تخریب گنبد حظیره القدس برای سالم نگه داشتن بقیه بنا!

فرارسیدن ماه مبارک رمضان در هر سال، تداعی‌گر رویدادی مهم در تاریخ معاصر ایران است. در سال ۱۳۳۴، زنده‌یاد آیت‌الله‌العظمی سیدحسین طباطبایی بروجردی که از مواجهه حکومت پهلوی دوم با بهائیت مأیوس شده بود، با روشنگری زنده‌یاد حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدتقی فلسفی، بر علیه این فرقه در سخنرانی‌های ماه رمضان موافقت کرد. ایراد این خطابه‌های مؤثر و نافذ مردم را بر عقاید و عملکرد این فرقه بس حساس کرد. در مقال پی آمده، ابعاد این رویداد تاریخی مورد بازخوانی قرار گرفته است.

آغاز فعالیت علنی بهائیان، با به سلطنت رسیدن پهلوی دوم
با سقوط رضاخان در شهریور ۱۳۲۰ و روی کارآمدن محمدرضا پهلوی، تشکیلات بهائیت آنچنان توانست در ارکان سیاسی- اقتصادی- فرهنگی کشور نفوذ یابد که به یکی از وزنه‌های مهم قدرت در کشور مبدل شد! طبق یکی از دستورات شوقی افندی سومین رهبر فرقه بهائیان آمده بود: «قبل از انقضای قرن اول، تکثیر مراکز و محافل در مدن و قرای، در هر یک از ایالات مهدامرالله است. مساعی فوری و مستمر منظم و دلیرانه ضروری ملا اعلی، برای تضمین فتح و ظفر مهیا. احبا فتوحات باهره را به کمال اشتیاق منتظرم!....» در پی این دستور، محفل بهائیان در ایران، بخشنامه‌ای را در تاریخ ۱۴ تیر ۱۳۲۲ صادر و به محافل مربوطه اعلام می‌کند: «برای وصول به سر منزل مقصود، باید در این چند ماه محدود که ازل دوره بهائی باقی مانده، به همتی بی‌نظیر و آخرین سال قرن او فعالیتی بی‌مثیل، مراحل باقیه را بپیمایند و در این سبیل، بی‌نهایت جدیت و مداومت نمایند تا دستور مطاع مقدس، به نحو اکمل و اتم اجرا و تنفیذ گردد!....» لذا در این دوره، فعالیت تشکیلات بهائیت علنی‌شده و شدت نفوذ بهائیان به ادارات دولتی و تشکیل محفل و تبلیغات آنان، رشد می‌یابد. حتی علی‌اکبر فروتن که از فعالان فرقه بهائی است، به‌عنوان مدیرکل آموزش و پرورش استان قزوین انتخاب می‌شود! در این دوره میزان نفوذ بهائیان در حکومت، به حدی است که مبلغین بهائی، آزادانه به شهر‌ها و روستا‌های کشور می‌رفتند و علناً مردم را به کیش بهائیت دعوت می‌کردند! جنایات بهائیان، برای زهر چشم گرفتن از مردم مسلمان!


