مدیریت زنانه در جنگ مغفول مانده است

«اولین احساس، پس از خواندن بخش‌هایی از این کتاب احساس شرم از بی‌عملی در مقایسه با مجاهدت این مجاهدان خاموش و بی‌ریا و گمنام بود. آنچه در این کتاب آمده، بخش ناشناخته و ناگفته‌ای از ماجرای عظیم دفاع مقدس است. باید از بانوی پرکار، صبور و خوش‌سلیقه‌ای که این کار پر زحمت را به عهده گرفته و به خوبی از عهده برآمده است و نیز از مؤسسه جبهه فرهنگی عمیقاً تشکر شود.» تقریظ امام خامنه‌ای بر کتاب «حوض خون» در ۲۲ اسفند ۱۴۰۰ در کنار رختشویخانه بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک رونمایی شد؛ رونمایی در میان جمع عظیمی صورت گرفت که آمده بودند تا شاهد عظمت حماسه آفرینی‌های زنان ایثارگر سرزمین‌شان در آن دوران باشند. فاطمه سادات میرعالی نویسنده کتاب «حوض خون» در خلال برنامه رونمایی از تقریظ آقا کنارمان نشست و پاسخگوی سؤالاتمان شد. نوشتن را از کجا شروع کردید؟ کتاب حوض‌خون اولین اثر شماست؟
نوشتن برای من به دوران دانشجویی و دیدار با خانواده شهدا و جمع‌آوری خاطرات و زندگینامه‌های‌شان برمی‌گردد، اما به طور جدی نویسندگی از زمانی آغاز شد که دفتر تاریخ «شهید جواد زیوداری» در سال ۹۴ راه‌اندازی شد و کارش را با مجتمع فرهنگی انقلاب اسلامی شروع کرد. من هم در حوزه تحقیق و پژوهش وارد شدم و کار نوشتن را جدی‌تر ادامه دادم. حوض خون اولین اثر مکتوب و منتشر شده من است. ایده کتاب چطور شکل گرفت؟
این موضوع به همان سال ۹۴ برمی‌گردد. وقتی ما عملکرد مردم شهر اندیمشک و حومه آن را در جنگ مورد بررسی قرار دادیم، دیدیم چه کار‌ها و خدمات تأثیر‌گذاری انجام داده‌اند، بنابراین به ایده این کتاب رسیدیم. در همین رصد‌ها به زنانی رسیدیم که با وجود اخطار به آن‌ها برای خروج از شهر ماندند و همپای مردان جهاد کردند. قهرمانان کتاب، بانوان مقاوم اندیمشکی را چطور یافتید؟
کوچه به کوچه، محله به محله و از زنانی که سن و سال‌شان به جنگ می‌خورد، پرسیدیم که در آن روز‌ها چه کردند؟ برخی نان می‌پختند، برخی کمک جمع‌آوری می‌کردند و تعدادی دیگر مشغول امدادگری شدند و در میان این زنان با صلابت، تعدادی هم بودند که شست‌و‌شوی لباس‌ها و ملحفه‌های رزمندگان را ابتدا در خانه و بعد در بیمارستان شهید کلانتری بر عهده گرفتند؛ یعنی همان افرادی که محور اول کتاب شدند. چه انگیزه‌هایی شما را به این تکاپو، جست‌وجو و نهایتاً نگارش کتاب سوق داد؟


یکی از انگیزه‌هایم معرفی قهرمانان شهرم و در واقع واکاوی هویت اجتماعی – فرهنگی‌شان برای نسل‌های آینده بود. زنانی که در گمنامی بی‌هیچ ادعایی پای کار ماندند و کار کردند و کسی شاید تا قبل از این کتاب به یادشان هم نبود. هدفم شناساندن این زنان به افراد جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کنند تا بدانند روزی چه بانوانی دست به کار شدند و در گوشه‌ای از رختشویخانه برای پیروزی رزمندگان و پیشبرد اهداف اسلام کمر همت بستند و خاطراتی زیبا را رقم زدند. در صحبت‌های‌تان به گروه مجتمع شهید زیوداری اشاره کردید، ماهیت این گروه چیست؟
شکل‌گیری مجتمع شهید زیوداری به سال ۹۳ باز می‌گردد. من و گروهی از بچه‌های فرهنگی از همان زمان دور هم جمع می‌شدیم و برای برگزاری دومین کنگره شهدای اندیمشک، فعالیت می‌کردیم. بعد از برگزاری کنگره متوجه شدیم ما از لحاظ محتوا خیلی فقیر هستیم. اسامی شهدایی را می‌شنیدیم که برایمان تازگی داشت و اطلاعاتی از آن‌ها نداشتیم یا هر محتوایی که در اختیار داشتیم، تکراری بود. می‌خواستیم کار نو و توأمان ریشه‌ای انجام بدهیم که وقتی کنگره برگزار کردیم، محتوا داشته باشیم. جرقه اصلی تشکیل مجتمع فرهنگی از همان جلسات بعد از کنگره زده شد. این گروه با هدف فعالیت در حوزه ادبیات دفاع مقدس تأسیس شد و کارمان را از کانون مسجد امام حسین (ع) شروع کردیم. همه تجهیزات و امکانات مورد نیاز را هم خودمان آوردیم. سرفصل‌ها و محور‌ها را تعیین و مقاله‌ها را مطالعه و همزمان با آموزش و برگزاری دوره کار هم انجام می‌دادیم. در حال حاضر ما در حوزه پژوهش، تیم تحقیق، تیم تدوین، تیم ویراستار و اعلام‌نویس افراد توانمندی را داریم. نام گروه از کجا آمد؟
