دو خطای مافیایی تعلیم‌ و تربیت ما

نظام آموزشی «حفظیات‌محور» و «نخبه‌گریز» ما در همین دو زمینه دو تذکر مهم از رهبر انقلاب گرفت. جهان نزدیک به یک قرن پیش تحت تأثیر آموزه «خطاپذیری در علوم طبیعی»، دست به تغییر بزرگی در نظام‌های آموزشی زد که بر اساس آن تعلیم و تربیت را نه انتقال اطلاعات و پرکردن ظرف ذهنی دانش‌آموز، بلکه کاوشگری و توانایی حل مسئله می‌دانستند، زیرا اطلاعات علوم طبیعی به خاطر خطاپذیر بودن بعد از مدتی کنار گذاشته می‌شود، پس دانشجو باید کاوشگری بیاموزد تا بتواند مسئله حل کند. اینکه جوان ایرانی پس از دیپلم از عهده حل بسیاری از مسائل زندگی خویش برنمی‌آید، یکی از آسیب‌های نظام آموزشی ماست. دو تذکر رهبر انقلاب حقایقی است که چندین دهه بحث گعده‌های اندیشمندان نظام تعلیم و تربیت کشور بوده، اما ساختار مافیایی نظام آموزشی ما اجازه تغییر آن را نداده است. اول «چرا نخبگان و رتبه‌های برتر کنکور دنبال معلمی نمی‌روند؟» و دوم «چرا کتاب‌ها از دبستان تا دبیرستان از حفظیات و مطالب فراموش‌شدنی و غیرمفید پر شده است؟» بزرگ‌ترین خیانت به کشور می‌تواند این باشد که این دو تذکر را بشنویم و بگذریم. روی این سخن با آن مافیای تعلیم‌و‌تربیت کنکور‌باز و تست‌پرور است و آن کسانی که نمی‌فهمند مهم است «چه‌کسی معلم ما باشد». اکنون در این دولت برای این مطالبه باید زمان‌بندی مشخص و برنامه کاربردی معین ارائه شود تا نظام آموزشی ما نیز در گذر زمان به وضعیت خودروسازان نرسد!
دو‌سال و اندی آموزش مجازی بچه‌ها به‌خاطر کرونا، بسیاری از والدین را به‌ناچار و از طریق استماع ناخواسته صدای معلمان در خانه با برخی ضعف‌های آشکار نظام تعلیمی ما آشناتر کرد. هرچند تکیه بر حفظیات در مدارس امروزی کمتر از دهه‌های ۵۰ و ۶۰ است و معلمان امروز برای حفظ مطالب فراموش‌شدنی و بعضاً بی‌فایده برای زندگی، فشار کمتری به دانش‌آموزان می‌آورند، اما خود ساختار کتاب‌ها از این مشکل خالی نیست.
مثال را تعمداً از دروس دینی می‌زنم که بدانیم این حفظیات همه جا بد است و در دروس الهیاتی بدتر. معلم در درس هدیه‌ها تلاش می‌کند بچه‌ها تاریخ تولد و شهادت امام معصوم را و اینکه هر کدام چه مدتی در زندان خلفا بودند و به دست چه کسی (صرفاً یک نام نه دست‌کم یک جریان) به شهادت رسیدند، به خاطر بسپارند! شاگرد دبستان چه فهمی از زندان و زندانی دارد؟! آن تاریخ تولد را چه اصراری به حفظ کردن دارید؟ چرا به‌جای اینها، یکسره از علم‌دوستی و عطوفت و اخلاق متعالی و نگاه مشفقانه امام معصوم با بچه‌ها نمی‌گویید. تجربه‌ای که معلم می‌خواهد نام قاتل امام اول را در ذهن دانش آموز بگنجاند و اگر او فراموش کرد، نمره نمی‌گیرد، اسفناک است. از فضایل علی (ع) هزاران حرف می‌توان با بچه‌ها زد که آن فضایل در هیچ یک از ابنای بشر از آغاز تاریخ نبوده و هرگز هم در یک نفر دیگر جمع نخواهد شد. چه کسانی چندین دهه در آموزش‌و‌پرورش ما مسند کار را در دست داشته‌اند که این واقعیت را نمی‌فهمند؟!
