روزنامه اعتماد
1401/01/21
در بازي قدرت جهاني «بهنگام معامله كنيم»
سارا معصوميآيا حمله روسيه به اوكراين را ميتوان آغاز عصر جديدي در روابط بينالملل دانست؟ فرجام جايگاه مسكو كه با بهانه رفع تهديد امنيتي در حالي كه عضو دايم شوراي امنيت است حمله نظامي گسترده به يك كشور مستقل عضو سازمان ملل را جرقه زد پس از اين تحولات چگونه خواهد شد؟ اين بحران چه تاثيري بر ساير بازيگراني كه يا دستي در آتش اين معركه دارند يا از دور تماشاچي اين صحنه هستند، ميگذارد؟ تاخير تحميل شده بر احياي توافق هستهاي ميان ايران و 1+5 (تركيب اوليه توافق در سال 2015) تا چه اندازه تحت تاثير بحران اوكراين است؟ با طولاني شدن جنگ روسيه در اوكراين و بسته تحريم اقتصادي و منزوي كردن سياسي مسكو كه از طرف غرب طراحي شده، پرسشهايي از اين جنس اندك اندك مجال طرح پيدا ميكنند و البته در شرايطگذاري كه در آن قرار داريم به سهولت نميتوان پاسخي قطعي براي تمام اين پرسشها يافت. سيدعلي موجاني، نويسنده و محقق مطالعات تاريخ روابط خارجي در گفتوگويي كوتاه به سه پرسش كلي ما درباره نماي كلي معادلههاي بينالمللي در سايه بحران اوكراين و تاثير آن بر ايران پاسخ داده است. موجاني معتقد است كه آنچه ميتواند مينهاي كاشته شده زير پاي ايران را خنثي كند به تدبير ما در تبيين و اجراسازي سياستهاي درست و دور از هيجان وابسته است. موجاني كه سالها در حوزه مطالعات تاريخ روابط خارجي كار كرده، ميگويد در شرايط فعلي ناشي از بحران اوكراين، با تند و سخت شدن رقابتها، بسياري از مختصات قبلي موقعيت خود را از دست دهند و قواعد بازي دگرگون خواهد شد.
شما مطالعه پيوستهاي درباره تاريخ روابط خارجي دوران اخير داشتهايد. اين روزها كه اخبار دنياي پُرالتهاب كنوني را دنبال ميكنيد، چه برداشتي در ذهن خود داريد؟ انتشار بيوقفه كلماتي چون «بحران و جنگ» با اعلامي مانند اوكراين، طالبان، يمن، پاكستان، كره، تايوان و... براي شما چه معنايي دارد؟ چه عواملي اسباب ايجاد شرايط كنوني شده و اوجگيري اينگونه فضا چه نشانههايي را درباره مناسبات بينالمللي براي ما آشكار ميكند؟
براي شروع بحث شايد مناسب باشد يك مثال داشته باشيم: طي يك تابستان گرم و در يك ماراتن نفسگير، درست هنگامي كه بخشي از دوندهها با فاصله زياد از ديگران به دنبال قهرمان دوره پيشين كه چند گامي جلوتر است همشانه ميدوند، در عبور از مسيري پرپيچ و خم، مقارن برآمدن آفتاب اين گروه پيشتاز با گذر از پيچي به سوي شرق با شيبي بلند در ادامه مسير مواجه ميشوند. گرماي آفتاب سوزان تابستان علاوه بر دشواري و طول مسير و رقابتي كشنده، رمقي بر جاي نخواهد گذاشت. اما درست در همين مرحله يك عارضه ديگر هم مزيد بر علت ميشود: تابش شديد و مستقيم و كوركننده آفتاب بر چشمان اين دوندگان پيشتاز نابينايي و تيرگي موقتي را سبب ميگردد. حالا در اين زمان يكي از دوندگان تصادفا عينك ضدآفتاب يا كلاه لبهداري دارد كه به او اجازه ميدهد در قياس با ديگران موفقتر عمل كند و تصادفا همين مزيت سبب ميشود از موقعيت گروه پيشتاز جلو افتد و فاصله خود را با قهرمان پيشين كم كند. اين زمان، برهم خوردن اين توازن و خستگي مفرط سبب بروز رفتارهايي متفاوت از سوي همه دوندگان به يكسان ميشود. اين دقيقا تبيين شرايطي است كه روي داده است. همه ميدانستند در بين قدرتهاي دنيا، امريكا آن قهرمان پيشين در موقعيت برتر نظامي و اقتصادي جاي داشت. اما در گروه پيشتازان يعني چين، اروپا، روسيه، هند، برزيل هم نوعي توازن و تناسب در رشد و توسعه با متغيرهايي مشابه همراه با اميد براي پيشيجستن از قهرمانِ پيشگام يعني امريكا وجود داشت. سه سال پيش اين دوندگان همگي با عبور از آن پيچ خود را در مقابل تابش امواج مهارنشده كرونا ديدند. نفس همه به شماره افتاد و مسير در برابر چشمان آنان تيره شد.
