چين و روسيه آمريكا را به ديگران ترجيح می دهند

آرمان ملی- حمید شجاعی: هرچند که طی هفته‌ها و ماه‌های گذشته شرایط اینگونه به نظر می‌رسید که احیای برجام و رسیدن به توافق هسته‌ای بیش از هر زمان دیگر در دسترس است، اما روند مذاکرات و اظهارات طرفین برجام به سمت و سویی رفت که کشورها برخلاف آنکه از سازنده و مثبت بودن مذاکرات می‌گفتند تن به تعلیق مذاکرات دهند و تا بازگشت مجدد به وین و میز مذاکره به پایتخت‌ها بازگردند. این در حالی است که آمریکایی‌ها چندی است ایران را به خواسته‌‌های فرا برجامی متهم می‌کنند اما خود می‌دانند که اگر امروز برجام به اینجا رسیده و طرفین برای احیای مجدد آن تلاش می‌کنند خروج غیر قانونی و عهد شکنانه آمریکا از توافق سبب ساز این مساله شده است. لذا به نظر می‌رسد برای اینکه بتوانیم توافق هسته‌ای را مجددا احیا شده و در دسترس ببینیم باید بازهم مذاکرات وین از سر گرفته شود و طرفین در این دور از مذاکرات با کنار گذاشتن اختلافات و حرکت به سمت نقاط اشتراک توافق کلی را سامان دهند. در این راستا برای بررسی شرایط پیرامونی برجام و احیای آن، نوع رویکرد ایران و آمریکا و نقش تروئیکای اروپا «آرمان ملی» با مهدی مطهرنیا آینده پژوه سیاسی و اجتماعی و تحلیلگر مسائل بین‌الملل به گفت‌وگو پرداخته است که می‌خوانید. با توجه به اينکه مذاکرات احياي برجام متوقف شده و طرفين اظهارات مختلفي در خصوص بازگشت به مذاکرات مطرح مي‌کنند ارزيابي شما از مسائل حول محور احياي برجام چگونه است؟
آنچه در باب مذاکرات وين بايد بدان توجه کرد آن است که مساله ايران و آمريکا به پرونده هسته‌اي محدود نمي‌شود و سير مسائل پس از امضاي برجام که در عنوان آن به عنوان برنامه جامع اقدام مشترک مشخص است متوجه ايجاد فضايي بود که بر اساس دکترين اوباما بتواند زمينه ساز و زمينه‌پرور ايجاد فضايي باشد که بر اساس آن جمهوري اسلامي ايران وارد حوزه معناداري از رويکردهاي تعريف شده در جهت پيوستن تهران به جامعه بين‌المللي و ايران به يک بازيگر عادي تبديل شود. آمريکايي‌ها با مسکو، پکن و بسياري از کشورهاي گوناگون در زمينه‌هاي مختلف داراي تمايزات و حتي رقابت‌ها و مرزهاي دشمني هستند. اما آنها را بازيگراني در نظام بين‌الملل مبتني بر پذيرش قواعد بين‌المللي در رقابت و دشمني مي‌‌يابند و بالتبع در عين حالي که با آنها مراوده دارند تلاش مي‌کنند تا حدود زيادي زمينه‌هاي ايجاد فضاي معنادار براي گفت‌وگو را فراهم کنند. از اين جهت بر آن هستند که در مسيري قرار بگيرند که با آوردن ايران پاي ميز مذاکرات در حوزه‌هاي برجامي و شکل دادن به فضاي سياسي قابل قبول اين بازيگر را در ميز مذاکرات پرونده هسته‌اي دعوت به مذاکره در باب ابعاد ديگر تحرکات ايران از نظر منطقه‌اي و بين‌المللي بنمايد. لذا پرونده‌هاي ديگر را مانند پرونده تروريسم، دستيابي به سلاح‌هاي غير متعارف، گسترش نفوذ منطقه‌اي تهران و پرونده اعراب و اسرائيل در حول و حوش پرونده هسته‌اي به عنوان نقطه مرکزي مساله ايران مطرح است. لذا برجام متوجه همين امر بود. بر اساس همين معناست که ايران در نشست‌هاي 2015 بر اساس فرمان رهبري جمهوري اسلامي در راستاي فشار آمريکا براي پيوستن به برجام 2 و 3 که در دولت روحاني نيز مطرح شد مقاومت کرد و بالتبع اين مقاومت پرونده هسته‌اي را نيز از مسير تعيين شده خارج کرد. لذا قطار پرونده هسته‌اي اکنون براي بازگشت به ريل برجام در گرو پذيرش تهران در ورود به بازي گسترده‌تري در جهت مذاکره با آمريکا و گروه1+4 است. آمريکايي‌ها اين را آن هم به خوبي در دولت نو دموکرات بايدن که