پزشک عاشق و حاضر در بحران
نام زلزله هائیتی هنوز هم لرزه بر اندام همه کسانی میاندازد که بزرگی آن را از نزدیک تجربه کردند. چه مردم سرزمین هائیتی در آبهای دریای کارائیب، چه امدادگرانی که برای کمک از اقصینقاط دنیا به آنجا رفته بودند. دکتر وحید حمیدی، متخصص جراح عمومی هم یکی از این امدادگران است. زلزلهای به قدرت 7 درجه در مقیاس ریشتر حدود 11 سال پیش در هائیتی رخ داد. گستره لرزش و تخریب پس از آن به حدی بود که تلی از خاک در منطقه باقی گذاشت. پس از آن، از تمام کشورهای همسایه و منطقه نیروهای امدادی راهی آنجا شدند. رسانههای خبری از این زلزله بهعنوان بزرگترین زلزله دو قرن اخیر در هائیتی یاد کردند. دو روز بعد از وقوع این زلزله، تیم پزشکی جمعیت هلالاحمر ایران متشکل از چهار پزشک عمومی، یک جراح عمومی، سه پرستار و 6 امدادگر به این منطقه اعزام شدند. وحید حمیدی هم عضو این تیم امدادی بود، کسی که در توصیف این زلزله میگوید: «زلزله هائیتی یکی از تلخترین اتفاقات قرن بود که من به چشم خودم دیدم. مردم زلزلهزده این منطقه که یکی از فقیرترین کشورها در نیمکره غربی است، از حداقلهای امکانات درمانی هم محروم هستند و خدماتی که از ما در جریان این حادثه دریافت میکردند، بسیار برای آنها ارزشمند بود.»
تیم پزشکی و درمانی ایران در دوره 15 روزه حضور در هائیتی، 4 عمل جراحی انجام دادند: «اعمال جراحی کوچک اما ارزشمند ما باعث شد تا ایران در میان کشورهای خدماتدهنده در این حادثه، در جایگاه هشتم قرار بگیرد.»
حمیدی میگوید که در مدت حضورشان در هائیتی، همراه و همگام با زلزلهزدهها بودهاند: «درست است ما پزشک بودیم، اما گاه همدلی ساده یا همراهی ما در عزاداری برای عزیزانشان به آنها کمک میکرد تا این درد و رنج را با عذاب کمتری پشت سر بگذارند. روزهایی که در هائیتی بودیم، ما را به یاد زلزلههای ویرانگر ایران و مردم مظلوم زلزلهزده بم میانداخت. ما درست بین عاشورا و اربعین سال 1388 در هائیتی بودیم. بچهها همه هنوز حالوهوای حسینی داشتند و با همین خلوص نیت به امدادرسانی به مردم میپرداختند. هائیتی در عزای 250هزار کشته ناشی از زلزله غمگین بود و آدمها زیر خروارها خاک دنبال جنازههای عزیزانشان میگشتند. درست است که برای کار درمان رفته بودیم، اما دلمان که طاقت نمیآورد، همراهشان میشدیم.»
او به یکی از جراحیهایش در این ماموریت اشاره میکند: «یکی از جراحیهایی که در این ماموریت انجام دادیم، درآوردن تومور از بدن یک زلزلهزده بیخانمان بود. این فرد به علت تومور درد زیادی را تحمل میکرد. یکی از علتهای طولانیشدن بیماری در این فرد، فقر و ناتوانی او در تأمین هزینههای درمانش بود، اما حضور کادر درمان ایرانی همراه با پزشک جراح این امکان را برایش فراهم کرد تا این فرد اهل هائیتی از شر این توده بدخیم رها شود و به زندگی دوباره برگردد.»
خدمت به زائران اربعین
دکتر حمیدی 58 ساله، علاوه بر تجربه حضور در این ماموریت 15 روزه در هائیتی، اردوهای امدادی زیادی را هم در سوریه، عربستان و کربلا در کارنامه کاریاش دارد: «اولین تجربه حضور من در اردوهای پزشکی امدادی به سال 1388 برمیگردد. آن سال ما همراه با سازمان حج و زیارت در مکه بودیم. در این سفر بود که صحبت از حضور تیم درمانی در کربلا شد. بعد از بازگشت از سفر حج، برای ارزیابی وضع کربلا به تنهایی راهی عراق شدم و این آغازی برای حضور ما در این منطقه شد.»
او از حالوهوای اربعین حسینی و خدمت به زائران اربعین میگوید: «یکی از خاطراتی که هیچوقت فراموش نمیکنم نجات جان یک تبعه پاکستانی در مراسم اربعین حسینی در عراق بود. آنها طبق رسمشان با زنجیرهای تیغدار زنجیر میزنند. برای همین تیغهای زنجیر وارد ریه او شده بود و بهشدت خونریزی داشت. حال خوبی نداشت، از طرفی فرصت زیادی برای انتقال او به بیمارستان نداشتیم. باید همانجا دست به کار میشدیم. امکاناتی برای جراحی در داخل چادر نداشتیم، برای همین از یک خودکار برای سوراخکردن ریه و تخلیه خون آن استفاده کردیم. ریسک زیادی داشت و حتی ممکن بود بیمار جانش را از دست بدهد، اما با همین ریسک جان او را نجات دادیم. همه آن روز با امام حسین (ع) زمزمه کردم و ممنون شدم بابت نگاهی که به من داشت و اجازه نداد در برابر نگاهش شرمنده شوم.»