از آن ميان، اين تنها چين بود كه بيش و پيش از همه آن عينك ضد آفتابي را كه داشت روي چشم آورد و مانع شد كرونا قدرت تنفس اقتصادياش را بگيرد. بدينگونه چين از گروه پيشتاز جلو افتاده و فاصلهاش با قهرمان سابق كه پيشگام همه دوندهها بود به ميزان قابلتوجهي كم شده است. از اين مقطع همان قواعد رايج در مسابقات در اين مناسبات حاكم ميشود، لذا هر دو پيش دونده ضمن فشاري كه متحمل ميشوند، ميكوشند با مانورهاي خود زمينهاي را فراهم آورند كه از سوي نزديكترين دوندگان در گروه پيشتاز موقعيت رقيب اصلي خود را تضعيف كنند.
بهتر است گفته شود جنگ روسيه با اروپا و نه فقط با اوكراين يك جنگ نيابتي ميان چين و امريكا در قاره اروپا است. به صورت طبيعي در كشاكش اين درگيري تا شرايطي كه طرفين در قاره اروپا خسته و ناتوان شوند، نخستين اولويت براي پيشگامان (چين و امريكا) تقسيم و مرزبندي تازه است. لذا امريكا باب مراوده با ونزوئلا را به دليل ظرفيت اغواكننده نفتياش باز ميكند و چين با تمام وجود با چشمان حسرتزده و بازوان كشيده منابع معدني و موقعيت ترانزيتي تحت اختيار طالبان در افغانستان را به آغوش ميگيرد. از اين جهت بديهي است رقابت تند و سخت شود و بسياري از مختصات قبلي موقعيت خود را از دست دهند و قواعد بازي دگرگون شود.
اينجاست كه پاكستان بايد ميان دوستي چين و اتحاد با امريكا يكي را انتخاب كند، حتي كشور كوچك جزاير سليمان براي استمرار تماميت ارضي خود بر قريب به يكهزار جزيره پراكنده در اقيانوس آرام ميان قدرت نزديك به قاره پاسفيك (چين) و قدرت دور از آن قاره (امريكا) يكي را طرف اصلي بداند و به ناچار چين را برگزيند.
حتي مشخص ميگردد جدا شدن قايق انگلستان از قاره اروپا و نزديكي دوبارهاش به قاره آن سوي آتلانتيك، امريكا چرا روي داد. وقتي اين ميزان از تغيير و تحول روي ميدهد، فعل و انفعالات در ساير نقاط جهان نه تنها اجتنابناپذير بلكه الزامآور ميشود و «عصر اتحادهاي ناپايدار» آغاز ميشود. روندهاي سابق اعم از دشمني و جنگ، يا دوستي و همپيماني، مذاكره و معامله معطل و منجمد ميشود تا تكليف پيشگامي يكي از اين دو قاره مشخص شود. آنچه در ميان ارمنستان و آذربايجان، يا اعراب و اسراييل اين دشمنان سابق ميبينيم، يا آنچه در يمن از هفته پيش شاهد بوديم و اي بسا آنچه در مذاكرات وين
بر سر تفاهم برجام روي داده است، همانا حركت در اين مسير قهري اما قابل پيشبيني بود.