ادامه دولت نو دموکرات اوباما مفروض مي‌شود دنبال مي‌کنند. بايدن تلاش دارد به ميراث اوباما بازگردد اما ديگر نمي‌خواهد که اين بازگشتن به گونه‌اي صورت پذيرد که تهران در سال 2015 آن را محدود به پرونده هسته‌اي نمود. از اين جهت برجام به عنوان برنامه اقدام مشترک از منظر آمريکا بايد از محدوده پرونده هسته‌اي به پرونده قدرت دفاعي ايران و از آنجا در فضاي مناسب در جهت ريل‌گذاري ورود ايران به نظام بين‌الملل شود. آمريکايي‌ها نمي‌خواهند دولت حاکم بر تهران که داراي کد ژئوپليتيک و ژنوم ژئو استراتژيک در جغرافياي سياسي جهان به ويژه در منطقه‌اي است که من آن را نو هارتلند ناميده‌ام شاهد ايراني باشند که به عنوان يک دولت چالشگر و به زعم آمريکايي‌ها متعارض با قواعد بين‌المللي در حوزه نظم منطقه‌اي و نظام بين‌الملل عمل مي‌کند. در اين مسير کشورهايي که تحت عنوان قدرت‌هاي بزرگ از آنها ياد مي‌شود چه در غرب و چه در شرق نيز اگر چه صد درصد ولي با درصد بالايي از همراهي نسبت به ايران با واشنگتن با غلظت‌هاي گوناگون همراه هستند. حتي پکن و مسکو که مدعي همکاري با تهران هستند در بسياري از اين مواضع با آمريکا هم جهت و در يک راستا عمل مي‌کنند و بنابر اين مذاکراتي که در وين است و تمايلاتي که وجود دارد آن است که ايران در فشارهاي ناشي از تحريم‌ها بر روي زمين پر لغزش و لرزان اقتصاد مجبور شوند تا با بازگشت به برجام نه پرونده هسته‌اي که برنامه جامع اقدام مشترک را پذيرا باشند و بتوانند در مسائل ديگر نيز ايران را به پذيرش قواعد بين‌المللي ترغيب يا در نهايت مجبور سازند.
بسياري از تحليلگران معتقدند که ايران و آمريکا هر دو به احياي برجام و رسيدن به توافق نياز دارند؛ از اين جهت با توجه به شرايط موجود براي رسيدن به توافق بايد چه رويکرد و چه راهکارهايي براي احياي برجام مد نظر قرار گيرد؟
به هر تقدير جمهوري اسلامي ايران و ايالات متحده آمريکا هر دو مواضع بسيار سختي را در ارتباط با يکديگر دنبال مي‌کنند. مواضع سخت آمريکا متوجه رويکردهاي پراگماتيستي در ارتباط با هدف‌گذاري آمريکا در باب تهران، ايران در منطقه و ايران منطقه‌اي در نظام بين‌الملل است. به باور من آمريکايي‌ها در قرن بيست و يکم ميلادي به دنبال ايجاد فضاي ارتباط تنگاتنگ با تهران به واسطه شکل‌دهي نظم نوين جهاني از منظر ژئوپليتيک و ژئواستراتژيک به دلايل موثر بودن کد ژئوپليتيک ايران و ژنوم ژئواستراتژيک آن در عرصه ژئواکونومي و ژئوکالچر هستند. من در نظريه هارتلند - ريملند بزرگ بارها اعلام کردم که آمريکا شوراي استراتژيک خود را در قرن 21 ميلادي باز تعريف کرده است و در چشم‌انداز آينده نظم بين‌المللي نيازمند شراکت استراتژيک کانادا، ژاپن، کره، ايران و استرالياست و از اين جهت به ايران مي‌نگرد. پس بالتبع آمريکايي‌ها در پي ايجاد فضايي هستند که با ارتباط با تهران يک نوع رابطه جديدي را با ايران به گونه‌اي برقرار کنند که بتوانند به عنوان شريک حياتي يا استراتژيک از ايران در نظم آينده بين‌المللي استفاده ببرند. بالتبع هرچه تزاحم ايران با آمريکا بيشتر مي‌شود رقباي منطقه‌اي ايران و رقباي بين‌المللي آمريکا بيشتر سود مي‌برند. لذا عقل و خرد آمريکايي ايجاب مي‌کند تا آنجا که ممکن است در رقابت بين‌المللي ايران و مردم ايران را براي دهه آينده رو در روي خود قرار ندهد. از اين رو بايد هزينه‌هاي برخورد با دولت حاکم بر تهران را به گونه‌اي بپردازد که ايران را براي آينده از دست ندهد. اين معماي تهران براي کاخ سفيد و واشنگتن در دولت‌هاي اخير آمريکا به ويژه دولت اوباما، ترامپ و بايدن است.


