سیاست، عرصه‌ای دستخوش تحول و دگرگونی

محمد آخوندپور امیری‪-‬ امروزه بر همگان واضح و روشن است که سیاست همانند بسیاری از علوم، عرصه‌ای است دستخوش تغییر و دگرگونی. همان گونه که جهان امروز و مفروضات آن را نمی‌توان با دنیای قدیم یکسان انگاشت، عرصه علوم و ساحت اجتماع و سیاست نیز همواره نیازمند
طرحی نو در جهت ارائه راهکارها در جهت مواجهه با مسائل جدید می‌باشد.
در مقام مقایسه باید عنوان نمود که چنانچه نگاهی گذرا به عرصه سیاست ورزی در یکصد سال گذشته بیاندازیم مشاهده خواهیم نمود که همواره اصطلاحات چپ و راست، گذرواژه‌هایی بوده‌اند که جهت پدیدارنمودن رویکردهای نخبگان سیاسی در دو بلوک شرق و غرب استعمال می‌شده است. طبیعی است که هرکدام از این ایدئولوژی‌های فکری، نظامی سیاسی و دنیای اتوپیایی خود را متصور می‌شدند که البته با گذر زمان مشخص گردید که در تحقق این اندیشه‌ها نیز چندان رهسپار رستگاری و بهبودی اوضاع نشدند.
در همین چارچوب و با بهره گیری از تجارب تاریخی در بستر فرآیند پیاده سازی ایدئولوژی‌های سیاسی، نخبگان فکری، امروزه پی به این امر مهم برده‌اند که سیاست جدید، نیازمند طرحی جدید و منطبق با واقعیت‌های موجود است. مُضاف بر آن اینکه باگ‌های معرفتی و فجایع مهلک تاریخی برخی از اندیشه‌های کلاسیک گذشته، فضایی را در جهت سیاست زدگی توده‌های امروزین ایجاد نموده که چنانچه به خوبی ادراک نگردد فجایع نامطلوبی را بهمراه خواهد آورد.


«راه سوم»، نوعی ایدئولوژی جدید فکری در ساحت اجتماع و سیاست است که در سایه فرآیند جهانی شدن و تغییر و تحولات در عرصه زندگی اجتماعی انسان امروزین، مجالی در جهت خودنمایی و ظهور و بروز یافته است. «راه سوم» تلاشی نظری و تئوریک از سوی جامعه شناس مطرح سده بیستم، «آنتونی گیدنز»، متفکر بریتانیایی است که سعی نموده
در فضای سیاسی و اجتماعی بشدت سیاست زده
عصر کنونی در میان توده‌هایی که اغلب
در اروپای صنعتی زیست می‌نمایند، طرح‌های جدیدی برای برون رفت از ناکامی‌های نظریه پردازان
در تبیین شرایط موجود ایجاد نماید. «راه سوم» دقیقاً فصلی جدید پیش روی فضای تئوریک اندیشه سیاسی می‌گشاید که ضمن آنکه باگ‌های معرفتی اندیشه‌های چپ و راست را با بهره گیری از نمونه‌های متعدد تاریخی بیان می‌دارد، سعی می‌نماید که نظریه‌ای بدیع، جریان ساز و بهبودبخش پیش روی جوامع سرمایه داری و غیر سرمایه داری بگشاید. شاید آنچه که «گیدنز» در این اثر بدنبال آن است نه شرح و بسط کامل و جامع از اندیشه «راه سوم»، بلکه بیان چارچوب کلی موضوعاتی است که «راه سوم» می‌تواند بعنوان مولفه‌هایی بهبودبخش و رفع کننده بیماری‌های سیاسی عصر حاضر مطرح نماید. گیدنز درخصوص چارچوب کلی اصول و موازین «راه سوم» که به مانند مانیفستی مدون طرح نموده است معتقد است هدف کلی سیاست «راه سوم» باید کمک به شهروندان برای یافتن راه خود از میان انقلاب‌های عمده دوران ما یعنی جهانی شدن، دگرگونی در زندگی شخصی و رابطه ما با طبیعت باشد. سیاست «راه سوم» باید نگرشی مثبت نسبت به جهانی شدن اتخاذ کند؛ ولی اساساً تنها بعنوان پدیده‌ای که دامنه‌ای بسیار گسترده‌تر از بازار جهانی دارد. سیاست «راه سوم» نباید جهانی شدن را با تایید همه جانبه تجارت آزاد یکی انگارد. تجارت آزاد می‌تواند موتور توسعه اقتصادی باشد؛ اما در نظر گرفتن قدرتِ به لحاظ اجتماعی و فرهنگی ویرانگر بازارها و نتایج گسترده‌تر آن را همیشه باید به دقت مورد بررسی قرار داد.