با اين آرايش؛ آيا امكان بروز جنگ سرد تازهاي محتمل است؟
گزاره جنگ سرد، تصوير شرايط پيش رو را تبيين نميكند. ما با يك جنگ آشكار روبهرو هستيم، يعني اين نيروي قارهاي چين و ايالات متحده در آسيا و امريكا، از هيچ كوششي براي تثبيت مرزهاي قارهاي خود اجتناب نخواهند كرد. لذا اقدام عليه تايوان به همان ميزان محتمل است كه يك آزمايش هستهاي تازه از سوي كرهشمالي. اكنون آن سياست شيفت (چرخش) به سوي پاسفيك امريكا در دوره اوباما دارد معناي خود را آشكار ميكند. برآوردهاي امريكا از تثبيت قلمرو قارهاي چين درست بود لذا كوشيد منافع خاورميانهاي خود را فداي حفظ آن قاره ديگر يعني جغرافياي پاسفيك كند. الان كشورهاي عرب منطقه هم اين نكته را دريافتهاند. آنها حتي اكنون درك ميكنند هنگامي كه دونالد ترامپ گفت اگر امنيت ميخواهيد بايد هزينهاش را هم بدهيد، چه معنايي را در نظر داشته، او دنبال باجگيري صرف نبوده بلكه به سادهترين عبارات براي كشورهاي عرب خليجفارس و حتي اروپا روشن ساخت ديگر اولويت نيستيد و كسي هزينه نخواهد كرد.
حتي به نظرم معناي خروج ترامپ از برجام خروج از توافق با چين و روسيه و اروپا به نفع يك توافق دوجانبه بود كه بارها ابراز ميداشت، چون امريكا ميخواست و ميخواهد در اين جنگ قارهاي، ايران بازي چندجانبه نكند. توافق برنامهاي با 1+5 (برجام) تنها موردِ پذيرفته شده قدرتهاي جهاني در زمينه قابليت چندجانبهگرايي ايران بود. نمونههاي مشابه ديگر در مذاكرات ارزروم يا پيمان سنتو تجلي داشت، ضمن آنكه آنجا -برخلاف برجام- همه قدرتهاي پيشتاز در مسابقه ماراتنِ برتريجويي و سلطهطلبي حضور نداشتند.
نقش ايران در اين جدال چگونه خواهد بود؟
در مورد نقش ايران در اين شرايط كه مهمترين پرسش است، ابتدا بايد توجه داشته باشيم كه هيچگونه پيشبيني را نميتوان كامل و جامع دانست، چراكه هم ايران كشوري پيچيده و بازيگري پُرتجربه است و هم مناسبات و نقش منطقهاي و جهانياش تابع يك پيوست تاريخي پر فراز و نشيب است. با اين وجود، قرائني هم هست كه با اتكا به آنها بتوان تعريفي پايه را از احتمالات داد. مساله آن است كه اين دو قدرت قارهاي كه در جنگ روسيه و اروپا بر سر اوكراين هدف مشترك تضعيف روسيه و اروپا را دارند، اما درباره غرب آسيا هنوز خويشتندارانه رفتار ميكنند. گويي منتظر هستند برخي از الزامات تعيين شود.
به عنوان مثال؛ با تضعيف پُردامنه و پُرشتاب موقعيت روسيه پس از جنگ اوكراين، بايد مشخص شود توان اين كشور در ايفاي نقش منطقهاي به ترتيب در آسياي مركزي، قفقاز جنوبي، ايران و سرزمينهاي عربي غرب آسيا چه فرجامي خواهد يافت؟ يقين است روسيه ديگر نميتواند در موقعيت قبل از جنگ اوكراين باشد.
