سمندریان در جهانی که کشف کرد متوقف نشد/ معلمی،جادوی او بود
پولاد امین، شهروندآنلاین: «سال 1367 بود که برای اولین بار در تالار هنر حمید سمندریان را دیدم و همان روز احساس کردم این آدم هم میتواند پدر من باشد و هم مربی من. از آن به بعد به همراه چند نفر دیگر برای همیشه شاگرد این آدم شدیم.» اینها گفتههای کیومرث مرادی درباره حمید سمندریان است. مردی که اگر دست اجل در سال 91 به او نمیرسید، امروز نودویک ساله میشد. استاد همیشه تئاتر ایران، متولد اردیبهشت 1310، از سرآمدان نسلی که در میانشان عباس جوانمردها، علی نصیریانها، بهرام بیضاییها، رکنالدین خسرویها و آربی اوانسیانها تا هنوز و احتمالا تا همیشه ماندهاند و خواهند ماند. مردی که در کارنامهاش انبوه شاهکارهای تئاتری را از نویسندگان شاخص ادبیات نمایشی غرب از فردریش دورنمات و برتولت برشت تا آنتون چخوف، اوژن یونسکو، آرتور میلر و ماکس فریش و البته ژان آنوی، تنسی ویلیامز، ژان پل سارتر و هنریک ایبسن میتوان دید که سمندریان ترجمه و بعد هم اجرا کرده است. کارنامهای بهشدت پروپیمان که نشان از اشتیاق عجیب او به کار دارد و همان هم هست که کیومرث مرادی او را «بمب انرژی» توصیف میکند که شاگردانش در ناامیدترین لحظات به ایشان پناه میبردند.
کیومرث مرادی که خود با آثاری مانند مرغ دريايی من، دیر راهبان، هملت، نامههای عاشقانه خاورمیانه، افسون معبد سوخته، سیمرغ، شهر بدون آسمان، خانه، رؤیای نیمهشب پاییز، الکترا، رومئو و ژولیت، مرگ و شاعر و بسیار بسیار آثار دیگر یکی از نامدارترین اهالی تئاتر در 20 سال اخیر بوده، وقتی درباره حمید سمندریان حرف میزند، سراپا شور و اشتیاق میشود. او البته میگوید که سمندریان نهتنها برای او که برای بسیاری دیگر هم حضوری الهامبخش داشته: «برای یک هنرمند در مسیر حرکتش بسیار مهم است که منتوری، مرادی، استادی داشته باشد که در تمام ابعاد بتواند حمایتش کند. این حمایت الزاما مادی یا معنوی نیست. بعضی مواقع منتور با راهنماییهایش زندگی آدم را تغییر میدهد. آقای سمندریان برای من چنین جایگاهی داشت. یادم میآید که مدام مرا تشویق میکرد به جشنوارهها و کارگاههای مختلف بروم و کارهایم را اجرا کنم و هر زمان که به ایران بازمیگشتم، اولین سوالی که میکرد این بود که با خودت چه آوردهای و منظورش این بود که چه آموختههایی در این مدت نصیبت شده است. من هم فیلمها و اجراهایی که همراه آورده بودم، میدادم و مینشستیم و با هم میدیدیم و حرف میزدیم و من هیجانش را هنوز به یاد دارم.»
-به نظرتان جایگاه حمید سمندریان مدیون چه عواملی بوده؟ یعنی چه چیزهایی سمندریان را سمندریان کرده؟
استاد حمید سمندریان به سه دلیل آدم ویژهای در نسل خودش بود. اول اینکه او در بازگشت به ایران دستاوردهای بسیار زیادی با خودش میآورد که مهمترینش این است که مجموعهای از درامنویسان مهم آلمان را او به تئاتر ایران معرفی میکند. مثل ماکس فریش، مثل فردریش دورنمات -که سمندریان با ترجمه و سپس اجرای آثارشان آنها را به مخاطبان و علاقهمندان تئاتر معرفی میکند- که در دوره خودش این یک دستاورد و اتفاق بسیار بسیار ویژه است. دومین چیزی که از همان ابتدا آقای سمندریان را متمایز میکند، این است که او در رشته کاری خودش که کارگردانی بود، آدم بهشدت موفقی بود. یعنی وقتی از دهه 40 به این سو استاد را دنبال میکنیم، میبینیم که او آثار بسیار بزرگی مثل نمایش «کرگدن» و «ملاقات بانوی سالخورده» را اجرا میکند و این روند را تا آخرین اجراهایش ادامه میدهد. ویژگی بزرگ دیگر آقای سمندریان متوقفنشدن در جهانی است که کشف کرده است. او هیچگاه کهنه نمیشود و با تغییر نسلبهنسل شاگردانش همراه میشود.
