روزنامه جوان
1401/02/26
وقتی فروغی میراث حکیم را به تیغ تحریف میسپارد!
کشور استعمارگر انگلیس، پس از سلطه بر بخشهای زیادی از کشورهای غرب و جنوب شرق آسیا، سیاست تحقیر اقوام و ملل کشورهای تحت سلطه را در پیش گرفت. به ویژه از آنجا که مسلمانان طبق آیه «نفی سبیل» سلطه اجنبی و کافر را قبول نمیکردند، این کشور استعمارگر برای سلطه بر کشورهای اسلامی، همه همت خود را بر زدودن هویت دینی مسلمانان و ترویج «ملی گرایی» موهوم در سرزمینهای اسلامی استوار کرد، به طوری که ترویج تفکر پان ترکیسم، پان عربیسم، پان کوردیسم و پان ایرانیسم، از دوره سلطه استعمار بریتانیا در کشورهای اسلامی توسط این کشور به شدت دنبال میشد. در ایران، اوج تبلیغ ملیگرایی و ترویج باستانگرایی در مقابل هویت دینی مردمان ایران از سوی روشنفکرنمایان غربزده و وابسته به استعمار، در دوره پهلوی اول اتفاق افتاد. در آن دوران یکی از شخصیتهای دینی، فرهنگی و ادبی ایران که به شدت مورد تحریف و تهمت قرار گرفت تا به وسیله اثر ارزشمندش باستانگرایی ترویج شود، «حکیم ابوالقاسم فردوسی» بود. اما چرایی و چگونگی تحریف شخصیت و تهمت به او در زمان رضاخان، در مقال زیر به شکل مختصر مورد بررسی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.فروکاستن شاهنامه به کتاب شاهپرستی
اردشیر ریپورتر - جاسوس ویژه کشور انگلستان در ایران- که رضاخان را از مقطع کودتای ۱۲۹۹ تا ۱۳۱۶. ش [زمان مرگش]برای پادشاهی آماده و تربیت کرده است، در وصیتنامهاش که در سال ۱۳۵۰. ش چاپ شده، است، اعترافات جالبی دارد. او رسماً میگوید در آموزههایش به رضاخان، تنفر از مذهب و صنف روحانیت را القا میکرده و آنها را عامل عقب ماندگی و بدبختی ایران و ایرانیان نشان میداده است. در مقابل با تأکید بر تاریخ باستان و عظمت شاهان ایران در آن زمانه، رضاخان را به سمت باستان گرایی و دین زدایی هدایت میکرده است... (۱) بر همین اساس هم دولتمردان انگلوفیل (وابسته به سفارت انگلستان) و فراماسونر رضاخان در طول دو دهه پادشاهی او، به ترویج همین تفکر میپرداختند. اقداماتی که هدف از آن ایجاد نوعی هویت جدید در ایرانیان بر محور آریایی گرایی (حذف اقوام و فرهنگ قومیتی) و حذف اندیشه و سبک زندگی دینی از زندگانی مردم زمین بود. به ویژه با چاپ مقالات و کتابهایی در آن دوره که شاه را به عنوان محور اصلی ملیت ایرانی معرفی میکردند، این هدف دنبال میشد. البته گفتنی است اشاره نویسندگان این نوع مقالات و کتابها به پادشاهان شاهنامه، در واقع روشی ناصواب برای ترویج «شاه پرستی» در جامعه بوده است، کتابهایی مانند «تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه» از عبدالله طهماسبی، «شاهنشاهی پهلوی» نوشته نوبخت یا «دودمان پهلوی» اثر جعفر شاهید نیز با همین هدف انجام میشد.
