اهداف جمعیتی بدون توجه به مسئله ازدواج جوانان محقق نمی‌شود

ازدواج و طلاق بی‌تردید از مهم‌ترین مؤلفه‌هایی است که به شکل مستقیم روی مسئله جمعیت اثرگذار است. بر این اساس برنامه‌ریزی‌های جمعیتی بدون توجه به این مؤلفه‌های مهم و تأثیرگذار نمی‌تواند به اهداف درستی نائل آید. امروز در شرایطی قرار داریم که بخش مهمی از جوانان دهه شصتی در حال عبور از سن مناسب ازدواج و فرزندآوری هستند و این تهدیدی بالقوه برای رشد جمعیت کشور به شمار می‌رود و اگر این افراد به تجرد قطعی برسند، آسیب‌هایی را هم در ابعاد فردی برای خودشان و هم در بعد اجتماعی برای جامعه در پی خواهد داشت. در عوض اگر این گروه از جوانان ازدواج کنند، حتی با فرض داشتن تنها یک فرزند می‌توانند نقش اثرگذاری در رشد شاخص‌های جمعیتی کشور داشته باشند، اما به نظر می‌رسد بحث ازدواج جوانان و از آن مهم‌تر مجرد ماندن دهه شصتی‌ها برای مدیران و برنامه‌ریزان جمعیتی در اولویت قرار ندارد و بیشتر بر موضوع فرزندان بیشتر خانواده‌ها تمرکز کرده‌اند که اگرچه سیاستی درست و زودبازده است، اما نمی‌تواند تمامی اهداف جمعیتی کشور را محقق کند. از سوی دیگر اقناع خانواده‌ای که دو سه فرزند دارد برای داشتن تعداد فرزندان بیشتر، کار چندان ساده‌ای نیست، در حالی که هر دختر و پسری که یک خانواده جدید تشکیل می‌دهد، لااقل خواهان یکی‌دو فرزند است. بگذریم از اینکه اهمیت دادن به ازدواج و مقوله تشکیل خانواده و سیاستگذاری در راستای تشویق این مهم، برکات زیادی برای جامعه دارد و از بروز بسیاری از آسیب‌های اجتماعی جلوگیری می‌کند، در حالی که جامعه‌ای که در آن بنیان‌های نهاد خانواده به هر شکلی تضعیف شود، به سمت و سوی اضمحلال پیش خواهد رفت و کاهش ازدواج هم یکی از مصادیق تضعیف بنیان خانواده است. بر این اساس در هفته جمعیت می‌خواهیم مسئله جمعیت را از زاویه‌ای دیگر یعنی ازدواج مورد واکاوی قرار دهیم، به همین خاطر سراغ دکتر مهدیه شادمانی، پژوهشگر حوزه زنان و خانواده و مدرس دانشگاه رفتیم تا از زاویه دید این فعال حوزه خانواده، ازدواج و آثار جمعیتی آن را مورد واکاوی قرار دهیم.
امروز با چالش ازدواج به ویژه برای متولدان دهه ۶۰ مواجهیم و طبق برخی آمار‌ها احتمال دارد بخشی از دختران دهه شصتی به تجرد قطعی برسند. با توجه به پژوهش‌هایی که در این رابطه داشته‌اید، چرا ازدواج برای دهه شصتی‌ها به چالش تبدیل شده است و در چه صورتی این تجرد قطعی اتفاق خواهد افتاد و چگونه می‌توان این مسئله را مدیریت کرد؟
در سبک زندگی اسلامی مهم‌ترین عامل سلامت فرد و اجتماع در ازدواج خلاصه می‌شود. این مسائل به قدری اهمیت دارد که نصف دین ما با ازدواج کامل می‌شود، اما متأسفانه شاهد افزایش تجرد دختران و پسران و تجرد قطعی دختران دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ هستیم که عوامل مختلفی در آن دخیل است. سال‌های بعد از انقلاب و جنگ و دولت سازندگی، تحولات اجتماعی همچون پیشرفت آموزش و افزایش سطح تحصیل زنان باعث یکسری تغییرات کیفی در زندگی شد. بسیاری از این شاخصه‌ها دختران را به سمت شکل‌گیری یک هویت مستقل سوق داد و موجب افزایش سن ازدواج شد، بنابراین برای بخشی از تجرد قطعی رخ داده در بین دختران باید جمعی از عوامل فرهنگی- اجتماعی را نام ببریم. به