در این دوره حتی، بهائیان برای قدرت‌نمایی در جامعه شب نیمه شعبان ۱۳۲۳، یکی از شیعیان را در شاهرود به قتل می‌رسانند! البته موضوع تحت پیگرد قرار گرفته و پرونده‌ای تشکیل می‌شود. در این پرونده، گزارش رئیس شهربانی به فرمانداری شاهرود، نشانگر نفوذ و گستاخی بهائیان است: «۱- آقای نادری رئیس اداره دخانیات ۲- آقای رهبانی رئیس [اداره]غله و خواروبار ۳- قبادی کارمند راه‌آهن ۴- آقای جذبانی کارمند پست و تلگراف ۵- آقای شیدایی کارمند راه شوسه و آقایان خورشیدی و آقازاده کارمندان اداره فرهنگ و بعضی از مأمورین دولتی که به طور مرخصی و به مقصود تبلیغات به شاهرود وارد، مدتی توقف و بعداً به محل مأموریت عزیمت کرده و بر تشکیل انجمن‌های سری و محرمانه مبادرت و به طور سکرت پیشرفت مقاصد منویات خود را ادامه داد تا اینکه اخیراً به طریق تجاسر عملیات خود را پیگرد و حتی در شب سوم شعبان (شب تولد خامس آل‌عبا) دوم مرداد ۲۳، سبحانی سنگسری مقیم شاهرود در خیابان تهران به طور علنی به مذهب مقدس اسلام هتاکی نمود... اقدامات بی‌رویه آنان موجب هیجان و عصبانیت همگی را فراهم کرده است....» علاوه بر این، چند نفر بهائی در ۱۳ دی ۱۳۲۸، شبانه در ابرقو به منزل زنی حمله کرده و او و پنج فرزندش را به قتل می‌رسانند! چراکه این زن در مساجد و مجامع عمومی، که وعاظ مشغول وعظ بودند، با صدای بلند فریاد می‌کرد: «به عباس افندی و سران بهائی لعن کنید!» همچنین در ایام میلاد امام زمان (عج) و به تحریک بهائیان، شهربانی در یزد جوانی را به‌خاطر فعالیت‌های مذهبی‌اش دستگیر و حکم اعدام وی را صادر می‌کند! هر چند وقتی خبر اعدام آن جوان در روز میلاد امام‌زمان (عج)، به آیت‌الله العظمی بروجردی رسید با تلاش و پیگیری ایشان، ماجرا منتفی شد. آغاز مبارزه علیه بهائیت، به دستور آیت الله العظمی بروجردی
با اوج گرفتن تحرکات بهائیان، در اواخر دهه ۲۰ مبارزه با این فرقه در دستور کار روحانیت قرار می‌گیرد. عده‌ای از وعاظ و روحانیون، از محضر آیت‌الله العظمی سیدحسین طباطبایی بروجردی، راجع به معاشرت و معامله با بهائیان، مهمانی کردن و به مهمانی آنان رفتن، زن دادن و زن گرفتن از آنها، خرید و فروش با بهائیان و به طور کلی ارتباط با اعضای این فرقه، استفتا کردند. آیت‌الله بروجردی نیز در پاسخ، فتوایی به این نحو صادر می‌کنند: «الزام است که مسلمین با این فرقه، معاشرت، مخالطه و معامله را ترک کنند. فقط از مسلمین تقاضا دارم، آرامش را حفظ [کنند]و انتظام را از دست ندهند....» نهایتاً گزارش‌ها و نامه‌هایی که درخصوص تحرکات و تبلیغات گسترده بهائیان و اهانت آنان به مقدسات اسلامی و همدستی رؤسا و مدیران دولتی با آنان، پیوسته به بیت آیت‌الله بروجردی می‌رسید، ایشان را مجاب ساخت که برای پیگیری مسئله، زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی واعظ شهیر را مأمور ملاقات با مقامات رژیم پهلوی کند، تا از این طریق شکایت مردم و علما را به گوش دربار