بارها از سوي مقامات کشورمان اين مساله مطرح شده که ايران صرفا به دنبال احياي برجام است و کمتر و بيشتر از آن نمي‌خواهد، اما امروز رويکرد آمريکايي‌ها نشان مي‌دهد که اساسا همه نگاهشان به پرونده هسته‌اي معطوف نيست و فراتر از برجام مي‌خواهند؛ اين تضاد و تناقض را چگونه تحليل مي‌کنيد؟
آمريکايي‌ها با شناسايي اين نکته که تصميم گيرنده نهايي در ايران با رهبري نظام جمهوري اسلامي است با نامه‌نگاري‌هايي تلاش کردند که زمينه‌ساز و زمينه پرور ايجاد فضاي مناسب در مسير دستيابي به يک مذاکره پر گستره و پر پهنا در ارتباط با پرونده‌هاي موجودي باشند که قبلا نيز از آنها نام بردم. زماني که تهران مذاکرات برجام را محدود به پرونده هسته‌اي کرد و در مکمل اين ديدگاه آمريکايي‌ها اروپاي متحد و روسيه و چين تلاش کردند از موقعيت برجام براي نزديکي به تهران به عنوان رقباي آمريکا در شکل دهي به نظم آينده جهاني استفاده کنند استراکسين‌هاي آمريکا به اين نتيجه رسيدند که برجام امضا شد تا ايران از دريچه و دالان ورودي برجام به نظام بين‌الملل وارد و توافق نامه‌هاي گسترده‌تري را براي عادي کردن روابط خود با نظام بين‌الملل دنبال کنند. از اين رو اگر حتي هيلاري کلينتون هم رئيس‌جمهور آمريکا مي‌شد و ترامپ به قدرت نمي‌رسيد دکترين محدودسازي همکاري‌هاي بين‌المللي با ايران و محاصره منطقه‌اي تهران انجام مي‌پذيرفت. همان‌گونه که در زمان اوباما طرح ناتوي عربي بسيار قدرتمندانه‌تر کليد خورد و در دوران ترامپ ادامه پيدا کرد و اکنون در دوران بايدن در حال عملياتي شدن بيشتر است. فلذا ايالات متحده آمريکا در برجام 2015 هم به بيش از آنچه که در توافق آمده بود مي‌انديشيد. از اين رو پاره کردن برجام به عنوان يک واژه و اصطلاح سياسي استراتژيک از سوي ترامپ دنبال و با رويکرد دکتريني ترامپ تحت عنوان بازيگر ديوانه که کيسينجر آن را تئوريزه کرده بود منجر به امضاي خروج از برجام شد. اين خروج خواه، ناخواه به واسطه خروج پرونده هسته‌اي از ريل برجام صورت مي‌پذيرفت و اکنون هم اگر ايران بخواهد به ريل برجام بازگردد و اين قطار متوقف شده افتاده بيرون از ريل به روي ريل بازگردد؛ آمريکايي‌ها و حتي متحدان بين‌المللي آمريکا در جهان خواهان آن هستند که اين قطار در اين ريل به پذيرش مسافران ديگر يا بال‌هاي ديگري از توافق در وجوه ديگر از نظام بين‌الملل نايل و به اشاره سوزن‌بانان و مديران خط ريل بين‌المللي حرکت خود را تنظيم کنند. اين نه تنها خواست آمريکا بلکه خواست قدرت‌هاي بزرگ رقيب آمريکا در نظام بين‌الملل نيز هست. فلذا تعبيري که از برجام در ارتباط با پرونده هسته‌اي وجود دارد يک تعريف مضيق و منقبض شده از برجام است که آمريکا آن را نمي‌پذيرد که قدرت‌هاي بزرگ جهان نيز آشکارا تلويحا از آن حمايت مي‌کنند. فلذا بازگشت ايران به برجام نمي‌تواند تنها به پرونده هسته‌اي محدود باشد. اگر هم محدود به پرونده هسته‌اي باشد نمي‌تواند نتايج عملي مورد نظر تهران را به همراه داشته باشد، چراکه ايران خواهان برداشتن همه تحريم‌ها، راستي آزمايي آنها، تضمين عدم خروج از برجام و حتي گاه و بي‌گاه پرداخت هزينه‌هاي ناشي از تحريم‌هاي موجود بر تهران در سال‌ها و دهه‌هاي گذشته است.
