روزنامه آرمان ملی
1400/12/22
اثر ادبي بدون رسالت اجتماعي، موثر نيست
آرمان ملی- هادی حسین نژاد: فیض شریفی؛ شاعر، نویسنده و پژوهشگر یکی از فعالترین منتقدان ادبی دوره ماست. حاصل سالها فعالیت ادبی او را میتوان در انتشار بیش از 60 عنوان کتاب در حوزه نقد، پژوهش و آثار ادبی پیگیری کرد. فیض معتقد است؛ اثر ادبی نمیتواند نسبت به پیرامون خالق اثر و جامعه، بیخیال باشد؛ خصوصا اگر در خاورمیانه زندگی کند. نقد ادبی در کشور ما، همیشه با چالشهایی روبهرو بوده است. کمی از دشواریهای نقد ادبی و مواجهه شاعران و نویسندگان با نقد که تجربهاش را دارید، بگویید؟در مورد چالشهای نقد بحث بسیار است. بعضیها واقعا؛ اصول اولیهی نقد را نمیدانند. مثلا دستور که به نوعی زبانِ ساکن است، نمیدانند، ولی درباره آن حرف میزنند. میگویند این شعر ناب است؛ ولی نمیگویند چرا؟ ذوقی حرف میزنند. وزن را نمیدانند. یک نفر ۳۹ کتاب شعر و نقد چاپ کرده و مقالهای خطاب به استاد شفیعی کدکنی نوشته و گفته تو که میگویی یک سطر شعر سپید در تاريخ ادبیات نمیماند، همین شعر سپید شاملو «دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم...» از آن شعر نيمايیات (یادم نمیآید کدام شعر) موزونتر است! طرف نمیداند که بخشی از شعر «دهانت را میبویند...» در وزن مفاعیلن آمده است. آقای دیگری میگويد؛ نقد باید فلسفی باشد. میدانید چرا این حرف را میزند؟ چون او اصول اوليهی ادبيات را نخوانده است یا خوانده است و نتوانسته در شعرها آن را پیدا کند. یعنی ديده ولی فرق میان استعاره و تشبيه را درک نکرده است. یا آمده بر یکی از شعرهای منوچهر آتشی نقد ساختارگرایانهای زده و از روی دست حقوقی نوشته و ناشيانه به بيراهه رفته است. نقد فلسفی یعنی چه؟ يعنی آیا میتوان بر فريدون مشیری نقد فلسفی کرد؟ یا به هرحال میکنیم. مثلا یکی دو سطر از شعرهای این شاعر را درمیآوریم و نظريهی پديدارشناسی را بر آن علاوه میکنیم. یک دوست دانشگاهی را میشناسم که نظريات هوسرل را رونویسی کرده و بر بسیاری از کتابها مقدمه مینویسد بدون آنکه حتا یک سطر از شعر شاعر را بياورد. او فقط نام شاعران را در هر مقدمه تغییر میدهد. من بعد از ۴۷ سال نقد نوشتم. دوست عزیزم آقای کامیار عابدی گفت: «گذاشتی اطلاعاتت کامل شود؛ آنوقت نقد نوشتی...» ایشان لطف کردهاند؛ هرچند که اطلاعات هيچ وقت کامل نمیشود. من 40 سال درس دادهام و هنوز هم درس میدهم. بسیاری از شاهکارهای قدیم و ادبیات معاصر و حتی جهان را از برم و به دلیل شغل معلمیام آخرین آثار مدرن دنیا را هر روز میخوانم. کار نقد مثل کار شعر نیست. از نگاه من، ذوق به تنهایی در نقد کافی نیست هرچند نقد ذوقی هم کردهام. نقد علم است؛ رُس میکشد.