برساند. آیت‌الله بروجردی در ابتدا و با ارسال نامه‌ای از حجت‌الاسلام فلسفی می‌خواهد که موضوع را به حاجعلی رزم آرا نخست‌وزیر وقت تذکر دهد. با این حال این تذکر آیت‌الله بروجردی، نه تنها در رزم آرا تأثیری ندارد، بلکه سکوت و حمایت دولت از بهائیان، گستاخی بیشتر آن را موجب می‌شود! پس از نخست‌وزیری محمد مصدق، آیت‌الله بروجردی مجدداً از آقای فلسفی می‌خواهد که با او درخصوص فعالیت و اقدامات بهائیان در کشور صحبت کرده و هشدار دهند، اما حجت‌الاسلام فلسفی در دیدار با مصدق، متوجه می‌شود که او نیز حامی آزادی بهائیان است! فلسفی در این‌باره، در خاطرات خویش آورده است: «به امر حضرت آیت‌الله‌العظمی بروجردی، وقت ملاقات گرفتم و نزد مصدق رفتم و پیام آقای بروجردی را به وی رساندم و گفتم: شما رئیس دولت ایران هستید و الان بهائی‌ها در شهرستان‌ها فعال هستند و مشکلاتی را برای مردم مسلمان ایجاد کرده‌اند، لذا مرتباً نامه‌هایی از آنان به عنوان شکایت به آیت‌الله بروجردی می‌رسد، ایشان لازم دانستند که شما در این‌باره اقدام بفرمایید. بعد از تمام‌شدن صحبت من، مصدق به گونه تمسخرآمیزی قاه قاه و با صدای بلند خندید و گفت: آقای فلسفی از نظر من مسلمان و بهائی فرق ندارند، همه از یک ملت و ایرانی هستند! این پاسخ برای من، بسیار شگفت‌آور بود. زیرا اگر سؤال می‌کرد: فرق بین بهائی و مسلمان چیست؟ برای او توضیح می‌دادم. اما با آن خنده تمسخرآمیز و موهن، دیگر جایی برای صحبت‌کردن باقی نماند! لذا سکوت کردم و موقعی که به محضر آیت‌الله بروجردی رسیدم، این جمله را گفتم. ایشان نیز به حالت بهت و تحیر، پیام مصدق را استماع کرد....» آیت‌الله بروجردی و تغییر نگاه در فرآیند مواجهه با بهائیت
آیت‌الله بروجردی در آغاز امیدوار بود تا با تذکر به مقامات دولتی، در مورد خطری که از سوی بهائیان متوجه دین، دولت و ملت است، آنان را وادار کند تا در مورد این مسئله، اقدام کرده و از نفوذ آن‌ها در دستگاه‌های دولتی جلوگیری کنند،، اما پس از مکاتباتی که با نخست‌وزیران وقت داشت، متوجه بی‌تفاوتی آن‌ها نسبت به این موضوع شده و در نامه‌ای به حجت‌الاسلام فلسفی، ایجاد زمینه‌های فعالیت بهائیان از سوی رژیم را عمدی دانسته و می‌نویسد: «جوابی که داده‌اند، دال بر این است که ایجاد نفوذ و تقویت این فرقه، از روی عمد و قصد است، نه خطا و سهو. تظاهراتی که نادرا [از سوی دولت]مشاهده می‌شود بر آنها، فقط و فقط تظاهر و اغفال است نه حقیقت و این دستگاه یا آلت صرف و متحرک و بدون اراده و اختیار است، یا به غلط مصلحت مملکت را در تقویت و موافقت منویات این‌ها تشخیص داده یا بعض چرخ‌های آن مصلحت شخصیه خود را بر مصلحت مملکت ترجیح می‌دهد. به هر تقدیر مذاکرات در این موضوع [با دولت]را لغو و بیهوده می‌بینم!.» با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و گسترش تسلط امریکا و انگلیس در کشور، نفوذ و فعالیت بهائیان در دستگاه‌های دولتی نیز افزایش یافت!
