کلاس درس داوطلبی/مشق بشردوستی در کانون‌های جوانان هلال‌احمر

«سمانه خدمتگزار» 27 سال دارد و چهار سالی است که به واسطه خواهر و برادر هلال‌احمری‌اش، عضو کانون جوانان شهرستان گرگان شده است. او حالا مسئولیت دبیری کانون جوانان گرگان را هم برعهده دارد.

سمانه می‌گوید: «کار کردن در هلال‌احمر اصولی مهم در کمک به دیگران را به ما آموزش داده است. یکی از مهم ترین آنها انجام کار داوطلبانه بدون هیچ چشمداشتی است و یکی دیگر، یکسان دیدن همه انسان‌ها فارغ از جنس و رنگ و طبقه اجتماعی.  ایام نوروز کودکی را دیدیم که به طرف چادر دوستدار کودک آمد. پابرهنه بود و سر و صورت سیاهی داشت. فهمیدیم که از کودکان کار است. دلش می‌خواست کمی در فضای دوستدار کودک بازی کند، اما می‌ترسید بقیه او را از آنجا برانند؛ شاید تجربه‌های زیادی از این اتفاق داشت. برخلاف انتظارش او را به داخل چادر دعوت کردیم. بعد هم به او و یکی دیگر از دوستانش دوچرخه‌های بازی را امانت دادیم.»

دقایق بازی این مهمان 10 ساله در چادر دوستدار کودک، با حرف و صحبت از خانواده او گذشت؛ پدری که به دلیل فروش موادمخدر در زندان به سر می‌برد و مادری که توان اداره زندگی را نداشت.



جوانان هلال‌احمر فهمیدند که این کودک حتی جایی برای خواب و استراحت ندارد و گاهی شب‌ها در پارک جنگلی می‌خوابد و گاهی در حومه شهر. خدمتگزار می‌گوید: «با اورژانس اجتماعی برای سامان داد به وضعیت این کودک تماس گرفتیم. برخلاف تصور کارشناس اورژانس اجتماعی، کودکی که دوچرخه را امانت گرفته بود، آن را برگرداند. ما به دلیل اعتماد و حس امنیتی که به آنها داده بودیم، مطمئن بودیم که برمی‌گردند.»

 

امید به زندگی

آموزش زبان انگلیسی در یکی از خیریه‌های گرگان را از 18 سالگی آغاز کرده بود و حالا که مدرک کارشناسی‌ارشد زبان انگلیسی را دریافت کرده، بیشتر از قبل برای کودکان نیازمند وقت صرف می‌کند.

سمانه خدمتگزار می‌گوید: «دانش‌آموزانی از خانواده‌های نیازمند در خیریه هستند که برای برخی از درس‌های خود نیاز به کلاس‌های تقویتی دارند. من به همراه تعدادی از دوستانم کلاس‌هایی مثل عربی، ادبیات و زبان انگلیسی را برای آنها برگزار می‌کنیم. امسال دانش‌آموز پیش‌دانشگاهی را به من معرفی کردند که به دلیل بیماری‌ای که از بدو تولد داشت، بینایی خود را کم‌کم از دست می‌دهد. درسش خوب بود و معدل دیپلمش 18. اما به دلیل وضعیت بینایی‌اش که تنها 15درصد بینایی داشت، کسی برای مشاوره و تدریس برای او وقت نمی‌گذاشت. من برای اینکه او را ناامید نکنم حاضر شدم به او درس بدهم. به توصیه پزشکش، روش تدریسی انتخاب کردم که برای یک نابینا باید در پیش گرفت. چراکه ممکن بود با تمرینات عادی، به چشمش فشار بیشتری وارد شود و همین 15درصد فعلی هم از دست برود. باورم نمی‌شود که همین کار کوچک من، چه امید و شادی‌ای را به زندگی این فرد و خانواده‌اش برگرداند. حالا برخلاف روز اول و برخلاف دیگر افرادی که حاضر نشدند برای او وقت بگذارند معتقدم در کنکور امسال می‌درخشد. پیشرفت بسیار زیاد و قابل توجهی که در دروس خود و در آزمون‌ها داشت گواه خوبی برای این کار هستند.»

