روزنامه آفتاب یزد
1401/01/16
چاقوی بیضامن!
آفتاب یزد - یوسف خاکیان: در یکی از این شبهای سرد زمستان که داریم به آغاز سال جدید نزدیک میشویم و دلمان خون شد از بس با مشکلات و مسائل گوناگون دست و پنجه نرم کردیم و عزیزانمان را یک به یک از دست دادیم، فرصتی شد تا به تماشای یکی از آخرین ساختههای مسعود کیمیایی کارگردان صاحب سبک سینمای ایران بنشینم، فیلمی تحت عنوان «خون شد». این فیلم را مسعود کیمیایی در سال ۱۳۹۸ مقابل دوربین برده و در همان سال در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمده است. فیلم در طول نمایش در سالنهای سینما فروشی معادل ۵۹۶/۶۹۳/۱۹۵ میلیون تومان دست یافته این یعنی نسبت به فیلمهای پرفروش سینمای ایران چندان موفق عمل نکرده و به قول معروف گیشه را نترکانده است. اگرچه که سینمای کیمیایی مخاطبان خاص خودش را دارد و همچنین خیلیها معتقدند کارگردان فیلم سینمایی «قیصر» در طول این سالها نتوانسته آنطور که باید و شاید نظر مخاطبان خاص خودش را هم جلب کند اما به هر نام مسعود کیمیایی یک نام پر آوازه است و سینمایش نیز همیشه و همواره بر مدار یکسری مسائل و موضوعات چرخیده و مسعود خان خواسته یا ناخواسته نتوانسته سبک فیلمسازی خود را تغییر دهد و رویه دیگری را در مقابل دوربین آثار جدیدش در پیش بگیرد. «خون شد» با تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی و موسیقی ستار اورکی و تدوین هایده صفی یاری و سارا آهنی مقابل دوربین علیرضا زرین دست رفته است. بازیگران این فیلم عبارتند از: سعید آقاخانی، نسرین مقانلو، سیامک صفری، لیلا زارع، هومن برق نورد، مریم عباس زاده، اکبر معززی و سیامک انصاری.> قصه «خون شد»
«خون شد» روایت خانهای قدیمی ست که خانوادهای در گذشته روزگار خوشی را در آن سپری کردهاند و چرخ گردون با آنها نساخته و هر کدام به مصیبتی دچار شدهاند. فصه حول محور شخصیتی به نام «فضلی» (سعید اقاخانی) میچرخد که در یک شب تیره و تار در حالی ساکی به دست دارد به سمت درب این خانه میرود و وارد آن
میشود. «فضلی» شخصیت اصلی فیلم است اما انگار مسعود کیمیایی با انتخاب سعید آقاخانی برای این نقش میخواهد به قول معروف با زور دگنک به مخاطب بفهماند که مرد مردان خانواده است و به قولی نقش سوپرمن خانواده را بازی میکند، خانوادهای که حالا از هم متلاشی شده و هر کدام در گوشهای گرفتار آمده اند. این در حالیست که مخاطب هرچقدر با خودش کلنجار میرود نمیتواند این موضوع را سعید آقاخانی با آن پیشینه بازی در نقشهای طنز حالا این بار در نقش یک چاقو به دست و جوانمرد آمده تا ناجی خانه و خانوادهای باشد که سایه سیاه جدایی بر سر اعضایش افتاده است. این یعنی مخاطب نمیتواند سعید آقاخانی را علیرغم بازی خوبش در فیلمهای دیگر، اینبار در نقش فضلی در «خون شد» کیمیایی بپذیرد. آقاخانی تمام تلاشش را میکند که «فضلی» را خیلی خوب بازی کند و اتفاقا در این تلاش موفق هم میشود اما در تمام لحظههای فیلم هنگامی که «فضلی» مقابل دوربین قرار میگیرد مخاطب با خود میگوید این سعید آقاخانی ست نه «فضلی». جدا از خوب یا بد بودن، خصوصیت عمده «فضلی» این است که مدام سیگار میکشد، در خانه سیگار میکشد، در کوچه، در خیابان، در نانوایی، در اتوبوس، حتی هنگامی که در حمام است هم در حال سیگار کشیدن است، تو گویی که کیمیایی میخواهد به واسطه سیگار کشیدن «فضلی» ذهن مخاطب را از این موضوع دور کند که شخصیتی که سرنوشتش را دنبال میکند سعید آقاخانی ست نه «فضلی».
