«ماهلین» دوباره نفس کشید
رضا واعظیزاده| «نجاتگر استان یزد، جان نوزادی را که در حال خفگی بود، نجات داد.» ماجرا آنقدرها هم ساده نبود؛ ماهلین در حالی که از کمبود اکسیژن در حال خفه شدن بود، با چهرهای کبود و نفسی که راه پسوپیش نداشت، روی دست مادربزرگش بود که نجاتگر هلالاحمر از راه رسید. نه اینکه کسی به او زنگ زده باشد؛ راضیه جعفری سوار بر خودروی شخصیاش، در حال گذر از همان خیابان بود که با این صحنه مواجه شد و تمام آنچه را در چنته داشت بهکار گرفت تا کودک را به زندگی برگرداند.
همهچیز در یک ثانیه اتفاق افتاد
«من مادر بزرگ ماهلین هستم. آن روز صبح مشغول غذا دادن به او بودم. آخر غذایش بود که شروع به سرفههای مکرر کرد. نگران نبودم. گفتم احتمالا مقداری غذا گلویش را آزار داده. کمی به کمرش ضربه زدم. حالش خوب بود اما بعد از لحظاتی سرفههای او تشدید شد. کمکم رنگش عوض شد. ماهلین را به شکم روی دستم خوابانده بودم و بر پشت او میکوبیدم. دختر بزرگم او را از من گرفت و همین کار را تکرار کرد. آه و ناله و گریه ما بلند شد. به حیاط که رسیدیم بچه کبود شده بود و من فهمیدم که در حال خفگی است و اکسیژن کم آورده است.»
اینها را که میگوید هنوز آثار ترسواضطراب در صدایش هویداست. به خیابان دویده بودند. قبل از سوار شدن بر وانتی که برای کمک به آنها نگه داشته بود، زنی از خودروی شخصیاش پیاده شد. گفت من امداد بلدم. مادربزرگ، بچه را به دستش داد. امدادگر کمی بر پشت بچه کوبید ولی پس از لحظاتی کوتاه روی زمین نشست. بچه را روی زانو گذاشت و مشغول احیا شد.
دوباره زندگی
«وقتی ماهلین روی دستانم رسید، سیاه شده بود. لحظههای آخر را میگذراند. همه آموزشهایی که دیده بودم را به یاد آوردم و شروع به انجام اصول اولیه کردم. او را به شکم روی دستم خواباندم. راه هوایی او را با انگشت باز کردم. زبانش را بیرون کشیدم و با فشار دست دهانش را باز نگه داشتم و مکرر بین دو کتف او ضربه میزدم. مدتی ادامه دادم اما هیچ فایدهای نداشت.»
«راضیه جعفری» نجاتگر جمعیت هلالاحمر یزد است. از اینکه هیچ اقدامی نفس کودک را برنگرداند، جا خورده بود. روی زمین نشست. ذهن و دستانش را دوباره بهکار گرفت و همزمان شروع به صحبت با مادربزرگ کرد تا بتواند او را آرام کند. استفراغ نوزاد شروع میشود و لحظهای بعد صدای جیغ ماهلین در خیابان میپیچد. راضیه توانست مدیریت راههای تنفس در هنگام خفگی را بهدرستی انجام دهد.
راضیه جعفری با برگشتن نفس ماهلین، با مادربزرگ او همراه شد تا کودک را به بیمارستان برسانند. در راه حواسش بود که اوضاع در کنترل باشد و اتفاق دیگری برای کودک پیش نیاید. نجاتگر استان یزد، حالا که چندروزی از حادثه میگذرد، به تمام ساعات و روزهایی که برای آموزش کمکهای اولیه و ... وقت صرف کرده فکر میکند؛ همه تلاشهایی که آن روز منجر به نجات جان ماهلین شد.