-یعنی با زمان زندگی میکند.
بهشدت. این یکی از مهمترین ویژگیهایش است. مثلا «دایره گچی قفقازی» در دو ورسیون جدا در دو زمان متفاوت اجرا شده که از نظر زیباییشناسی با هم متفاوتند یا «بازی استریندبرگ» که این نیز دو اجرا با فاصله چندین سال دارد و این بار هم این دو اجرا با هم متفاوتند. جالب اینکه مخاطب هر دو اجرا را دوست دارد و این نشان میدهد که حمید سمندریان چقدر پویا و بهروز است. یادم میآید در آخرین سال زندگی استاد سمندریان اصرار داشت «مکبث» را اجرا کنیم، اما منتظر یک ایده جدید برای اجرای امروزی آن بود.
-به نظرتان میتوان گفت که با توجه به شاگردانی هم که تربیت کرده، عملا آینده را شکل داده است؟!
دقیقا. به عبارت بهتر عامل دیگر بزرگی استاد سمندریان این است که او در عین تمام ارزش و اهمیت کارهایش از همان ابتدا معلم موفقی نیز بود و شاگردهایش از دهه 40 به این سو چند نسل را شامل میشوند. اگر آن ویدیوی معروف آقای عزتالله انتظامی با استاد سمندریان را دیده باشید، قطعا میدانید که آقای انتظامی شاگرد آقای سمندریان بود. بعد از آن هم شاهدیم که نسلهای زیادی این مسیر را ادامه دادهاند. طیف متنوعی که از دهه 40 و استاد عزتالله انتظامی شروع و بعد از گذر از گوهر خیراندیش، رضا کیانیان، میکاییل شهرستانی، احمد آقالو، پرویز پورحسینی، گلاب آدینه، مهدی هاشمی، ناصر هاشمی، آتش تقیپور، سعید پورصمیمی، مریم معترف، سوسن تسلیمی، فریبرز عربنیا، امین تارخ، محمد رحمانیان، محمد یعقوبی، امیر جعفری، فتحعلی اویسی، فردوس کاویانی، مهران مدیری، پیام دهکردی، پارسا پیروزفر، شهاب حسینی، حامد کمیلی، حامد بهداد، نگار فروزنده، یوسف تیموری، رابعه اسکویی، مجید صالحی و حمید فرخنژاد به الیکا عبدالرزاقی، آشا محرابی و بهرام افشاری ختم میشود. در واقع به نظر من یکی از جادوهای او معلم بودنش است.
-یعنی شما میگویید میراث بزرگ سمندریان همانقدر که کارهایش میتوانند باشند، شاگردانش نیز میتوانند باشند؟
بهشدت. به نظر من راز جاودانگی استاد سمندریان شاگردان بزرگی است که پرورش داده است. سیستم آموزشی که سمندریان مبدعش بود و به وجود آورد، به جرات میتوانم بگویم که بیش از دوسوم از هنرمندان و بازیگران سینمای امروز ایران را شکل داده است. این اتفاق مهمی است و البته راز ماندگاری سمندریان.
-میگویند ادامه حیات تئاتر -و حتی سینما- در سالهای بعد از انقلاب معلول عوامل زیادی است. استاد سمندریان را هم یکی از این عوامل میدانند. درست است؟
سمندریان در سالهای دهه 60 و 70 که نگاههای چندان خوشبینانهای در مورد تئاتر و سینما وجود نداشت و بهخصوص نگاه قدرت و حکومت، نگاه بدبینانهای بود، خودش را به سمت آموزش سوق داد تا شاگردان زیادی برای آینده تئاتر و سینما تربیت کند. بعضی وقتها وقتی اسامی شاگردان آقای سمندریان را مرور میکنم، این پرسش به ذهنم میآید که اگر ایشان این کار را نمیکردند، چه اتفاقی برای سیر حرکت بازیگری در حوزه سینما و تئاتر میافتاد؟!
-فکر میکنید علاوه بر ویژگیهای معلمی، عامل موفقیتش در این وادی چه بود؟
شاید چون همه فهمیده بودند تنها تئاتر است که برای ایشان اهمیت دارد. برای همین هم آقای سمندریان را همه دوست داشتند، چپ، راست، روشنفکر، مذهبی، همه و همه. چون ایشان هدفش فقط یک چیز بود: تئاتر. هنر. هیچ هدف سیاسی را هیچ وقت در زندگیاش دنبال نکرد. هر وقت گذاشتند، تئاترش را کار کرد و هر زمان هم که اجازه ندادند یا نشد، رفت و آموزش داد و شاگرد تربیت کرد.