«فضلی» وارد خانه میشود و بعد از چند لحظه معلوم میشود که او در زندان بوده و حالا برگشته تا سری به خانوادهاش بزند، شواهد از این مسئله حکایت میکند که خانه سرد و تاریک شده و این سرد و تاریک بودن دلیلش سیاهی شب نیست، بلکه علتش آن است که برخی آمدهاند و به قول معروف تصمیم به «هاپولی کردن» خانه پدری «فضلی» گرفتهاند و برخی مسائل مانند دور بودن «فضلی» و خواهران و برادرش هم به آنان کمک کرده تا به هدف خود نزدیکتر شوند. آنان که تصمیم گرفتهاند خانه را از چنگ پدر «فضلی» درآورند یکی دو اتاق از طبقه همکف خانه را به اشخاصی اجاره دادهاند و این اشخاص هم با پررویی تمام شبها هم در آن خانه میمانند و علاوه بر کار کردن زندگی هم میکنند.
> ارتباطات «فضلی»
گفتیم که «فضلی» به قول معروف فردین فیلم است و میخواهد خانه را از چنگ کسانی که دندان برایش تیز کردهاند در آورد، اما جالب اینجاست که این آقای بزن بهادر که در طول فیلم با تیزیاش چند نفر را هم ناکار میکند، نمیخواهد یا نمیتواند به جنگ فرد یا افرادی برود که میخواهند خانه پدریاش را از چنگ پدرش درآورند و به همین دلیل به کمک برادری که حالا خود را به دیوانگی زده و در تیمارستان زندگی میکند، نیاز دارد. شاید هم ما اشتباه فکر میکنیم و او میتواند به تنهایی گلیم نجات خانه را از چنگ بدمنهای فیلم از آب بیرون بکشد اما این کار را نمیکند برای اینکه میخواهد خانواده متلاشی شده خودش را دوباره گرد هم جمع کند به همین دلیل کمک را بهانه میکند به نزد برادر میرود تا او را از تیمارستان رهایی بخشد و به خانه آورد تا با هم به نجات خانهای که امید جمع شدن دوباره خانواده در آن را دارد، بپردازد. اما پیش از آنکه به برادر بپردازیم و به تیمارستان میرویم سراغ آقاجان و خانم جان که نقششان را اکبر معززی و نسرین مقانلو بازی میکند، زن و شوهری که بیست سال با یکدیگر اختلاف سنی دارند و بیش از این مقدار با یکدیگر اختلاف اخلاقی و سلیقه ای. آنطور که پیداست «خانم جان» (نسرین مقانلو) چندان دل خوشی از «آقاجان» ندارد و حتی کار به جایی رسیده که حاضر نیست سر به تن «آقاجان» باشد، «خانم جان» عالم تمام بدبختیهای خودش را «آقاجان» میداند و گاه و بیگاه بر سر او غرولند هم میکند و از آنجا که «آقاجان» پیر است و دستش نیز دچار مشکل شده، جواب «خانم جان» را در اکثر مواقع نمیدهد. اصلا میتوان بیان کرد که کلا «آقاجان» غیر از یکی دو سکانس موجودی خنثی ست تا جایی که حتی دیالوگ زیادی هم بیان نمیکند، در عوض «خانم جان» ی که مدعی ست همسرش عامل تمام بدبختیهای اوست تا دلت بخواهد حرف میزند و فریاد میکشد، فریادی که نشانگر سالها زیر سلطه «آقاجان» بودن است. اما یک نفر دیگر باقی مانده که ارتباط مستقیمی با «فضلی» دارد. او «الهیار» صاحب نانوایی سنگکی است که گویا از قدیم با «فضلی» دوست صمیمی بوده اند. شاید بتوان بیان کرد که تنها فرد