آیت الله بروجردی و ارتقا آگاهی عمومی درباره بهائیت
وضعیت به قدری نگران‌کننده بود که پس از ماه مبارک رمضان سال ۱۳۳۳، آیت‌الله بروجردی طی مصاحبه‌ای با روزنامه کیهان، خواستار اخراج بهائیان از ادارات دولتی و بنگاه‌های ملی شده و در نامه‌ای از حجت‌الاسلام فلسفی می‌خواهد، ضمن دیدار با پهلوی دوم، اعتراض و گله‌مندی وی از وضعیت موجود را به گوش او برساند. نگرانی آیت‌الله بروجردی از دو جهت بود: ۱- نفوذ بهائیان در ارکان حکومت ۲- نفوذ بهائیان بر شاه از طریق دکتر عبدالکریم ایادی که بعد از کودتای ۲۸ مرداد، به عنوان طبیب مخصوص او به دربار راه یافته بود! بخش‌هایی از نامه آیت‌الله بروجردی به حجت‌الاسلام فلسفی، به قرار ذیل است: «چندی قبل از آبادان، مکتوبی از بعضی وکلای حقیر رسیده و اظهار داشته بودند که تقریباً اداره امور نفت آبادان با فرقه بهائیه شده. دیروز مکتوب دیگری از بعضی وکلای حقیر نیز رسید که مؤید مکتوب اول بود. نمی‌دانم که اوضاع ایران به کجا منجر خواهد شد. مثل آنکه اولیای امور ایران، در خواب عمیقی فرو رفته‌اند که هیچ صدایی هر چند مهیب باشد، آن‌ها را بیدار نمی‌کند. عاقبت امور ایران را از این فرقه حقیر، خیلی می‌بینم. به اندازه‌ای این‌ها در ادارات دولتی راه دارند و مسلط بر امور هستند که دادگستری جرئت اینکه یک نفر از این‌ها را که ثابت شده است، قاتل بودن او در ابرقوه پنج مسلمان بیگناه را، مجازات نمایند، ندارند. نمی‌دانم با که باید صحبت کرد و با کدام ناقوس، خوابیده‌ها را بیدار کرد. گمان ندارم اندک فایده‌ای مترتب شود. به کلی حقیر از اصلاحات این مملکت مأیوس هستم....»
با توجه به اینکه هیچ یک از اقدامات آیت‌الله بروجردی مؤثر واقع نشده بودند، حجت‌الاسلام فلسفی پیشنهاد می‌کند که در رمضان ۱۳۳۴ سخنرانی وی از رادیو به طور مستقیم پخش می‌شود و دست به تبلیغ علیه بهائیت بزند. آیت‌الله بروجردی این پیشنهاد را پذیرفته، اما می‌گوید: بهتر است این مسئله در ملاقات با شاه هم مطرح شود که: «بعداً مستمسک به دست او نیاید که کارشکنی بکند و پخش سخنرانی از رادیو قطع گردد، زیرا این مطلب برای مسلمانان، خیلی گران خواهد بود و باعث تجری هر چه بیشتر بهائی‌ها می‌شود!....» حجت‌الاسلام فلسفی در ملاقات با پهلوی دوم، مراتب نگرانی آیت‌الله بروجردی را به اطلاع او رسانده و موافقت با سخن گفتن بر علیه بهائیت در منبرهایش را اخذ می‌کند. فلسفی پس از این دیدار، موضوع را به وعاظ تهران ابلاغ کرده و از آن‌ها می‌خواهد که در ماه مبارک رمضان، همه مساجد علیه بهائیان دست به تبلیغ بزنند. حجت‌الاسلام فلسفی خود نیز در این ماه در مسجد سلطانی (مسجد امام خمینی فعلی) به منبر رفته و علیه بهائیت روشنگری می‌کند. سخنرانی‌های وی که مستقیماً از رادیو تهران و پس از اذان ظهر پخش می‌شد، موجب واکنش عظیم جامعه نسبت به فرقه بهائیت می‌شود! حجت‌الاسلام فلسفی برای آگاهی مردم به نفوذ بهایت در کشور، به تأسیس حظیره‌القدس هم اشاره کرده و می‌گوید: «بهائیان در پایتخت کشور اسلامی، تشکیلاتی برای خود راه‌اندازی کرده‌اند و وظیفه مسلمان‌هاست، که جلو اینگونه اقدامات را بگیرند....» سرانجام مردم که از جنایات و فعالیت‌های خصمانه بهائی‌ها به تنگ آمده بودند، فرصت را مغتنم شمرده و بسیاری از محافل بهائیان را در شهر‌ها تخریب می‌کنند! از جمله این محافل، ساختمان حظیره‌القدس در شهر‌های شیراز و کرمانشاه است. در تهران نیز مردم به ساختمان حظیره‌القدس که در خیابان تخت جمشید واقع شده بود، یورش برده و قصد تخریب آن را داشتند! در تاریخچه راه‌اندازی «حظیره القدس»