نقش و تاثير تروئيکاي اروپايي را در احياي برجام چگونه مي‌بينيد و اساسا اروپايي‌ها توانايي تغيير ريل مذاکرات به سمت و سويي ديگر را دارند؟
تروئيکاي اروپا به تنهايي درصد بالايي از قدرت جهان را دارد. امروز اروپاي متحد از منظر پيشرانه‌هاي قدرت و تجميع اين پيشرانه‌ها در اندازه گيري قدرت ملي کشورها تنه به تنه پکن مي‌زند. امروز سه قدرت بزرگ جهاني يعني آمريکا، چين و اتحاديه اروپا در عرصه بين‌المللي به عنوان کنشگران اصلي مطرح هستند. در سال 2008 ميلادي در اندازه گيري قدرت ملي با 8 نيروي پيشران و پيشرانه‌هاي موجود در آنها ايالات متحده آمريکا به تنهايي20 درصد و چين و اتحاديه اروپا هر کدام 40 درصد قدرت جهان را داشتند. لذا تروئيکاي اروپا به عنوان يکي از قدرتمند‌ترين مجمع‌هايي تحت عنوان اتحاديه اروپا داراي قدرتي است که نمي‌توان اثر آن را ناديده گرفت. اگرچه مي‌توان گفت قدرت 3 کشور اروپايي که موثر بر شکل گيري اتحاديه اروپا و انسجام کنوني آنها هستند. در اين راستا اگر چه انگليس از اتحاديه اروپا خارج شده اما در جغرافياي اروپا همواره اهميت خود را حفظ مي‌کند. اگر انگليس از اتحاديه اروپا خارج شده از اين جهت به آمريکا نزديک مي‌شود. اگر بگوييم تروئيکاي اروپا بي‌اثر است يک امر خارج از خردورزي سياسي را بروز داده‌ايم. اما اگر بخواهيم وزن اثرگذاري تروئيکاي اروپا و اتحاديه اروپا را در جغرافياي اروپا بيش از حد در نظر گيريم به همان اندازه خطا است. جمهوري اسلامي در دهه‌هاي گذشته سعي کرده است که همواره با اين استدلال که مي‌تواند بين اروپا و آمريکا به دليلي که نخبگان اروپايي همواره خواهان نوعي خارج شدن از سيطره آمريکا بوده‌اند از اين شکاف موجود ميان اروپا و آمريکا استفاده کند وارد عمل شده ولي در نهايت به واسطه مواضع جمهوري اسلامي در برابر غرب و به ويژه سه کشور اروپايي در مراحل گوناگون ما شاهد نوعي واگرايي در اين زمينه بوده‌ايم و تروئيکاي اروپا از منظر سياسي نيز به واشنگتن نزديک‌تر شده است. مزيد بر آن عوامل موثر بر ارتباط واشنگتن با پايتخت‌هاي 3 کشور اروپايي به ويژه عوامل اقتصادي و فکت‌هاي آن به اندازه‌اي قوي و مستحکم است که در بزنگاه‌هاي تاريخ به هيچ وجه اروپايي‌ها حاضر به مقابله با واشنگتن در برابر حمايت از تهران نيستند و اين امر دور از دسترس مي‌نمايد. از اين منظر تروئيکاي اروپا نمي‌تواند مجمعي بي‌اثر در مسائل بين‌المللي به ويژه در مساله تهران باشد. اما به دليل پيوندهايي که از يکسو با واشنگتن دارد و از سوي ديگر نقاط اصطکاک بسيار بالاي تهران با کشورهاي اروپايي در جبهه غرب و اهميت ژئو استراتژيک و ژئو پليتيک تهران در قرن 21 ميلادي به گونه‌اي که ايران را پل پيروزي ميان شرق و غرب در منازعه احتمالي ميان جبهه غرب و جبهه شرق با مرکزيت پکن پيش‌رو دارد در يک وضعيت پر اهميت قرار مي‌دهد. در بسياري از مقاطع که اصطکاک ميان تهران و واشنگتن بر اساس اين مسائل افزايش پيدا کرده حتي اروپايي‌ها دو سه گام در تحت فشار قرار دادن تهران از واشنگتن پيشي گرفتند. فلذا اينکه فکر کنيم از شکاف موجود ميان اتحاديه اروپا و آمريکا به خاطر مسائل دروني جبهه غرب مي‌توانيم بهره ببريم تا حدود زيادي آرزومندانه است.