مثبت و البته سالم فیلم «الهیار» است. او مرد شریفی ست و زمانی که «فضلی» در زندان بوده هوای خانواده او را داشته و حالا هم که از «فضلی» از زندان بیرون آمده، «الهیار» رفاقتش در حق او تمام میکند. شاید بتوان بیان کرد که «الهیار» مصداق بارز رفیق خوب و با معرفت در تمام فیلمهای مسعود کیمیایی ست که اینبار در قامت «هومن برق نورد» در «خون شد» هویدا شده است. به ضرس قاطع میتوان بیان کرد که هومن برق نورد و البته نسرین مقانلو (بدون توجه به سن و سالش برای استفاده از واژه «خانم جان» برای او دو بازیگری هستند که خیلی خوب انتخاب شدهاند و به نقشهایشان میآیند و کاملا در آنها فرو رفته اند.
اما بپردازیم به برادر فضلی که خود را به دیوانگی زده و به تیمارستان رفته است. وقتی «فضلی» و «آقاجان» وارد تیمارستان میشوند مخاطب با صحنههای عجیبی روبرو میشود، انگار که آمده میدان جنگ، هنرورانی که در تیمارستان نقش دیوانهها را بازی میکنند چندان خوب از پس نقشهایشان بر نمیآیند، با اینکه دیالوگ ندارند و تماما اکت محورند اما صحنهها خوب از آب درنیامده، نکته جالب اینجاست که در تیمارستان اوضاع آنقدر قاراشمیش است که خیلی از خوش تیپهای محله با لباسهای تمیز و سر و صورتی اصلاح شده به نوازندگی هم میپردازند. فیلم که جلوتر میرود مخاطب در مییابد که تنها جای بیخطر و ساکت تیمارستان اتاقی ست که «مرتضی» (سیامک صفری) به همراه دوستش در آن سکونت دارند. اتاق اصلا شباهتی به فضای تیمارستان ندارد، دو موجود بیآزار که یکی دارد برای دیگری کتاب میخواهد. هوش زیادی نمیخواهد اینکه بفهمی هر دوی این نفرات برای فرار از محیط بیرون تیمارستان، خود را به دیوانگی زدهاند تا در محیط تیمارستان کمی آرامش پیدا کنند. آرامشی که تنها در اتاق یادشده یافت میشود. نکته جالب اینجاست که وقتی «فضلی» در این اتاق قرار میگیرد دچار بیقراری میشود و دوست دارد سریعا از آن خارج شود. در این صحنه «مرتضی» باورش شده که دیوانه است و «فضلی» با دیالوگهایی که خیلی سریع آنها را بیان میکند تصمیم دارد که این باور را بشکند اما موفق نمیشود، به همین دلیل با حالتی کاملا عجیب و غریب (نه ناامید، نه امیدوار، نه خنثی» از جا برمی خیزد و راهی بیرون از اتاق میشود. تو گویی که کارگردان به او گفته وقتی دیالوگهایت را بیان کردی بلند شو و مثل یه بچه خوب از اتاق برو بیرون. نکته جالب اینجاست که مرتضی که تا آن لحظه در جواب اصرارهای «فضلی» میگفت «نمیام»، «نمیام» هم مثل یک بچه خوب دنبال مرتضی راه میافتد و از اتاق خارج شده و وارد محوطه میشود. در پایان این صحنه مرتضی قبول میکند که «فضلی» برود تا با هم خانه از چنگ دیوان و ددان برهانند. درباره نقش «مرتضی» هم میتوان بیان کرد که علیرغم بازی خوب سیامک صفری اما به نظر میرسد که اگر بازیگر دیگری (فردی شبیه مرتضی عقیلی) این نقش را بازی میکرد، فیلم بسیار موفقتر بود.