اما یکی از اقدامات مهم حکومت رضاخان برای ترویج شاهپرستی و مشروعیت بخشی به خویش، برگزاری کنگره «هزاره فردوسی» بود. کنگرهای که برای تأثیرگذاری بر جامعه، ابتدا باید چهرهای ضددین و باستانگرا از خود «حکیم ابوالقاسم فردوسی» به مردم نشان داده میشد و سپس شاهنامهای را به نسلهای بعد معرفی میکرد که مورد تأیید فراماسونرها باشد! جالب توجه است که تا یکسال قبل از برگزاری کنگره هزاره فردوسی، حکومت رضاخان هیچ توجهی به فردوسی و مقبره او نداشت و آنقدر وضعیت مقبره این شاعر بزرگ حماسه سرا بد بود که بانک ملی با مشارکت انجمن مفاخر در اواخر سال ۱۳۱۲. ش، یعنی هفت ماه قبل از برگزاری کنگره، اقدام به انتشار و فروش بلیت بخت آزمایی «فردوسی» با هدف جمع آوری پول برای تعمیر مزار فردوسی کرد. روز قرعه کشی این بلیتهای بخت آزمایی هم قرار بود در تاریخ اول تیر ۱۳۱۳. ش در تهران برگزار شود. (مرکز اسناد آستان قدس رضوی، سندهای شماره ۳۲/۹۷۸۲۳ و ۳۳/۹۷۸۲۳)
تصویر دروغ هزاره فردوسی، از حکیم و شاهنامهاش
کنگره هزاره فردوسی بعد از مدتها تبلیغ در روزنامهها، در ساعت ۹ صبح ۱۲ مهر ۱۳۱۳. ش افتتاح شد و محمدعلی فروغی به عنوان اولین سخنران، به مهمانان داخلی و خارجی خوشامد گفت. اما جالب است که بعد از او علی اصغر حکمت [وزیر فرهنگ]در رثای فردوسی که ۳۰ سال برای سرودن شاهنامه و اعتلای زبان «فارسی» زحمت کشیده بود، به زبان فرانسه سخنرانی خود را ایراد کرد! البته همین جناب وزیر در اختتامه کنگره نیز لطف کرد و به عنوان سخنران آخر، به زبان انگلیسی مطالب خود را بیان کرد! در این کنگره پروفسور کریستن سن دانمارکی به عنوان نایب رئیس اول، پروفسور زاره آلمانی به عنوان نایب رئیس دوم، پروفسور هانری ماسه فرانسوی، منشی اول و دکتر عبدالوهاب عزّام مصر به عنوان منشی دوم منصوب شدند. (۲).
اما نکته جالب دیگر کنگره، این مسئله بود که عمده پژوهشگران و مقاله نویسان آن، از جمله رجال وابسته به سفارت انگلیس و عضو لژهای فراماسونری بودند. افرادی چون: تقیزاده، مشیرالدوله پیرنیا، علیاصغر حکمت، احمد کسروی، محمدعلی تربیت، ذبیح الله صفا و الخ. بررسی مقالات این افراد که در کتاب هزاره فردوسی و مجلات ادبی آن دوره به چاپ رسیده است، نشان میدهد آنها با استناد به مقالات و کتب غربیها درباره فردوسی، حکیم را فردی ایران پرست، ضدعرب و اسلام و عاشق تفکر زرتشتی تصویر کردهاند. تا جایی که ذبیح الله صفا رسماً در مقاله «شعوبیت فردوسی» در مجله مهر، فردوسی را ضدعرب و آتش پرست نامید و فریدون آدمیت هم در کتاب اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، اباطیل او را درباره ضداسلام و ضدرسول الله (ص) بودن فردوسی، تأیید کرده است. اگرچه باید انصاف داد که برخی از این باستانگرایان مانند عبدالحسین زرین کوب و ذبیح الله صفا در سنین پیری به قضاوتهای اشتباه خود درباره فردوسی و بدبینیشان نسبت به اسلام و علمای اسلام اعتراف کردند. (۳) با این همه واقعیت این است که در آن دوره روشنفکران غربزده، تصویری کاملاً دروغ و سراسر تهمت از فردوسی و شاهنامه به مردم ارائه کردهاند. تصویری که با ماهیت خود شاهنامه، تضادی اساسی داشت.
فردوسی و شاهنامه مغضوب روشنفکران
حسن فرزند منصور [با کنیه ابوالقاسم]معروف به فردوسی، در سال ۳۲۹ ه. ق در روستای پاژ منطقه طوس به دنیا آمد. پدرش از دهقانان و زمین داران مشهور زمانه خود بود. به همین دلیل فردوسی با تکیه بر ثروت پدری، از ابتدای نوجوانی تا چندین دهه، به کسب علوم دینی پرداخت. خاندان فردوسی از اقلیت شیعه منطقه توس در آن دوران بودند و محبت او به خاندان رسالت، در شاهنامه به عیان دیده میشود. اشعاری مانند:
منم بنده اهل بیت نبی
ستاینده خاک پای وصی
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
و البته به خاطر سرودن چنین اشعاری هم بود که سلطان محمود غزنوی از شاهنامه او استقبال نکرد و واعظ ناصبی شهر هم به دلیل شیعه بودن وی، بعد از وفاتش در سال ۴۱۱ قمری اجازه دفن فردوسی را در قبرستان شهر نداد و بستگانش مجبور شدند او را در باغ خودش به خاک بسپارند.