حمیدی همچنین از حالوهوای خوب استقبال از زائران حسینی در پایگاههای هلالاحمر میگوید، از ارادتی که ایرانیها به زائران حسینی داشتند: «پاکستانیها و هندیها از ما یاد گرفتند. کنار چادرهای ما چادر زدند و شروع به پذیرایی از زائران حسینی کردند.»
دکتر حمیدی از آن دست هلالاحمریهای فعال و امدادگران پای کار است که در امدادرسانی در بسیاری از حادثهها ردی از خود به جا گذاشته است؛ ازجمله در زلزله بم. میگوید: «آن سال، من بیمارستان شهید فیاضبخش نزدیک فرودگاه مهرآباد بودم. زلزله بم موجب شده بود تا ما هر روز میزبان جمعیت زیادی از مصدومان زلزله باشیم. تمام روزهایی که به مصدومان زلزله بم خدمت میکردم، داوطلبانه و بدون دریافت حقوق و دستمزد بود.»
عاشقی در مداوای مدافعان حرم
حمیدی گرچه لباس رزم نپوشیده و در میانه میدان و در کنار مدافعان حرم با داعش نجنگیده است، اما پشت جبهه درست در نزدیکی مرز عراق و سوریه در بیمارستانهای صحرایی مشغول خدماترسانی به جانبازان و مصدومان مدافع حرم نیز بوده است: «فاصله ما با مرز در کشورهای عراق یا سوریه حدود 80 کیلومتر بود. بعضی از روزها، بین 10 تا 11 بیمار بدحال با خونریزیهای شدید مداوا میکردیم. جوانهایی که هر کدامشان قصهای شنیدنی برای روایت داشتند.»
بسیاری او را به نبوغ و سرعت عمل در جراحی میشناسند. حمیدی تبحر زیادی در درمان مجروحان مدافع حرم دارد. شوخطبع است و احترام زیادی برای مدافعان حرم قائل است: «بچههایی که در نبرد با داعش جلو میرفتند، مثل طلا بودند. من تمام توانم را برای زنده نگهداشتن آنها به کار میگرفتم. ما بیماری را عمل کردیم که قبل از بیهوشی مجبور بودیم جراحیاش کنیم؛ چون سرعت عمل حرف اول را میزد. سختترین کارهای پزشکی را ما در سوریه انجام دادیم. بدون امکانات تشخیصی و تجهیزات درمانی لازم، سختترین جراحیها را انجام دادیم. با این حال، من سفرهای سوریه را با عشق میرفتم.»
درمان در شرایط بحرانی
دکتر وحید حمیدی معتقد است عشق به خدمت همه موانع و سختیها را از پیش پای داوطلبانی که عاشقانه در هر عرصه خدمت میکنند، برمیدارد. او با اشاره به وضعیت بد بیمارستانهای صحرایی در سوریه میگوید: «ما در سوریه هیچ ابزار تشخیصی در اختیار نداشتیم، گاه مجبور بودیم برای انجام یک عمل جراحی تنها به همفکری و هماندیشی سه پزشک اکتفا کنیم؛ مینشستیم با هم فکر میکردیم و یک تصمیم جمعی میگرفتیم. شاید باورتان نشود، اما این هماندیشیها از دستگاههای تشخیصی هم بهتر عمل میکردند. درس بزرگی که من در این دوران گرفتم این بود که همیشه همدلی و همفکری نیاز بشر بوده و هست.»
او هنوز هم وقتی یاد اتاقهای عمل در خط مقدم سوریه میافتد، باورش نمیشود چه جراحیهای سختی انجام داده است: «رزمندهها عاشقانه به میدان آمده بودند و این عشق انگار به ما جرأت بیشتری میداد برای نجات جانشان در هر شرایطی. یادم میآید در جمجمه یکی از سربازها ترکش رفته بود و خونریزی داخلی شدیدی داشت، اگر خون از داخل جمجمه خالی نمیشد، حتما شهید میشد. پنسهایی که داشتیم قادر به شکستن جمجمه نبودند، به انبردست و دمباریک برای این کار متوسل شدیم، یک لایه پوست را برداشتیم و خون داخل جمجمه را تخلیه کردیم. این جراحی یکی از صدها جراحی بود که ما مجبور بودیم برای نجات جان رزمندههای مجروح انجام دهیم.»
از جراحیها که بگذریم، دکتر حمیدی و سایر همکارانش باید برای جابهجایی مجروحان ویژه و ضایعه نخاعی هم خودشان ابزار جابهجایی فراهم میکردند: «یک روز یک جانباز ضایعه نخاعی را باید جابهجا میکردیم. بچهها همه با هم از تختهچوبهایی که در محیط بیمارستان بود، بکورد ساختند و او را جابهجا کردند. اینها همه خاطرههای فراموشنشدنی ماست.»