روایتی از ۳۱ سال اسارت یک نوجوان در اردوگاه اشرف

«تلخی رهایی» متفاوت‌ترین کتابی است که در حوزه ادبیات مقاومت به چاپ رسیده است. این کتاب به قلم «جواد کامور بخشایش» روایت خاطرات «علی بیگلری، اسیر ایرانی رهاشده از اردوگاه اشرف» به تازگی از سوی نشر سوره مهر وارد بازار کتاب شده است. راوی دوران نوجوانی به جبهه می‌رود و نمی‌داند بعد از اینکه اسیر دست عراقی‌ها می‌شود، منافقان چه سرنوشت شومی را برایش رقم می‌زنند. «جوان» درباره تلخی رهایی و سوژه تازه‌اش با نویسنده این کتاب گفتگو کرده است. از سوژه کتاب بگویید. اسیری که دوباره اسیر می‌شود، سرنوشت دردناکی دارد!
به نظرم کتاب تلخی رهایی با سوژه‌ای متفاوت وارد بازار کتاب شده است. در مقدمه هم گفته‌ام شاید متفاوت‌ترین نوشته در عرصه ادبیات پایداری باشد. از این منظر که راوی شخصی است که در ۱۷ سالگی عازم جبهه و همان روز‌های ابتدایی در عملیاتی اسیر می‌شود، حدود چهار سال در اسارت می‌ماند. تا اینجا سوژه مانند تمام کتاب‌های ادبیات اسارت است، اما اتفاق عجیب این است که او در یک دوره زمانی خاص به سر می‌برد، جنگ تمام شده و اسرا بلاتکلیفند؛ حضرت امام (ره) از دنیا رفته‌اند، عملیات مرصاد انجام شده است، سازمان منافقین با کمبود نیرو روبه‌رو است و این حساسیت زمانی باعث می‌شود سازمان برای جذب نیرو در اردوگاه‌ها دنبال اسرای ایرانی بیاید. زوم می‌کند بر اردوگاه الرمادی و اردوگاه اطفال، چون راحت‌تر می‌توانست روی بچه‌ها نفوذ داشته باشد؛ بچه‌هایی که تقریباً آن زمان تازه در حال ورود به جوانی هستند و رنج اسارت را متحمل می‌شوند و در شرایط بلاتکلیفی به سر می‌برند. در این زمان افرادی مانند مسعود رجوی و افراد دیگر سازمان برای تبلیغ به منظور جذب این بچه‌ها به این اردوگاه‌ها می‌آیند. بیگلری جذب منافقین می‌شود؟
وی تحت تأثیر تبلیغات مسموم اعضای سازمان قرار می‌گیرد و به هوای رهایی از اسارت با دوسه نفر از دوستانش تصمیم می‌گیرند با اعضای سازمان از اردوگاه خارج شوند، تنها به این نیت که خودشان را نجات دهند. چون اعضای سازمان در باغ سبز نشان می‌دهند و می‌گویند شما چرا آنقدر اینجا شکنجه می‌شوید؟ شما هم‌زبان و هموطن ما هستید و ما دل‌مان به حال شما می‌سوزد، می‌خواهیم شما را به اردوگاهی به نام اشرف ببریم که راحت زندگی کنید. اگر هم نپسندید، این امکان را داریم شما را به اروپا و بعد از مدتی به ایران بفرستیم. با این نگاه و حرف‌ها و چراغ‌سبز نشان دادن‌ها ایشان از اردوگاه خارج می‌شود. فکر می‌کردند اردوگاه اشرف بی‌در و پیکر یا اردوگاهی شبیه شهر است و می‌توانند از آن خارج شوند، نمی‌دانستند دیوار و سیم خاردار دارد. چه مدت در اردوگاه اشرف اسیر بودند؟
۱۳ سال گرفتار این اردوگاه شدند. راوی اینجا اطلاعات خوبی از فرآیند فعالیت‌های منافقین به ویژه مریم و مسعود رجوی ارائه می‌دهد؛ عملیات‌های خاصی که سازمانی‌ها علیه شیعیان، سنی‌ها و کرد‌های عراق داشتند. همه این اطلاعات را از زبان بیگلری می‌شنویم و به نظر می‌آید کتاب روایت قابل اعتنایی از درون اردوگاه اشرف است. آنجا چه اتفاق‌هایی را پشت سر می‌گذارند؟