نمونه ديگر؛ پاكستان -تنها قدرتِ نظامي مسلمان داراي سلاح هستهاي- بايد در تنظيمِ مناسبات خود ميان اتحاد با امريكا و همكاري با چين، آن هم در شرايط استقرار يك دولت پشتوني در همسايگياش انتخاب دشواري كند. همكاري با چين به تقويت طالبان و همگرايي پشتونتبارهاي دو سوي مرز به موازات قطع كمكهاي مالي و اطلاعاتي امريكا منجر ميشود. چنين شرايطي بر توازن نسبي ميان اسلامآباد و دهلي هم اثر خواهد نهاد و هزينههاي سنگين امنيتي و دفاعي براي پاكستان را افزايش ميدهد.
در جنوب؛ شكلگيري يك ناتوي عربي با مشاركت اسراييل مرزي ميان رويا و واقعيت را دارد. به همان ميزان كه در ناتوي اروپايي، امريكا براي دفاع از اروپا هزينه نميكند، هيچگونه تضميني نيست كه اسراييل نيز به نفع عربها اقدامي كند. اما به همان سطحي كه امريكا از حضور ايستگاهي در اروپا و دريافت سهم مشاركتي اروپاييان در فرماندهي ناتو سود ميبرد، اسراييل هم از ايجاد پايگاههاي منطقهاي و كسب منابع مادي كشورهاي منطقه منتفع خواهد شد.
مصداق ديگر تركيه است. چشمانداز ضعف روسيه و اروپا براي سياست جاهطلبانه و البته عملگرايانه تركيه مهم است. به نظر ميرسد تركيه در اين شرايط تازه مطابق دهه نود قرن گذشته، جهتگيري خود را متوجه قفقاز جنوبي و بالكان نمايد. بديهي است هر ميزان تركيه از منطقه عربي و مديترانه فاصله بگيرد، اسراييل خواهد كوشيد به گسترش دامنه تحركات خود در قلمرو عربي عثماني مبادرت ورزد. اگر در قرن 19 ميلادي انگلستان روياي ايجاد يك امپراتوري عربي تحت انقياد خود را داشت، اكنون اسراييل در تمهيد تحقق يك اتحاد عربي وابسته به خود است. حضور در كردستان عراق، اجلاس نقب، حضور در منطقه خليجفارس به اضافه همكاريهاي سابق با مصر و اردن فقط نشانههاي آشكار اين عزم است.
مجموعه اين شرايط سبب شده است چين و امريكا، دو قدرت قارهاي خويشتندارانه منتظر بمانند تا حاصل تكاپوها و جهتگيريهاي درون اين منطقه كه پيرامون ايران است، مشخص شود، از اين رو چگونگي ايفاي نقش ايران در نظر آنها منوط وضوح بيشتر در مناسبات منطقهاي است.
با اين اشارات، بيگفتوگو مشخص است ريشه بخش بيروني عدم تفاهم در مسير مذاكرات وين كجاست. صرفنظر از ملاحظات داخلي، دولت امريكا وقتي درباره مذاكرات انجام شده تصميم خواهد گرفت كه تناسب قواي منطقهاي معلوم شده باشد. اين به معناي آن نيست كه تفاهم ممكن نيست اما متضمن اين فرض است كه دور از دسترس بماند تا با تثبيت بيشتر شرايط در منطقه هم از قدرت چانهزني ايران در قياس با گذشته كم شود و هم از سهم ساير شركاي اثرگذار در توافق (روسيه و اروپا) به نفع امريكا كاسته شود.