عنوان مورد اول، افزایش جمعیت آماری دختران دهه شصتی با پسران دهه پنجاهی را داریم، زیرا این گروه اغلب با دهه پنجاهی ازدواج می‌کنند، اما متأسفانه شاهد آن هستیم که پسران دهه ۵۰ تقاضای ازدواج با دختران دهه ۷۰ یا اواخر دهه ۶۰ را دارند. از سوی دیگر در دهه ۷۰ و تغییرات زندگی سنتی به سمت مدرن پس از پایان جنگ باعث تغییر در سبک زندگی دختران شد و آن‌ها محوریت خود را زندگی اجتماعی حضور در دانشگاه یا کار ارزشگذاری کردند. این مسئله موجب شد به بهانه تحصیل یا کار ازدواج‌شان را به تأخیر بیندازند و آن حس استقلال مالی در آن سن، نوعی عدم‌نیاز در آن‌ها ایجاد کرد. به عنوان نمونه در تحقیقی مشاهده می‌کنیم که زنان فارغ‌التحصیلی که در وزارت کار ثبت فرم داشتند و جویای کار بودند، ۶۳‌درصد مجرد و ۳۶ درصد متأهل بودند، یعنی نیمی از فارغ‌التحصیلان زن دانشگاه‌ها مجرد بودند، بنابراین تغییر سبک زندگی باعث شد یکسری تغییر در معیار‌های ازدواج به تبع پیشرفت دختران در تحصیل و کار به وجود بیاید. مسئله بعدی افزایش توقعات از سمت دختران و خانواده‌ها در اوایل دهه ۸۰ بود که سن ازدواج مناسب این گروه بود. ما مشاوره‌های ازدواج را به این حالت کنونی نداشتیم که افراد و خانواده‌ها را با راهنمایی‌های فردی و تخصصی در مسیر مناسب قرار دهند. از سوی دیگر در آن سال‌ها ما با الگوی ازدواج سنتی مواجه بودیم و حتماً باید از سوی شخصی دختر و پسر به هم معرفی می‌شدند، اما در ازدواج دهه‌های ۷۰ و ۸۰ ما شاهد الگوی ازدواج متفاوت و سبک مدرنی از آشنایی دختر و پسر هستیم، البته این صحبت من به هیچ عنوان به معنای ارزشگذاری به این سبک مدرن نیست بلکه می‌خواهم بگویم جامعه به این سمت پیش رفت.
یعنی شما در کاهش ازدواج نقش مهمی برای مسائل اقتصادی قائل نیستید؟ چقدر از مسئله ازدواج را فرهنگی و چه میزان از آن را اقتصادی می‌دانید؟


چرا باید مسائل اقتصادی را هم در نظر بگیریم. پسران با مسئله سربازی و عدم‌اشتغال و نداشتن حداقل درآمد کافی مواجه بوده و هستند و این‌ها خود از موانع ازدواج به شمار می‌آید. عدم‌استقلال مالی، نداشتن مهارت لازم و از سوی دیگر بالا رفتن توقعات خانواده‌ها و دخترخانم‌ها باعث کاهش نرخ ازدواج می‌شود. به بیان دیگر به دلیل تورم و مشکلات پس از جنگ یا تحریم‌های گسترده، قطعاً ما برای تسهیل ازدواج دارای مشکلات اقتصادی هستیم، اما آنچه من در تجربه خودم در این سال‌هایی که در مورد واسطه‌گری ازدواج فعالیت دارم، دیده‌ام یا در پژوهش‌هایی که در مسئله ازدواج انجام داده‌ام، نشان می‌دهد فقر فرهنگی در علت‌یابی چالش‌های ازدواج بر فقر اقتصادی ارجح است. همانطور که می‌دانید امروز با چالش کاهش جمعیت مواجهیم و طبیعتاً یکی از مسائلی که منجر به تشدید این کاهش جمعیت شده است، کاهش ازدواج و خروج جمعیت گسترده‌ای از جوانان مجرد یا افرادی که از سن مناسب ازدواج عبور کرده‌اند از چرخه فرزند‌آوری است. از نگاه شما وظیفه دولت و نهاد‌های عمومی در این رابطه چیست؟
