بِر تشخیص نمیداد، میگفتند: گاهی یک جمله امیدبخش و محبتآمیز اثرش از صد دارو و دوا بیشتر است، وقت برای یادگرفتن زیاد است، اما برای شروع انسانشدن خیلی زود دیر میشود. یکی از استادان هماتولوژی اطفال خود را به خاطر میآورم که تمام زندگیاش بچههای سرطانی بیمارستانش بود و شبانهروز با آنها وقت سرمیکرد. سوگندنامههای بقراط و سقراط و چقراط و امثالهم را بریزید دور، چه کسی با سوگندنامه انسان شد که ما بشویم. آدمی تا الگوی انسانی نبیند، نه انسانبودن را یاد میگیرد نه پزشکبودن را. آدمی را آدمیت لازم است... زمانه عوض شده، زمان ما کسی جلوی استادش پایش را دراز نمیکرد، هم درازکردن پا بیادبی بود هم استاد شایسته احترام بود. اما الان نه، پا را هرجا دلت خواست دراز کن. حتی اگر هنوز کار شما بیادبی باشد، انسان شایسته احترام کم شده است. دیگر هرچه میخواهی سواد بیاموز، دردها را درمان کن، شکستگیها را صاف کن، نابیناها را بینا کن، فایده ندارد، نه زورت به زیباگر میرسد نه میخ حرفت در سنگ خودباختگی زیباجو میرود. در عجبم دانشجوهای امروز و فردای پزشکی چه خواهند آموخت... آیا از این به بعد دردی درمان خواهد شد یا فقط روزبهروز زیباتر میشویم!؟
سایر اخبار این روزنامه
واکنش مجمع تشخیص به یک گزارش
عربستان و امارات به تلفن بایدن پاسخ ندادند
غبارروبی از اسطوره مصدق
گروسی: منتظر توضیحات ایرانیم
شفافیت در نظام اداری از شو سیاسی تا واقعیت
۸ مارس افغانستان زیر سایه طالبان
مهاجران و نظامیسازی مرزها
متخصص «تفنگ» ایران در اروپا
صنعت؛ بازنده جنگ سیاستمردان
نوای دلانگیز رهبری
هومان، برادر پیران ویسه
زیباگر و زیباجو درمانگر و درمانجو
مخاطرات تأخیر در توافق نهایی برجام
رفیق دُن کامیلو در شرق