> دو خواهر
بیش از یک سوم فیلم گذشته تازه معلوم میشود که «فضلی» و «مرتضی» دو خواهر دارند که اولی رفته به شمال در آنجا معتاد شده و شیشه رد و بدل میکند و دومی هم معلوم نیست کجاست و بعدا معلوم میشود که «مرتضی» میدانسته کجاست. «فضلی» با همان نیت قبلی (جمع کردن خانواده) راهی شمال میشود و «فاطمه» (لیلا زارع) که حالا معتاد شده و البته کارهای نامشروع دیگر هم میکند را پیدا کرده و پس از به قتل رساندن دو نفری که فاطمه را اجیر کرده بودند، دست او را میگیرد و به تهران میآورد، نکته عجیب آنکه «فضلی» در مواجهه با هیچکدام از رفتارها و کارهای فاطمه شاکی نمیشود و به قول معروف چاقویش را بیرون نمیکشد اما بعدها وقتی با «شراره» (مریم عباس زاده) خواهر دیگرش مواجه میشود به محض اینکه میبیند او باری (شاید نامشروع) در شکم دارد به غیرتش برمی خورد و تیزیاش را روی خواهر خودش میکشد تا او را بکشد و مطمئنا اگر «مرتضی» مانع چنین تصمیمی نمیشد «فضلی» این کار را انجام میداد. خلاصه کلام آنکه وقتی «فضلی» فاطمه را به تهران میآورد دکتری را خبر میکند تا سم موجود در بدن خواهر را بیرون بکشد و به قول معروف «فاطمه» را ترک دهد. بازی زیبای لیلا زارع در نقش «فاطمه» که معتاد است بسیار تحسین برانگیز است اما واقعا مشخص نیست که چرا مسعود کیمیایی برای ایفای نقش دکتر تصمیم گرفته از سیامک انصاری استفاده کند، بازیگری که منصفانه اگر بنگریم اصلا به نقش دکتر (آنهم با آن شرایط نمیآید) دکتر تصمیم میگیرد به شیوهای عجیب و غریب (با رقص و آواز) «فاطمه» را ترک دهد و عجبا که در این تلاش موفق هم میشود و خیلی زود میبینیم که «فاطمه» ترک میکند و به گونهای به زندگی عادی برمی گردد که تو گویی اصلا معتاد نبوده است.
یک نکته دیگر درباره فیلم «خون شد» مسعود کیمیایی وجود دارد، آن هم شِرتی پِرتی بودن شهرهایی ست که شاهد تصویربرداری بخشهایی از فیلم در آنها هستیم. «فضلی» خیلی راحت در شمال به مغازه نانوایی میرود، خمیر را تا ته حق شاگرد نانوا فرو میکند و به او میگوید: «صدات در بیاد خفهات میکنم» عجیب آنکه تا انتهای صحنه خمیر در دهان شاگرد نانوا باقی میماند، عجیبتر آنکه خود نانوا این صحنه را میبیند اما کوچکترین عکس العملی نشان نمیدهد و منتظر میماند که فضلی به سراغ او بیاید و با او درگیر شود و تمام هیکل او را از سر تا پا داخل تنور کند و او را بسوزاند. در صحنه بعد باز میبینیم که «فضلی» به سراغ مرد اسب فروش (که برای فاطمه مواد تهیه میکند یا فاطمه برای او مواد تهیه میکند) رفته و با چاقویش او را هم دیار باقی میفرستد و تمام موادها را به همراه پولها به همسر او میدهد و به او میگوید: «من چیه تو رو بکشم؟»