فردوسی رسماً در شاهنامه اشاره میکند که این مجموعه را به خاطر محبت حضرت رسول (ص) و مرتضی علی (ع) سروده است:
که فردوسی توسی پاک جفت
نه این نامه بر نام محمود گفت
به نام نبی و علی گفتهام
گهرهای معنی بسی سفتهام
در واقع فردوسی که از قضا بسیار هم متشرع بود و بر حجاب بانوان تأکید بسیار داشت، اصلاً نمیتوانست برای روشنفکران غربزده عصر پهلوی اول که مدافع سیاستهای حجابزدایی رضاخان بودند، محبوب باشد. پس به همین دلیل، وجوه دینی شخصیت او را منکر شده و تصویری دروغین از او به مردم نشان میدادند. به طور مثال فردوسی در بیان داستانهای مربوط به دختران جمشید (اولین پادشاه ایرانی و برادرزاده نوح نبی- ع-) «پوشیده رویی» را صفت آنها میداند:
دو پاکیزه از خانهی جمشید
برون آوریدند لرزان چو بید
که جمشید را هر دو دختر بدند
سر بانوان را چو افسر بدند
ز پوشیده رویان یکی شهرناز
دگر پاک دامن به نام ارنواز
همچنین از زبان تهمینه همسر رستم میگوید:
یکی دخت شاه سمنگان منم
ز پشت هژبر و پلنگان منم
به گیتی ز خوبان مرا جفت نیست
چو من زیر چرخ کبود اندکیست
کس از پرده بیرون ندیدی مرا
نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
و دقیقاً همین روحیه مذهبی و افکار متشرعانه فردوسی و شاهنامه اوست که مورد غضب روشنفکران قرار داشت. روحیه و تفکری که روشنفکران غربزده آن را نمیپسندیدند و با سانسور و حذف بخشهایی از شاهنامه، موجب شدند فردوسی و شاهنامه جدید و دروغینی را به جامعه ارائه کنند. (۴) در واقع باستانگرایان از سه دوره اصلی شاهنامه، یعنی دوره «کیومرث تا جمشید»، «ضحاک تا دارا» و «اردشیر تا یزدگرد» فقط بخشهای خاصی را بیان کردند و با سانسور و حذف بخشهای عقیدتی شاهنامه، روایتی جعلی از شاهنامه اصلی را به مردم نشان دادند. مثلاً اشعار مربوط به رویارویی رستم فرخزاد (فرمانده سپاه یزدگرد است و با رستم دستان فرق میکند) با سعدبن ابی وقاص را تنها به این شکل بیان میکردند که مواضع ضدعرب فرخزاد را آورده، اما پاسخهای ابی وقاص به بدگوییهای فرخزاد از اعراب و نقد وضعیت پادشاهان بیدادگر ساسانی را حذف میکردند. به طور مثال در بخشهایی سخنان رستم فرخزاد که در زمان شکست سپاه ساسانی از سپاه اسلام بیان شده، بیزاری و خستگی این فرمانده بزرگ، از حکومت ساسانی عیان است:
بر ایرانیان زار و گریان شدم
ز ساسانیان نیز بریان شدم
شاید به همین دلیل هم هست که مردم ما امروز مثلاً داستانهای مربوط به رستم دستان (رستم و اسفندیار، رستم و سهراب و هفتخوان رستم) را خوب میشناسند، اما چیزی از داستان فرانک و فریدون که برگرفته از داستان حضرت موسی (ع) و مادرش است، نمیدانند. یا چیزی از داستانهای منوچهر پادشاه دادگستر شاهنامه نشنیدهاند. (۵)
تحریفهای رسمی شاهنامه و معترضان به آن
بر اساس اسناد و مدارک تاریخی، اقدامات رجال دوره پهلوی برای تحریف شاهنامه غیرقابل انکار است. به طور مثال یکی از اعترافات جالب جناب محمدعلی فروغی درباره سانسور و تحریف شاهنامه را میتوان در جریان شکایت «ایران تیمورتاش» از فروغی به دادگاه، در سال ۱۳۲۱. ش و به خاطر تحریف شاهنامه دید.