اینکه چرا این نام برای گروه‌مان انتخاب شد، باید بگویم در بین رصد‌هایی که داشتیم و هر جایی که می‌رفتیم و هر مطالعه و بررسی که می‌کردیم به نام شهید جواد زیوداری می‌رسیدیم. در بحث تحقیق درباره نیرو‌های انقلابی، کمیته، تشکیل بنیاد مستضعفان، کمک در تشکیل جهاد، بسیج عمومی، بسیج مردمی، به نام این شهید می‌رسیدیم و گویی این شهید سر راهمان بود، اینطور شد بی‌آنکه دخل و تصرفی داشته باشیم، اسم مجموعه‌مان به نام «شهید جواد زیوداری» مزین شد و ایشان در این مسیر راهنمای ما شدند. شهید زیوداری از شهدای شاخص اندیمشک است؟
شهید زیوداری یکی از لیدر‌های انقلابی اندیمشک بود که قبل از انقلاب از سوی ساواک دستگیر و بیش از یک‌سال زندانی می‌شود. بار‌ها دستور ترورشان صادر و تحت تعقیب قرار می‌گیرد. ایشان یکی از هسته‌های اصلی گروه منصورون بود. شهید زیوداری در تشکیل کمیته انقلاب، تشکیل بنیاد مستضعفان، تشکیل کمیته امداد در اندیمشک و کمک به تشکیل جهاد سازندگی، بعد هم بسیج مردمی فعالیت داشت. ایشان از فرماندهان نیرو‌های مردمی بود که در همان روز‌های اول جنگ که دشمن تا پل کرخه آمده بود، مقاومت کرد. زیوداری ابتدا مهندس شرکت نفت بود، ولی در شرکت بی‌عدالتی دید و به خاطر مبارزات انقلابی‌اش تغییر شغل داد و معلم شد. شهید جواد زیوداری سال ۶۲ در عملیات خیبر کنار شاگردانش مفقودالاثر و پیکرش سال ۱۳۷۳ شناسایی شد. برگردیم به بحث کتاب، کدام بخش از آن برای خودتان جذاب و جالب‌تر است؟
همه بخش‌های کتاب جذاب است، ولی حس مادر، همسر و فرزندبودن و در عین حال یک فعال انقلابی و مدافع وطن و اسلام بودن این زنان برای من خیلی جالب بود. مدیریتی که این خانم‌ها در دل جنگ زیر موشکباران داشتند و هرگز ناامید نشدند و به خودشان و به اطرافیان‌شان روحیه می‌دادند، در خور توجه بود و نباید مغفول بماند. شما علاوه بر تحقیق، کار تدوین و نگارش کتاب را هم بر عهده داشتید. چه منابع و مستنداتی در اختیارتان قرار داشت و روند تحقیقات به چه شکل بود؟
ما یک تیم تحقیق هفت نفره بودیم که در سطح شهر می‌گشتیم و از افرادی که مطلع هستند، نه فقط زنانی که در رختشویخانه بودند پرس‌وجو و مصاحبه می‌کردیم. متأسفانه خیلی از این آدم‌ها را نتوانستیم پیدا کنیم. بسیاری در قید حیات نبودند. البته به برخی از این افراد بعد از چاپ کتاب رسیدم و حسرت زنان رختشویخانه، چون ننه ابراهیم برای همیشه به دلم ماند. من با افرادی که در پشتیبانی جنگ فعالیت داشتند، مصاحبه و در قالب روایات نیمه بلند منتشر کردم. حکایت بعضی از این زنان از زمان ورودشان به رختشویخانه و برخی هم از روز‌های اول جنگ و زمانی که وارد پشتیبانی می‌شدند، شروع شد، ولی ما روی بحث رختشویی تمرکز کردیم. الحمدلله ما فقط به این یک کتاب اکتفا نکردیم. دغدغه مجتمع شهیدجواد زیوداری در سطح استان و استان‌های همجوار این است که تیم‌هایی مانند گروه شهیدجواد زیوداری را با هویت و با توانمندی خود در شهر خودشان راه بیندازند. ما هم تا آنجایی که بتوانیم در کنارشان هستیم. مطالعه این کتاب را برای نسل‌های جدید، به ویژه برای دختران چقدر ضروری می‌دانید؟
این کتاب الگوی خوبی به نسل‌های جدید که می‌خواهند در جامعه فعالیت داشته باشند، معرفی می‌شود. ما باید قهرمانان خود را بشناسیم و بدانیم در گذشته ما چه اتفاقی افتاده است. مهم‌ترین پیام این کتاب به نسل جدید تشخیص به هنگام و مدیریت در بحران است.