در طول این سالها، هم به عنوان مدرس و هم به عنوان منتقد، با چند نسل از شاعران و آثارشان سروکار داشتهاید. با توجه به جریانهای مختلف و مسیری که شعر معاصر طی کرده، شعر فارسی را در آستانه قرن جدید، چطور ارزیابی میکنید و چه نقاط ضعف و قوتی را در جریانهای حال حاضر شعر میبینید؟
بله، هادی جان، من در زمان خوبی به دانشکده ادبيات دانشگاه تهران رفتم. در آنجا با استادان بزرگ کلاس داشتهام؛ کدکنی، اسلامی ندوشن، زرين کوب، اخوان ثالث (استاد افتخاری)، سيمين دانشور، هنرمندی، رحیمی، مهرداد بهار، هما ناطق و... در دانشکده هنرهای زیبا با هوشنگ گلشیری و بهرام بیضایی کلاس میرفتم و بیرون دانشگاه با نادرپور، نصرت رحمانی، شاملو، آتشی، منزوی، سيمين بهبهانی، سیاوش کسرایی، شمس لنگرودی و سیدعلی صالحی... بهنحوی آشنا بودهام و دیدارهایی کم و زیاد داشتهام و در شبهای گوته؛ - بهجز یک شب- بودهام و خیلی بهره بردهام. گاهی در حد یک جمله و گاهی بسیار به دلایل مختلف. شاعران خوبی در آستانه قرن جدید داریم که به دلیل غم نان، گاهی بر سر موج آمدهاند و گاهی به جای پیش رفتن، فرورفتهاند. شاعران نيمايی معمولا به لونی با شعر و آثارشان نان میخوردهاند و شغل درست و حسابی نداشتهاند. مثلا شاملو، اخوان، رحمانی، فروغ، آتشی، سيمين بهبهانی، احمدرضا احمدی و... همه به پشتوانهی آثارشان، جایی کار فرهنگی میکردهاند؛ ولی امروز این طور نیست. همین به آنها صدمه میزند و زده است. به جز اینها، برخی اسیر امواج زودگذر شدهاند. میخواهند موج و جریان به وجود بیاورند. اینها بازار شعر را گرم میکنند ولی دردی از شعر دوا نمیکنند. شعر، شعر است دیگر.. اول باید عاطفه و بار و بارم رمانتیکی داشته باشد. حالا مزههای دیگر مثل موج نو، موج ناب، کانکریت و تجسم و حجم هم علاوه شود، خوب است. شعر باید خوب باشد؛ باقی ماجرا شعر و معر است.
شعر معاصر در دهـــههای نخستین و میانی، ستارگان پرفروغی داشت. به نظر شمـا در یکی دو دهه اخیر، شاعری داشتهایم که چنان تلالویی داشته باشد که نامش در سیاهه بزرگان شعر معاصر قرار گیــرد؟ (اگر نه، چرا؟)
گاهی بعضیها خوش میدرخشند ولی همانگونه که گفتم؛ دولتشان مستعجل است. من مثلا شعرهای خوب و حتا بهتری از شاعران دوره نيمايی خواندهام ولی شاعران ششدانگی ندیدهام. میدانید چرا؟ چون شاعران عصر نيمايی از دل سنت بیرون آمدهاند، شعرهای کلاسیک و نیمهکلاسیک و نيمايی گفتهاند و بعد سراغ شعر سپید آمدهاند. شما به همین شاعران به تقریب هم سن و سال من مثل علی باباچاهی، هوشنگ چالنگی، سپانلو، شمس لنگرودی و سيدعلی صالحی نگاه کنید؛ اینها راه بسیاری پیمودهاند تا به اینجا رسیدهاند. با باندبازی و فضای مجازی و اینها میشود چندصباحی بر موج سوار شد؛ ولی در نهایت کار بهسامان نمیشود.
به عنوان یک منتقد؛ آیا شما برای ادبیات، رسالت و تعهد اجتماعی قائلاید؟ بگذارید اینطور بپرسم؛ تعریف امروز شما از اثر ادبی خوب چیست؟
بله، اثر ادبی باید رسالت اجتماعی داشته باشد؛ بهخصوص در خاورمیانه، چراکه ادبیات باید در وهله اول «جوهریت» داشته باشد. شاعران و نویسندگان باید نسبت به مسائلی که در پیرامون آنها میگذرد، حساسيت داشته باشند و گيرندههاشان قوی باشد. اگر به خود واژه ادبیات هم نگاه کنید، ادبیات از «مآدبه» میآید که به معنی جشن است و «آدب» کسی که طعام میدهد؛ چه طعامِ خوراکی و چه طعام معنوی. بنابراین ادبیات در کلمه هم با جامعهشناسی در ارتباط است. شاعر باید به مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اشراف داشته باشد. شاملو میگويد: «اکنون که چنین/ زبان ناخشکیده به کام اندر کشیده خموشم/ از خود میپرسم: «هر آنچه گفته باید باشم/ گفتهام آیا؟» شاعری در نصاب شاملو که به نحوی پرچمدار فرهنگی جنبشهای سياسی- اجتماعی ایران بوده، خودش را سرزنش میکند که مبادا همه چیز را…
به نظر من مسالهای که به مسئولیت در شعر صدمه زده است، شعرکهایی است که تحت عنوان هایکو در ایران رواج پیدا کرده. شاعر هایکوسرا در چین و ژاپن با «ذن» زندگی میکند. ذن و عرفان باشویی در ذات این هایکوسرایان مؤکد شده. شاعران و هایکوسرایان ذن را از کجا میآورند. در ژاپن و چین و «نسل بيت» یا آواره، شعرهای سیاسی- اجتماعی هم دارند. چرا شاعران ما در این معامله تقصیر میکنند؟
اهل شعر و ادبیات شما را با عناوین متعددی که به انتشار رساندهاید، میشناسند و در این میان، بیش از 40 کتاب در زمینه نقد ادبی از شما به چاپ رسیده. لطفا در این زمینه توضیح دهید.