ماجرا از این قرار بوده است که فروغی، یک نسخه خطی شاهنامه را از عبدالحسین تیمورتاش [وزیر دربار رضاشاه]به امانت میگیرد و از روی آن نسخه، یک شاهنامه به تصحیح خودش چاپ میکند، اما در تصحیح انجام داده، چنان تحریفاتی انجام میدهد که باعث میشود ایران تیمورتاش [دختر تیمورتاش]ملول شده و در دادگاه به علت سرقت ادبی و تحریف شاهنامه از فروغی شکایت کند. البته در همان مقطع نیز حسین علاء بیانیهای را در تأیید شکایت ایران تیمورتاش مینویسد که در جراید آن زمان بازتاب مییابد. در آن زمان فروغی، به علت کهولت سن بیمار بوده و قبل از برگزاری جلسه دادگاه، از دوست صمیمیاش یعنی نصرالله انتظام تقاضا میکند که با پادرمیانی از ایران تیمورتاش بخواهد تا از شکایتش صرف نظر کند. فروغی در آن روز به انتظام میگوید: «آنچه از شاهنامه نقل کردم، اشعار برجسته و به طرزی بود که رشته مطلب از دست خواننده نرود....» البته مدتی بعد و قبل از برگزاری دادگاه، فروغی در پنجم آذر ۱۳۲۱. ش میمیرد و عملاً جلسه محاکمه او به اتهام تحریف شاهنامه و سرقت ادبی برگزار نمیشود. (۶)
یکی دیگر از کسانی که در همان زمان پهلوی به تحریف کنندگان شاهنامه اعتراض میکند، ملک الشعرای بهار است. ایشان در کتاب «فردوسی نامه» خود مینویسد: «این اواخر باز هم تصرفاتی در اشعار فردوسی شده و میشود. از قضا در نسخه شماره سوم و چهارم مجله آینده در صفحه ۱۸۲، شش بیت از شاهنامه دیدم که هرکدام را از یک جای شاهنامه برداشتهاند و تصحیفی در آنها شده، یک مصراع زیادی به آن افزوده و یک مصراع کاستهاند و در جراید و مدارس آنها را میخوانند و یاد میدهند:
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندارند شیر ژیان را به کس
همه یکدلانند یزدان شناس
به گیتی ندارند در دل هراس
چو ایران نباشد تن من مباد
بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
اولاً این اشعار هر یک از یک جای شاهنامه است، ثانیاً بعضی از آنها قطعه است. ثالثاً برخی را مسخ کردهاند....» (۷)
تحقیر اقوام ایرانی و تأکید بر یک هویت ملی جعلی
یکی دیگر از خیانتهای دیگر روشنفکران غربگرای دوره رضاخان در تحریف شاهنامه، ارائه تصویری ضد قومیتهای ایرانی از اثر ارزشمند فردوسی است، اما دقیقاً عکس آن تصویر، فردوسی در شاهنامه با افتخار از اقوام گوناگون ایرانی یاد میکند. مثلاً فروسی در جریان پادشاه شدن منوچهر و سپاه حامی او، اینچنین از اقوام گیل و مازنی تعریف میکند:
ز دریای گیلان چو ابر سیاه
دمادم به ساری رسید آن سپاه
همه گیل مردان چو شیر یله
اباطوق زرین و مشکین کله
یا افتخار فردوسی در شاهنامه به آذریها، در زمان بیان داستان پیروزی کیخسرو بر دشمنان:
همی تاخت تا آذرآبادگان
به جای بزرگان و آزادگان
در آن دوره، از آن روی که سیاست رضاخان بر سرکوب اقوام ایرانی و آریایی نشان دادن کل ایرانیان استوار بود، به دروغ شاهنامه را ضد قوم ترک و آذری زبان نشان میدادند که قطعاً صحیح نیست، زیرا دشمنان ایران در شاهنامه «ترکان تورانی» هستند که معادل تاتارها هستند، نه ترکان ایران زمین. در عین اینکه فردوسی با دیده انصاف همه ترکان تورانی را هم بد ندانسته و از خوبان آنها تمجید میکند.