امروز چنان می‌نماید که اندیشه‌های سیاسی، توانایی الهام بخشی خود و رهبران سیاسی، توانایی رهبری کردنشان را از دست داده اند. نگرانی درباره انحطاط معیارهای اخلاقی، جدایی فزآینده میان غنی و فقیر، فشارهای روانی ناشی از دولت رفاه، بحث عمومی را بشدت تحت تاثیر خود قرار داده است. تنها گروه‌هایی که کاملاً خوشبین هستند به نظر می‌رسند گروه‌هایی هستند که معتقدند تکنولوژی می‌تواند مشکلات ما را حل کند. اما دگرگونی تکنولوژیکی پیامدهای ناهمگونی دارد و در هر صورت تکنولوژی نمی‌تواند اساسی برای یک برنامه سیاسی موثر فراهم سازد.
«اینگلهارت» پیرامون نسبت رونق اقتصادی با حفظ ارزش‌های پیشرفت اقتصادی به نتایج جالب توجهی رسیده است. او با گردآوری داده‌های میدانی از تعدادی کشورهای صنعتی نشان می‌دهد که ارزش‌های پیشرفت اقتصادی و رشد اقتصادی با افزایش رونق و رفاه اقتصادی واقعاً کم رنگ می‌شوند. ابراز وجود و بیان آزادانه احساسات و تمایل به کار معنی دار جانشین به حداکثر رساندن پاداش‌های اقتصادی می‌شوند. این علایق در ارتباط با نگرش شکاکانه نسبت به اقتدار است (که می‌تواند غیرسیاسی کننده باشد، اما نهایتاً در جهت دموکراسی و مشارکت بیشتر از آنچه در حال حاضر در سیاست متعارف وجود دارد حرکت می‌کند).
بررسی‌ها نشان می‌دهند که نسل‌های جوان امروز نسبت به نسل‌های پیش به مسائلِ اخلاقیِ بسیار بیشتری حساس هستند. اما آنها این ارزش‌ها را به سنت‌ها ربط نمی‌دهند؛ یا شکل‌های سنتی اقتدار را به مثابه عامل تعیین‌کننده هنجارهای شیوه زندگی نمی‌پذیرند. برخی از این گونه ارزش‌های اخلاقی در مفهوم «اینگلهارت» به روشنی «فرامادی» هستند و بعنوان مثال به ارزش‌های زیست بومی، حقوق بشر یا آزادی مربوط می‌شوند.
نتیجه آنکه سیاست امروز چه در سطح حاکمیت‌ها و چه در سطح اجتماع تغییرات عدیده‌ای را به خود دیده که نیازمند تئوری سازی و نگاه ویژه نظری نسبت به این تغییرات است. حاکمیت‌ها امروزه ملزم به رعایت این موضوع هستند که با شناخت شکل گیری فضاهای جدید بشری که نیازهای جدیدی را نیز با خود بهمراه داشته و دارد، به فهم مشترک و قابل قبولی نسبت به نیازهای جامعه خود برسند و یک فضای تعامل سازنده و مفید میان حاکمیت و جامعه شکل بگیرد.