 

همراهی با جوان هلال‌احمری

«امیرمحمد دلشاد» وقتی از استان البرز به گلستان نقل مکان کرد، تجربه‌های فعالیت داوطلبانه در جمعیت جوانان البرز را هم به شهر جدیدش آورد. خیلی زود خودش را به کانون جوانان گرگان رساند و کارهای همیشگی خود را پیش گرفت. او می‌گوید: «به جز طرح‌ها و برنامه‌های ستادی جمعیت هلال‌احمر، جوانان و داوطلبان خودشان هم ایده‌های زیادی برای کار داوطلبانه و کمک به همنوعان‌شان دارند. در واقع این ایده‌ها را نیازهای موجود در هر منطقه به این اعضا می‌دهد.»

برای او که از نوجوانی با هلال‌احمر آشنا شده و در دوره‌های مختلف شرکت کرده بود، حضور در پایگاه امدادی به عنوان امداگر یا شرکت در طرح نوروزی و طرح سحاب و … چندان فرقی با یکدیگر ندارد. دلشاد این روزها را با کمک به یکی از اعضای جوانان هلال‌احمر گرگان که در یک حادثه دچار سوختگی شده، می‌گذراند.

او می‌گوید: «هفته پیش بود که در گرگان خانه‌ای دچار آتش‌سوزی شد. متوجه شدیم که پدر و مادر و یکی از اعضای جوانان هلال‌احمر در این خانه بودند و دچار سوختگی شدید شده‌اند. هلال‌احمر مثل هر وقت دیگری، هرچه در توان داشت برای کمک به این خانواده انجام داد. حالا که عضوی از خانواده بزرگ هلال‌احمر دچار آلام و حادثه شده بود، ما هم باید به عنوان دوست و همراه در کنارش می‌بودیم. گرچه بیش از یک ماه از آشنایی من با این فرد نمی‌گذرد.»

 

آشنایی با هلال احمر، یک ضرورت است

با راهی شدن عضو جوان هلال‌احمری به بیمارستان به دلیل سوختگی 50درصدی، مدام به او سر می‌زند و شب‌ها به عنوان همراه در کنارش است.

دلشاد می‌گوید: «سوختگی عمیقی دارد و باید مدام پانسمان‌ها را عوض کنیم. برای انجام این کارها هر روز به او سر می‌زنم. شب‌ها هم به عنوان همراه در بیمارستان می‌مانم. پدر و مادرش به دلیل سوختگی بالای 70درصد به بیمارستان مشهد منتقل شده‌اند و خانواده به‌شدت درگیر کارهای درمان این سه نفر هستند. کمک به یکی از آنها علاوه بر اینکه احساس تنهایی در این شرایط سخت را از آنها دور می‌کند، باعث می‌شود تا بقیه افراد خانواده هم بتوانند تمرکز بیشتری روی دیگر افراد حادثه‌دیده داشته باشند.»

هر روز حضورش در هلال‌احمر را کلاس درسی برای یادگیری تجربه‌های تازه می‌داند؛ از تمرین صبر و کنترل هیجانات در هنگام بروز حادثه گرفته تا تقویت حس انسان‌‌دوستی و آرامش بیشتر.

او می‌گوید: «وقتی درست در مقابل پایگاه نوروزی ما در گرگان سه خودرو با هم تصادف کردند، همه مردم و مسافران گیج و سردرگم بودند. همان موقع اعضای جوانان هلال‌احمر را دیدم که با حفظ خونسردی به سمت محل حادثه رفتند تا اقدامات اولیه را انجام دهند و افراد مصدوم را از خودروها بیرون بیاورند. اینجا بود که بیش از هر وقت دیگری، آشنایی با آموزش‌های هلال‌احمر را برای هر فردی ضروری دیدم. این حادثه درس بزرگی برای همه ما داشت.»

جوانان هلال‌احمری؛ مربی کلاس‌های تقویتی دانش‌آموزان در مناطق محروم