اتفاقی که در پاراگراف پیشین بیان شد در قسمت پایانی فیلم در تهران و در مرکز بزرگ فردوسی در خیابان فردوسی به مراتب بسیار بدتر بار هم رخ میدهد. «فضلی» و «مرتضی» وارد مرکز میشوند و چند ثانیه بعد کل آدمهایی که در این مرکز حضور دارند به جان هم میافتند و مشخص نیست چرا همدیگر را میکشند، چرا فریاد میکشند و چرا نظم مرکز را به هم میزنند. در این میان فقط یک نگهبان وجود دارد و عجیب آنکه این نگهبان «کُلت» هم دارد و با آن مدام تیر هوایی در میکند. در بیرون مرکز بزرگ فردوسی ماشینها و مردم در حال گذران امور عادی زندگی هستند اما در داخل مرکز بلبشویی ست تماشایی. هیچکسی هم نیست جوابگوی روزنامه نگاری باشد که از مسعود کیمیایی میپرسد: «آقای کارگردان، این شهر پلیس نداره؟ دو نفر میتونن همه آدمهای ساختمون رو به جون هم بندازن؟ «فضلی» چه قدرتی داره که اینطوری راحت آدم میکشه و هیچکس متوجه نمیشه؟ بعد با این همه قدرت چطور دست آخر یه نفر میاد از پشت چاقو میکنه تو کمرش و بعد هم بدون اینکه چهرهاش مشخص بشه فرار میکنه؟ اصلا اینا به کنار، شما تو این ایران تو این شرایط گرونی یه نونوا سنگکی به من نشون بده که ماشین آمریکایی داشته باشه، بگذریم از اینکه «فضلی» و «مرتضی» با سر و صورت و کمر و شکمی چاقو خورده و خونی و مالی هنوز میتونن راه برن و به زندگی ادامه بدن و عجیب اینکه «الهیار» که رفیق گرمابه و گلستان «فضلی» هست از هیچکدوم از ضربههای چاقویی رفیقش خورده خبردار نمیشه، گیریم که متوجه نمیشه، آیا اثر خونی رو که از کمر «فضلی» روی صندلی ماشینش میشینه رو هم نمیبینه؟ و اون دو برادر رو خیلی راحت تو اون شرایط تو کوچه پیاده میکنه و دنده عقب از کوچه خارج میشه؟ »
به هر روی میتوان گفت «خون شد» مسعود کیمیایی علیرغم تمام سوالاتی که در ذهن نگارنده این گزارش ایجاد کرد حداقل ارزش یکبار دیدن را دارد، اینکه کیمیایی پس از چند دهه فعالیت در عرصه سینما و ساخت فیلمهای بیشمار هنوز از نشان دادن خون و خونریزی و مسئله رفاقت و نامردی و خیانت خسته نشده و کماکان به ساخت فیلمهایی با این مضامین ادامه میدهد نشانگر این حقیقت است که در ذهن این کارگردان پیشکسوت هنوز سوژههای شبیه «خون شد» وجود دارد و هنوز میتوان به فیلمهایی که در این ژانر توسط این کارگردان ساخته میشود دل بست و به تماشای آنها نشست.
سایر اخبار این روزنامه
تسریع خشکسالیهای ناگهانی ۵ تا ۳۰ روزه بر اثر افزایش دما
مسئولان: مردم مقصرند!
هنر مقدس تلاوت باید در خدمت ذکر و دعوت به خداوند باشد
فرهنگ ضد فرهنگ
سخنگوی وزارت خارجه:
چاقوی بیضامن!
اختلال بدشکلی بدن
یک انتقام تمام عیار
شلیک خطرناک به اعتماد جوانان
بیداد رفیق بازی در اقتصاد کشور
«اعتماد مردم» مهم نیست؟
ترکیه در فکر عادیسازی روابط با دمشق است
هدف واقعی پوتین، درهم شکستن ائتلاف ناتو است