در اين شرايط خطير بسياري از كشورها مانند ايران با چالشها و مسائلي تازه روبهرو هستند. اكنون هدفگذاري قدرتهاي بزرگ درباره ايران چگونه است؟ و راهكارهاي عملي براي اجتناب از تثبيت اين شرايط چيست؟
بهتر است بازگرديم به همان ماراتنِ نفسگير، در يك مسابقه وقتي رفتار دوندهها و آهنگ دويدن تغيير پيدا ميكند چه روي داده است؟ در حقيقت دوندهها ميدانند دارند به خط پايان اين دوره از ماراتن نزديك ميشوند. كرونا نفس اقتصاد دوندگان را گرفت و در گروه پيشتاز چين چون آمادگي بيشتري داشت از ديگران جلو افتاد. لذا تكليف سكوها در اين مرحله از مسابقه روشن ميشود. در واقع دنيا در آستانه يك تغيير بنيادين در ژئوپليتيك قدرت است. مثل اعصار نخست زمينشناسي كه جابهجاييهايي در جغرافياي صفحات زمين روي داد اكنون هم جابهجاييهاي غيرقابل انتظاري در جغرافياي ژئوپليتيك قدرت روي خواهد داد.
هدف در كوتاهمدت استهلاك قدرت و توان ژئوپليتيك ايران است تا حتيالامكان امتياز كمتري به ايران داده شود. اين هدف تا تعيين تكليف كل منطقه در «دستور» است اما «مانا» نيست. اينجا مهم آن است كه ما براي حفظ توان و ظرفيتهاي خود كه حاصل نيم قرن مجاهدت است چه سياستي در پيش بگيريم.
در درجه نخست راهكار ما بايد تحولي عميق در سازمان و ساز و كار ديپلماسي باشد. ابتكارات تازه تنها وقتي نتيجهبخش است كه اول تحليل روشني از شرايط داشته باشيم؛ دوم سازمان ديپلماسي ما چابك و خلاق گردد، سوم طرحهاي اجرايي ما نتيجه ملموس و ارزشافزوده داشته باشد؛ چهارم عمليات و ساز و كار ديپلماسي منطبق بر واقعيات صحنه عمل باشند؛ پنجم در بازي قدرتمداري قارهها «بهنگام معامله كنيم» و به «ثمن بخس ظرفيتهاي خود را با تعلل بيهدف و شتاب بيجهت از دست ندهيم»؛ ششم قوه و جسارت ابتكار داشته باشيم؛ هفتم در سياست خارجي به اجماع ملي برسيم؛ هشتم «برنامهاي» عمل كنيم و نه «سازماني»؛ نهم مانع از انزواي ايران شويم؛ دهم در مناطق مهم غرب آسيا، آسياي مركزي، قفقاز، شبهقاره و سرزمينهاي عربي و شمال آفريقا -حوزه تمدني و هويتي ايران- كه اكنون در حال نوزايي تعاملات سياسي است با يك اولويتبندي مناسب مخاطبان متنوعي را بجوييم. در اين بخش تحرك در برنامه ديپلماسي عمومي به همان پايه مهم است كه تحرك در ابعاد سياسي و اقتصادي؛ يازدهم قدرت دفاعي خود را حفظ كنيم، توسعه ببخشيم و بيجهت در كشاكشهايي كه بخش عمده آن ميتواند كاذب و فريب رسانهاي است هزينه نكنيم؛ دوازدهم قابليت مانورهاي ديپلماتيك پيوسته داشته باشيم. اين مجموعه راهكارها نياز به طراحي و برنامهريزي فوري دارد. فراموش نبايد كرد قدرت ما در تنوع پيوستهاي منطقهاي ايران است. لذا ارتباط همهجانبه با جهاتي كه از لحاظ زباني، نژادي، مذهبي، فرهنگي و تمدني با ايران پيوند دارند بايد يكسان و هدفمند دنبال شود تا كمترين آسيب را ديد و بيشترين سهم را گرفت.
قدرت دفاعي خود را در كشاكشهايي كه بخش عمده آن ميتواند كاذب و فريب رسانهاي باشد هزينه نكنيم.
چين و امريكا منتظر وضوح بيشتر مناسبات منطقهاي هستند.
عصر اتحادهاي ناپايدار آغاز شده است.
اسراييل در تمهيد تحقق يك اتحاد عربي وابسته به خود است.
سایر اخبار این روزنامه