بله؛ فکر کنم حالا به بیش از ۶۰ کتاب رسیده باشد. ۱۵ کتاب از این آثار را انتشارات نگاه بر بساط نشر نشانده است. نشر نوید شيراز ۴ کتاب، نشر حس هفتم ۸ کتاب، نشر سيب سرخ ۹ کتاب که البته کتاب «نمایشنامههای من و مامت» ۷ کتاب است که در یک کتاب گنجانده شده است. همچنین نشر نگارش ۱۰ کتاب، انتشارات هیرمند و مرو ۴ کتاب، انتشارات هرمز اهواز ۳ کتاب، انتشارات لطیفی، روشن مهر، علمی و فرهنگی، ناکجای انگلستان و ابتکار نو هر کدام یک کتاب از من چاپ کردهاند. بهجز اینها بر ۱۹ کتاب هم مقدمه نوشتهام. البته همه این کتابها نقد نيست. ۳ کتاب شعر است، ۳ کتاب رمان، ۱۳ کتاب نمایشنامه و مابقی نقد است. با این حال، همانگونه که شما میفرمایید؛ باید ۴۰ کتاب نقد و نظر باشد. در مجموع شاید ۶۴ کتاب چاپ کرده باشم که ۱۳ کتابم هم زیر چاپ است. خوب غیر از اینها، مسأله کیفیت مطرح میشود. اگر شما نگاه کنید؛ هيچ کدام از کتابهای من حتی در زمینه نقد و شعر و نمايشنامه و داستان، شبيه هم نیست. مثلا نقد شعر زمان شفیعی کدکنی با سیدعلی صالحی و يدا... رؤیایی کاملا متفاوت است. فکر میکنم در ۴۷ سالگی، دفتر شعر «زیباترین زمین» را همراه با آنتولوژی شعر و نثر چاپ کردم. در سال ۸۲ و یک آنتولوژی ربایی «یا رباعی»، یک آنتولوژی غزل. به موازات آن، نخستین نقدم را هم در روزنامه «نیمنگاه» شيراز درباره یکی از کتابهای منصور اوجی به نام «شعر چيزیست شبيه گرگ» چاپ کردم که با این کار دوست همکارم در تربیت معلم و دانشگاه را به شدت رنجاندم.
در مجموعه معتبر «شعــر زمان ما» که نشر نگاه منتشر کرده، بهنوعی ادامه دهنده راه زندهیاد محمد حقوقی بودید و شعر شاعرانـــی چون نصــرت رحمانی، سیمین بهبهانی، سیدعلی صالحی، منوچهر آتشی، حسین منزوی، فریدون توللی و... را مورد بررسی و تحلیل قرار دادید. این راه، چطور آغاز شد و چه تجربههایی را برای شما در پی داشت؟
من ادامه دهنده کار زنده یاد استاد محمد حقوقی نیستم؛ چون شيوه کار من با کار ایشان تفاوت دارد. شاید به دلیل آنکه عنوان شعر زمان ما بر کتابها حک شده است؛ مرا ادامه دهنده کار استاد حقوقی میدانند. من همیشه زجر میکشيدهام که چرا فقط نيما، شاملو، اخوان، فروغ و سپهری؟ چرا توللی، رحمانی، آتشی، نادرپور، بهبهانی و امثالهم نه؟! شما شاعری نمیشناسید که از توللی متاثر نباشد. شعر فروغ در دل اشعار توللی، رحمانی و نادرپور حتی آتشی بیرون آمد. پیش از آنکه اخوان، شاملو و سپهری مطرح باشند، نصرت رحمانی و نادرپور ۱۰ سال بر شعر معاصر ایران حکومت کرده بودند. خود اخوان با شخصی به نام حسین رازی مصاحبه کرده بود و نادرپور و نصرت و فروغ را زیر تیغ برده بود که چرا کتاب شعر آنها فروش میرود و کتاب زمستان من دارد در کتابفروشیها خاک میخورد! الان هم بعد از نیمقرن کتابهای نصرت رحمانی، آتشی و نادرپور بیشتر از شعرهای اخوان ثالث فروش میرود. اگر ناشران در این معامله تقصیر نمیکردند، متوجه میشدیم که طبقه شعرخوان در گروه الیت به شعر این شاعران اقبال زیادی پیدا کردهاند. مثلا همین آتشی که کتابهای تکی و مجموعههای شعرش فروش نمیرود، شعر زمان او به چاپ پنجم رفته است. هنگامی که آتشی از کتاب «آهنگ دیگر» رونمایی میکرد، فروغ فرخزاد در همان جلسه به آتشی گفته بود، من میخواستم نام «آهنگ دیگر» را بر اشعارم بگذارم و بعدها فروغ «تولدی دیگر» را چاپ کرد. یا سيمين بهبهانی، خودش را از فروغ فرخزاد کوچکتر نمیدانست. زمانی که سيمين بهبهانی بر سر امواج شعر و ترانه سوار بود، نامی از فروغ نبود. البته شعر این دو، جای دیگر مینشيند. از لحاظ حجم کار، سيمين بهبهانی ده برابر فروغ شعر دارد؛ شعر با کیفیت هم دارد. مرگ فروغ معادلات را به هم زد و فروغ را بر سيمين بهبهانی رجحان داد. البته خود من شعر فروغ را مدرنتر میدانم ولی اگر توجه کنید؛ مکتب فمینیسم با شعرهای سيمين بهبهانی و مادر ایشان در شعر زنان ما پا گرفت و با فروغ به نوعی بازتاب یافت.