پیش‌بینی می‌کنید بعد از تقریظ رهبری، توجه و اقبال مخاطب به کتاب تا چه میزان باشد؟
تقریظ حضرت آقا، باعث می‌شود کتاب «حوض خون» نظرات مردم را بیشتر به خود جلب کند و این سؤال را در ذهن مخاطبانش حک نماید که این چه کتابی است که رهبر در مورد آن نظر داده و همین نظر نگاه‌ها و توجهات را نسبت به کتاب خیلی بیشتر می‌کند. باید بتوانیم به خوبی مسئولیت و جایگاه حقیقی بانوان را معرفی کنیم. یعنی در سه بعد اجتماعی، شخصی و خانواده الگو‌های موفقی را که می‌شناسیم به مخاطبان معرفی کنیم تا بانوان این حوزه‌ها بتوانند درست عمل کنند و راه صحیح را در پیش گیرند. موقعیت بیمارستان شهید کلانتری و فضای رختشویخانه دردوران دفاع مقدس چطور بود؟
اندیمشک شهر جنگی بود و به خاطر نزدیکی به خط مقدم، شرایط خاصی داشت. حجم مجروحین به قدری زیاد بود که تنها بیمارستان بهشتی نمی‌توانست پاسخگوی آن باشد، برای همین به پیشنهاد بچه‌های فعال شهر مثل آقای حمزه تدین منش، یک بیمارستان در شرکت تراورس بتنی اندیمشک تجهیز و راه‌اندازی شد. بیمارستان خیلی سریع به کمک نیرو‌های مردمی، امدادی، پزشک‌ها و پرستار‌ها مجهز شد و یک مجموعه کامل بود که فضای ورزشی، سینمایی، تئاتر، فرهنگی و یک بخش مسکونی داشت. خانم‌های رختشویی از روز‌های اول جنگ در خانه، رخت‌ها را که از بیمارستان شهید بهشتی و بیمارستان‌های صحرایی و جبهه برایشان می‌آوردند می‌شستند، ولی از سال ۶۰ که بیمارستان راه افتاد، یک عده از این بانوان به صورت خودجوش آمدند و شروع به شست‌وشوی رخت‌ها، ملحفه‌ها و پتو‌ها کردند. ابتدا روی همین زمین خاکی و خالی می‌نشستند و لباس‌ها را می‌شستند، اما بعد برایشان یک ساختمان ساختند و برای رختشویخانه حوض زدند و آن را مجهز کردند. ما در این کتاب توانستیم با ۶۴ بانوی فعال در این بیمارستان و رختشویخانه ارتباط بگیریم. این بانوان که تعداد دیگری از آن‌ها را متأسفانه پیدا نکردیم صبح تا غروب به اینجا می‌آمدند و بعضی‌های‌شان هم شب می‌ماندند و رخت‌ها را می‌شستند که لای این لباس‌ها گاهی تکه‌های پیکر شهدا را می‌دیدند. دیدن این تصاویر برایشان سخت بود. هر لحظه حوض پر از خون لباس‌ها و ملحفه‌هایی می‌شد که دیدنش بغض آلودشان می‌کرد. خصوصاً که این زنان گاهی خودشان خانواده شهید بودند یا عزیزی در جبهه داشتند. در پایان صحبتی دارید، بفرمایید.
حسرت من در انتهای این کتاب «دیگرانی» بودند که هرگز پیدای‌شان نکردم. این بانوان ۶۴ نفر نبودند،‌ای کاش می‌شد همه آن آدم‌هایی را که زمانی خدمت کرده و قدمی برای این کشور و اسلام برداشتند، زودتر از اینکه از دست بروند، پیدای‌شان کنیم و به سراغ‌شان برویم. کاش سال‌ها قبل این رختشویی کشف می‌شد.