فردوسی و شاهنامه را به مخاطب بشناسانیم
متأسفانه بر اساس دروغپردازیها و تحریفهایی که روشنفکران غربزده در دوره پهلوی علیه فردوسی و شاهنامه انجام دادهاند، در حال حاضر تعداد زیادی از مردم ایران زمین، شناختی کلیشهای و غیرواقعی از فردوسی و شاهنامه یافتهاند. با این همه لازم است نویسندگان و صاحبان قلم بدون پیش فرض سراغ خود شاهنامه بروند و تصویری واقعی و صحیح از آن به مردم نشان دهند. آنچنان که آیتاللهالعظمی جوادی آملی در پیامی به جایزه ملی داستانهای حماسی در تاریخ ۱۴ تیر ۱۳۹۸. ش فرمودند: «فردوسی مسئله توحید را حماسهای کرد، مسئله ولایت و امامت و تشیع را حماسهای کرد، بعد ایران موحد را ایران اسلامی را در سایه توحید و ولایت زنده نگه داشت.
جهان را بلندی و پستى تویی
ندانم چه ای، هر چه هستى تویی
مرز حماسی این بزرگ حکیم الهی، در توحید است.»
منابع:
۱- بابابزاز، پروانه، مقاله «اردشیر ریپورتر، لورنس ایران»، ماهنامه یاد ایام، شماره ۴۱، مورخ مهر ۱۳۸۷. ش
۲- مجموعه مقالات، «هزاره فردوسی» - سخنرانیهای جمعی از فضلای ایران و مستشرقین دنیا در کنگره هزاره فردوسی-، نشر دنیای کتاب، چاپ اول ۱۳۶۲. ش، ص ۵ تا ۱۲،
۳- زریری، رضا، مقاله «تجددگرایی و هویت ایرانی در عصر پهلوی»، ماهنامه زمانه، شماره ۴۰، مورخ دی ۱۳۸۴. ش، ص ۲۴ تا ۲۹،
۴- یاحقی، محمدجعفر، «چنین گفت دهقان» - کوتاه شده شاهنامه فردوسی-، انتشارات آستان قدس رضوی (به نشر)، چاپ اول ۱۳۹۴. ش، صفحات ۱۹، ۴۵، ۸۷ - و - ابوالحسنی (منذر)، علی، «بوسه بر خاک پی حیدر» - بحثی در ایمان و آرمان فردوسی-، نشر عبرت، چاپ اول ۱۳۷۸. ش، بخش مقدمه
۵- ناجی، محمد، مقاله «اندیشه سیاسی فردوسی»، فصلنامه فرهنگ پژوهش (دانشگاه باقرالعلوم)، شماره ۱۲، پاییز ۱۳۹۰. ش
۶- عباسی- طیرانی، محمدرضا- بهروز، «خاطرات نصرالله انتظام»، سازمان اسناد ملی ایران، چاپ سوم ۱۳۷۸. ش، ص ۲۱۳ و ۲۱۴،
۷- بهار، ملکالشعراء، «فردوسی نامه»، نشر سپهر (تهران)، چاپ ۱۳۴۵. ش، ص ۱۶۵
سایر اخبار این روزنامه
آقای وزیر آموزش و پرورش! لطفاً دقت کنید
سایپا تولید خودرو غیراستاندارد را متوقف کند
چتر شفافیت بر مراکز قضایی گسترده شد
موفقیت شهرداری به شرط مدیریت وعدهها و اعتمادزایی
تغییر کتابهای درسی مستمر و با مقتضیات زمان و مکان است
پرداخت یارانه جدید به همه یارانهبگیران با دستور رئیسجمهور
پلیس در مقابله با احتکار دسترسی به سامانه تجارت را میخواهد/«ناجا» با ارتقا به فرماندهی کل «فراجا» شد
لبنان با «حزبالله» میماند
جسور، بلندپرواز، نترس و کماشتباه
خوبان عالم مثلاً نقره داغ شد!
وقتی فروغی میراث حکیم را به تیغ تحریف میسپارد!
اهداف جمعیتی بدون توجه به مسئله ازدواج جوانان محقق نمیشود