حظیره‌القدس مرکزی، در چه زمان و چگونه و برای چه ساخته شد؟ در آذر ۱۳۰۵، تشکیلات بهائیان ایران تصمیم می‌گیرد، محلی را به عنوان پایگاه مرکزی بهائیان (حظیره‌القدس) تأسیس کند. از این روی سیاوش سفیدوش، یکی از زرتشتیان بهائی شده شهر یزد که از مریدان خاص و مورد توجه عبدالب‌ها بود، مأمور می‌شود که به نمایندگی از سوی این تشکیلات، محل مورد نظر را خریداری و سند مالکیت آن را به نام شوقی افندی (نوه دختری و جانشین عبدالبهاء) منتقل نماید. پس از چندی در اردیبهشت ۱۳۱۰، فاضل مازندرانی (از مبلغین بهائی)، در پنجمین جلسه محفل روحانی بهائیان، پیشنهاد بنای سالن اجتماعاتی در حظیره‌القدس را مطرح کرده و با تصویب این طرح از سوی شوقی افندی در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۱۰، نخستین سنگ بنای این مرکز به دست غلامرضا امین و میرزا ولی‌خان ورقا گذاشته می‌شود. به مرور زمان، اراضی اطراف این محل، توسط دیگر بهائیان خریداری شده و در اختیار تشکیلات بهائیت قرار می‌گیرد. با آنکه همواره تشکیلات بهائیت سعی دارد تا حظیره‌القدس مرکزی در تهران را یک مرکز اداری ساده و کم‌اهمیت جلوه دهند که تنها فعالیت آن آموزش و تربیت جوانان بهائی بوده است، اما ارزش این محل برای بهائیان، به قدری زیاد بود که وزارت دفاع امریکا آن را مهم‌ترین ساختمان تشکیلات بهائیت قلمداد می‌کند، محلی که به عنوان یک مرکز اطلاعاتی درآمده است! البته برخی اهمیت این مرکز را به خاطر دفن فاطمه برغانی قزوینی، از نخستین مریدان سیدعلی‌محمد باب در آن می‌دانند. حتی برخی معتقدند پیش از آنکه این محل توسط بهائیان، از ورثه ضیاء (صاحب ملک) خریداری و به حظیره‌القدس تبدیل شود، زیارتگاهی برای بهائیان بوده است! پهلوی دوم، مانع از تخریب حظیره‌القدس می‌شود!
حاکمیت پهلوی دوم که عکس‌العمل مردم را در پی سخنرانی‌های مؤثر و نافذ حجت‌الاسلام فلسفی پیش‌بینی نکرده بود، در این مقطع سعی می‌کند هدایت مبارزات مردمی را خود در دست بگیرد! لذا فرمانداری نظامی، سریعاً حظیره‌القدس را تصرف کرده و تیمور بختیار طی اطلاعیه‌ای اعلام می‌کند: «چون تظاهرات و تبلیغات فرقه بهائی، موجب تحریک احساسات عمومی شده است، لذا به منظور حفظ نظم و انتظامات عمومی دستور داده شد تا قوای انتظامی، مراکز تبلیغات این فرقه را که حظیره‌القدس نامیده می‌شود، اشغال نمایند که از هرگونه پیشامد‌های احتمالی جلوگیری شود. اینک فرمانداری نظامی شهرستان تهران، از همه هم‌میهنان عزیز انتظار دارد، در این مورد نیز مراعات نظم عمومی را کرده و از هرگونه تظاهرات و حرکات خودسرانه که مخل انتظامات عمومی است، بپرهیزند....» تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران، بلافاصله