بعد از مدتی بیگلری دچار تناقض‌های روحی می‌شود و با سازمان درمی‌افتد و شروع به مخالفت می‌کند. دست آخر بایکوت می‌شود و خودکشی می‌کند. آثار خودکشی روی بدن ایشان پیداست و اوج کتاب، صفحات روایت خودکشی ایشان است. بعد که او را لحظه آخر نجات می‌دهند و خودکشی ناقص می‌ماند، او را به اردوگاه ابوغریب می‌فرستند. مدتی آنجا زندانی می‌شود تا اینکه امریکا به عراق حمله می‌کند و در‌های زندان‌ها باز می‌شود و به سمت ایران فرار می‌کنند. چرا نام کتاب را تلخی رهایی گذاشتید؟
چون هر بار که رها می‌شود اتفاق بدتری برای او می‌افتد. بیگلری به ایران می‌آید و سعی می‌کند زندگی عادی را پیش بگیرد و ازدواج می‌کند و صاحب سه فرزند می‌شود، اما اصلاً اوضاع خوبی ندارد، شرایط زندگی ایشان مناسب نیست. با توجه به شرایطش نمی‌تواند جایی کار ثابت و دائم داشته باشد و کار‌های روزمزدی انجام می‌دهد، متأسفانه مدام بیکار می‌شود، توان اداره زندگی را ندارد و با سه فرزند کارشان به طلاق می‌کشد. امیدواریم با نشر این کتاب آقای بیگلری هم به حق و حقوق مادی و معنوی خودش برسد و این خاطرات بتواند حقیقت واقعه را که قربانی شدن افرادی مانند راوی است به خوبی بازتاب دهد. از طرف دیگر به نظرم فضای جدیدی از عرصه ادبیات پایداری باز شده و ممکن است افراد دیگری هم باشند که بخواهند روایت خودشان را از درون اردوگاه اشرف بگویند که حالا شاید شرایط برایشان مقدور نیست. امیدوارم این کتاب در این زمینه خط‌شکن باشد و ما بتوانیم با روایت‌های متعدد اطلاعات دقیق‌تری از نحوه فعالیت سازمان منافقین در اردوگاه اشرف و اردوگاه‌های دیگر داشته باشیم. به خاطر اینکه جذب سازمان منافقین شدند، حالا هیچ حمایتی نمی‌شوند؟
او جزو معدود اسرایی است که از لحظه اسارتش فیلم داریم. فیلمی که عراق می‌گیرد و از تلویزیون آن‌ها پخش می‌شود و عده‌ای از روی تلویزیون در ایران فیلم گرفتند. فیلم موجود است، بیگلری را از ماشین پایین می‌آورند و چهر‌ه‌اش آنقدر کودکانه است که رفتنش به جبهه ناباورانه می‌آید. برای آن‌ها سوژه می‌شود و هر فرمانده و درجه‌دار بعثی به او می‌رسد چانه‌اش را می‌گیرد و رو به دوربین نشان می‌دهد. با این سن کم چطور به جبهه می‌روند و چطور فرماند‌هان او را به خط مقدم می‌برند؟
در کتاب همه این‌ها بازتاب داده شده است. برای درک این موضوع باید به آن دوران برگردیم. فرماندهان به هیچ عنوان اجازه ورودشان را نمی‌دهند، اما آن‌ها خودشان شرایطی را برای حضور جور می‌کنند. در این کتاب هم می‌خوانیم بیگلری با چه ترفند‌های بچگانه‌ای و با چه تلاش‌هایی سعی می‌کند خودش را به خط مقدم برساند؛ گریه، ناراحتی، اظهار اینکه دنبال پدرش می‌گردد که به جبهه آمده، بالاخره با شرایط خاصی خودش را به خط مقدم می‌رساند، اما قبل از اینکه عملیات اتفاق بیفتد، دستگیر می‌شوند. ۲۴ ساعت بیشتر آنجا نیست که اسیر می‌شود و مورد سوءاستفاده تبلیغاتی هم قرار می‌گیرد و دو بار با او گفتگو می‌شود. فیلم گفتگو‌ها نیست، اما در کتاب آمده است.