در دروس علوم طبیعی برخی دروس برای یک دانش‌آموز دبیرستانی مینیاتوری از دروس دانشگاهی است و باز همین دروس را برای دبستانی‌ها کوچک‌تر و مینیاتوری‌تر می‌کنند! عجبا! انگار آموزش به معنای آن است که از هر چیزی که علم نامیده می‌شود، فنجانی یا ظرفی را پر کنیم و در ذهن دانش‌آموز بریزیم. این خطایی است که فیلسوفان تعلیم‌وتربیت سال‌هاست از آن عبور و نظام‌های آموزشی را با محور «حل مسئله» بازنویسی کردند. بسیاری از دانش‌آموزان اصولاً برنامه‌ای برای ادامه تحصیل حتی تا پایان دبیرستان در ذهن ندارند و به ورود به بازار یا کسب‌و‌کار پدری یا ورزش‌های قهرمانی یا مانند آن فکر می‌کنند. با چنین دانش‌آموزی، درسی دیگر باید که به کار زندگی بیاید و جدل بر سر حفظ‌کردن طوطی‌وار مطالب خسارت‌بار است.


تذکر جدی دیگر رهبری به نظام آموزشی ما ایجاد بستری است که نخبگان کنکور برای معلم‌شدن سر و دست بشکنند. برخی گمان نکنند که چاره این کار صرفاً پرداخت حقوق به معلمان به اندازه مهندسان و معماران و پزشکان است. این هم هست، اما شرط اول بازتعریف جایگاه واقعی معلمی است که در آن جایگاه یک معلم دبیرستانی و دبستانی همان احترام یک پزشک و مهندس را برای مردم داشته باشد. متأسفانه باید گفت معلمی در زمانه حاضر جایگاه بسیار نازل‌تری حتی از یک معلم مکتب‌خانه در صد سال پیش دارد. قطعاً درآمد پایین، موجب شده شغل معلمی در ذهن عموم مردم که به ثروتمندان احترام بیشتری می‌گذارند، جایگاه رفیعی نداشته باشد، اما همین که نخبگان دانشگاهی، شغل معلمی را برنمی‌گزینند نیز در این جایگاه بی‌تأثیر نبوده است و این ذهنیت را مردم با خود از زمان انتخاب رشته دانشگاهی برای فرزندان خود دارند.
کشور‌های پیشرفته ابتدا با تعریف دوباره از جایگاه رفیع معلمی اوج گرفتند تا جایی که حضور در یک دبیرستان برای یک فارغ‌التحصیل دکتری در قرون ۱۸ و ۱۹ و اوایل ۲۰ در اروپا و امریکا یک امتیاز و افتخار به حساب می‌آمد. در فنلاند که با کوتاه‌ترین ساعت آموزشی، بهترین نتیجه را در بین اروپایی‌ها دارد، بچه‌ها از سال اول تا سال ششم با یک معلم و یک کلاس می‌مانند (چیزی مانند مکتب‌خانه‌های قدیم ایران!) و مدرسه تقریباً حالتی مثل ادامه خانه را برای بچه‌ها دارد. معلم شدن در این کشور بسیار سخت است و متقاضیان باید بهترین مدرک ارشد را داشته باشند. معلمان در روش‌های تدریس کاملاً خودمختارند و در مواد یا روش‌های آموزش آزادی عمل کامل دارند. بچه‌ها با بازی و آزمایش کردن به شکل گروهی یاد می‌گیرند و طبیعت و محیط اطراف خود را می‌شناسند. ساعت تفریح زیاد است و به بچه‌ها اعتماد زیادی می‌شود و ساعت زیادی را برای بازی در مدرسه اختصاص می‌دهند.
پیش‌تر در همین ستون این سخن «ویلیام ییتس» شاعر و متفکر ایرلندی آورده شده است که «آموزش، پرکردن ظرف نیست، برافروختن آتش است». این سخن را مدیران آموزش‌و‌پرورش در دفاتر خود بنویسند، مقابل چشم قرار دهند و به آن عمل کنند.