به سرلشکر باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش مأموریت می‌دهد که کار تخریب را خود در دست بگیرد! پس از آن تیمور بختیار و باتمانقلیچ، همراه با عده‌ای از امرای ارتش، به پشت‌بام حظیره‌القدس می‌روند و در ظاهر با ضربات کلنگی که به گنبد حظیره‌القدس وارد می‌سازند، کار تخریب را آغاز می‌کنند! با این همه و در باطن، فقط گنبد حظیره‌القدس تخریب می‌شود و باقی ساختمان، سالم می‌ماند! پس از ماجرای تخریب گنبد حظیره القدس، تشکیلات بهائیت برای جلوگیری از تکرار این حادثه از بازسازی گنبد آن خودداری کرد و تنها به ایجاد یک شیروانی فلزی، روی آن بسنده نمود! از سوی دیگر، شورای ایادی امرالله (عالی‌ترین ارگان بهائیان در آن زمان)، به مسئولان شرکت امنای مرکز اداره موقوفات بهائی در ایران دستور می‌دهد تا تمامی اراضی و خانه‌های اطراف حظیره‌القدس را از بیم آنکه مبادا از سوی مسلمانان خریداری و به مسجد مبدل شود، خریداری کنند! به این منظور حبیب ثابت پاسال، سرپرست فعالیت‌های اقتصادی بهائیان ایران، مأمور می‌شود که تمامی منازل و اراضی و ساختمان‌های ضلع شمالی و جنوبی و شرقی و غربی حظیره‌القدس (تقاطع چهارراه حافظ- آیت‌الله طالقانی- چهارراه شهید نجات‌اللهی و خیابان سمیه کنونی) را خریداری کند و ادارات مرکزی و شعب شرکت امنا و شرکت سهامی فیروز را به ساختمان‌های موجود در این محدوده منتقل سازد. دستور شاه برای قطع سخنرانی حجت‌الاسلام فلسفی علیه بهائیت
به دنبال بسته‌شدن حظیره‌القدس و شدت یافتن مبارزات روحانیت علیه بهائیان، سیل طومار‌ها و تلگرافات در حمایت از این مبارزات، به بیت آیت‌الله بروجردی سرازیر می‌شود! اما با فشار امریکایی‌ها، محمدرضاپهلوی تصمیم می‌گیرد تا حجت‌الاسلام فلسفی را از ادامه سخنرانی علیه بهائیان منع نماید. از این روی علوی مقدم، رئیس کل شهربانی و تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران مأمور می‌شوند تا از طرف شاه به ایشان اخطار کنند که از ادامه بحث درخصوص بهائیت خودداری کند! اما حجت‌الاسلام فلسفی، قاطعانه از پذیرفتن نظر شاه خودداری کرده و در عوض عمل به یکی از چهار طرح را پیشنهاد می‌دهد:۱ ـ قطع پخش سخنرانی از رادیو. ۲ ـ دستگیری و زندانی کردن خویش. ۳ ـ اعلام پیام شاه روی منبر. ۴ ـ ادامه سخنرانی به سبک سابق. فرستادگان محمدرضاپهلوی، طرح‌های ایشان را نمی‌پذیرند و می‌گویند: با پذیرفتن این طرح‌ها به اعلیحضرت توهین می‌شود! آقای فلسفی هم در پاسخ آن‌ها می‌گوید: «اگر بگویم اعلیحضرت گفته‌اند به ایشان اهانت می‌شود، اما اگر اسلام و مسلمانان و آیت‌الله بروجردی و من مورد اهانت واقع شویم، مانعی ندارد؟» نهایتاً مذاکره بی‌نتیجه می‌ماند و حجت الاسلام فلسفی تا آخر ماه رمضان، به سخنرانی خود علیه بهائیان ادامه می‌دهد؛ و کلام آخر
هر چند در رمضان سال ۱۳۳۴، تلاش‌های آیت‌الله‌العظمی بروجردی و حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی، برای مواجهه با فرقه بهائیت به نتیجه مطلوب نرسید، اما در میان مردم بینشی آفرید که زمینه‌ساز مواجهه گسترده ملت ایران با این فرقه در سالیان بعد گشت!