مطلع شدیم که انتشار مجموعههای تازهای را در این حوزه و با نشر دیگــری آغاز کردید که تعدادشان به بیش از 10 جلد میرسد. این آثار چه ویژگیهایی دارند و با چه رویکردی آنها را نوشتهاید؟
بله جان. کتابهای بر زمین ماندهای بود که باید چاپ میکردم. کتاب نقد و بررسی اشعار اسماعيل خویی و علی باباچاهی را که چند سال روی دستمان مانده بود، با همکاری انتشارات حس هفتم چاپ کردهایم. یک پروژه تعريف شدهای برای شاعران و نویسندگان تعیین کردهایم. چند کتاب در انتشارات نگاه بر زمین مانده بود، مثل نقد و نظرهایی که بر شعرهای فريدون مشیری و حمید مصدق نوشته بودیم. این دو کتاب به دليل انتقادهایی که بر شعرهای این دو شاعر داشتیم متوقف شد. کار باباچاهی و اسماعیل خویی هم همینطور، ۸ شاعر دیگر هم هستند که کتابهای آنها در نوبت چاپ قرار گرفتهاند. مثل کتابهای دومی که بر آثار سيدعلی صالحی و شمس لنگرودی نوشتهام و نقد کارهای سيروس نوذری و چند شاعر دیگر... در زمینه داستان ۴ کتاب داریم که یکی از آنها مثل صادق هدایت چاپ شده است. بزرگ علوی، صادق چوبک و هوشنگ گلشیری هم زیر چاپ است و البته با اصلاحیههایی همراه بوده است. در این کتاب سعی کردهام به سراغ شاعران دیگر بروم. گفتم که نگاههای فلسفی را بر نقد آکادمیک علاوه کردهام. به قول دکتر فرزاد کریمی، نقد حال و کار ما هم بر اساس ساختمان و شکل است؛ هم بر اساس نظريات ادبی. ایشان درست گفتهاند که فيض شريفی بر نقد آکادميک استادان دانشگاهی، یک نقد کاربردی هم کرده؛ يعنی اگر از آرايهها و وزن اشعار مینویسد، بر آنها هم نقدی علاوه کرده که صرفا پیدا کردن آرايهها و وزن اشعار به چه دردی میخورد؟ مثلا گفتهاند در بعضی از اشعار وزن ریتمیک است اما موضوع تراژیک است، اینها به هم نمیخورد. یا گفتهاند شاعرانی که از تشخیص، حسآميزی و پارادوکس استفاده میکنند، شاعران مدرنتریاند چون زبان و نگاهشان به روزتر است و بعد گفتهاند که شريفی نظريات فلسفی، اجتماعی، روانکاوانه و ساختارگرایانه را بر شعرها جاری و ساری میکند. بحث در این مورد، درازدامن است.
سایر اخبار این روزنامه
«گراني» را به «حذف ارز ترجيحي» ترجيح ندهيد
بحران معيشت، جوانان را به سمت انتقام میبَرد
توقف مذاكرات با مذاكره مستقيم حل ميشود؛ نه امتياز به مسكو
انجام سفرهای نوروزی با تزریق ۲ دُز واکسن
اثر ادبي بدون رسالت اجتماعي، موثر نيست
اعتماد به قدرتهای غیر ملی غلط است
گام دیگر برای پیوستن به شانگهای
برائت شكدم و بيبيسي آري! اصلاحطلبان، نه
اعدام ۸۱ نفر در عربستان در یک روز!
عجب شاهکاری!
معنای سخنان عباسی چیست؟
ایران باید گلیم برجام را از آتش اوکراین بیرون بکشد
پولبک بازار در سایه جنگ
خشونت علیه انسان