طبق آموزه‌های دینی، حاکمیت اسلامی وظیفه تسهیل شرایط ازدواج را در جهت برقراری جامعه سالم بر عهده دارد. اصل ۱۰ قانون اساسی با توجه به اهمیت نهاد خانواده، دولت اسلامی را به تدوین سیاست‌های اجتماعی به خصوص تسهیل ازدواج ملزم می‌کند، حتی تغییر در قانون حمایت از خانواده ۱۳۴۵ طبق الگوی اسلامی، نشانه عزم جدی دولت اسلامی برای کمک به تسهیل ازدواج است، اما آنچه شاهد آن هستیم این است که حاکمیت مسئله تسهیل ازدواج را تنها در ابعاد مادی و اقتصادی خلاصه کرده است. حاکمیت چقدر از بازو‌های کمکی خودش، یعنی آموزش و پرورش و رسانه برای آموزش مهارت‌های زندگی به دختران و پسران و ایجاد یک هویت زنانگی و مردانگی استفاده کرده است؟ یا مؤلفه‌های دیگر تسهیل ازدواج همچون تغییرات در کاهش دوران سربازی، در نظر گرفتن تسهیلات برای سربازان متأهل یا سربازی در محل زندگی، همه این‌ها عواملی است که حاکمیت می‌تواند در تسهیل ازدواج کمک کند، اما متأسفانه ازدواج به عنوان مسئله ارجح دیده نمی‌شود، در حالی که حتی ازدواج مسئله کاهش جمعیت را هم حل می‌کند. الان متأسفانه تمرکز روی خانواده‌های متأهل و فرزندان سوم و چهارم است، در حالی که اگرچه افزایش فرزندآوری و داشتن فرزندان بیشتر هم خوب است، اما این هم باید مورد توجه باشد که با ایجاد تسهیلات برای ازدواج و بالا بردن آمار آن قطعاً آمار جمعیت هم بالا خواهد رفت. از سوی دیگر ما باید ببینیم آیا نهاد‌های مختلفی که زیرمجموعه حاکمیت بودجه گرفته‌اند، مثل وزارت ورزش و جوانان یا شورای فرهنگی- اجتماعی زنان که سیاست‌های تحکیم خانواده را تدوین کرده است، واقعاً چه میزان موفقیت داشته‌اند یا این‌ها فقط آماردهی بوده یا واقعاً طرح‌هایی که داشته‌اند در حصول ازدواج تأثیر عملی داشته است، این مسئله باید مورد توجه قرار بگیرد.

به بحث فقر فرهنگی در زمینه مسئله کاهش ازدواج اشاره داشتید. این چالش‌های فرهنگی چگونه مانع ازدواج و زمینه‌ساز بروز تجرد می‌شود؟
دو عامل مهم فرهنگی در شکست ازدواج و تجرد افراد داریم؛ یکی واسطه‌گری بدون تخصص و دیگری عدم‌آموزش مهارت‌های ازدواج. واسطه‌گری ازدواج چه شرایطی دارد؟
مسئله اصلی در واسطه‌گری این است که واسطه‌گران دو گونه افراد هستند یا به جهت امر خیر وارد شده‌اند یا این کار را یک بیزنس برای خود می‌بینند و در جهت منافع اقتصادی فرم‌فروشی می‌کنند. متأسفانه واسطه‌گر‌ها تخصص لازم را ندارند و فقط برای اینکه یک وصلتی صورت بگیرد، افراد را به هم معرفی می‌کنند. مثلاً مؤسسه‌ای بود که من سال‌ها با آن در ارتباط بودم و این‌ها فرم دختر خانم‌ها را می‌فروختند! یا از دخترخانم‌ها و آقا پسر‌ها برای معرفی به همدیگر پول گرفته می‌شود یا اردو و همایش برگزار می‌کنند تا مادران آقا پسر‌ها از بین دخترخانم‌ها انتخاب کنند، در حالی که این رفتار‌ها واقعاً مایه خجالت و تأسف است و در شأن جوانان نیست، اما متأسفانه هیچ رسیدگی‌ای نمی‌شود و این مؤسسات به عنوان یک بنگاه اقتصادی و با نام واسطه‌گری، مسئله ازدواج را به انحراف می‌برند و متأسفانه هیچ برخورد قانونی با این مؤسسات نمی‌شود، بنابراین یکسری افراد و مؤسسات در قالب بنگاه‌های اقتصادی وارد کار واسطه‌گری ازدواج شده‌اند و بیشتر مسائل مالی را مدنظر قرار می‌دهند. در حوزه مسائل و موانع فرهنگی ازدواج موضوع مهارت‌های زندگی و مهارت‌های ازدواج هم به نظر می‌رسد در شکل‌گیری و پایداری ازدواج نقش تعیین‌کننده‌ای داشته باشند. نظر شما در این باره چیست؟
مسئله دیگر عدم‌آموزش مهارت‌های زندگی است. متأسفانه افراد و خانواده‌ها راه‌های صحیح ازدواج را نمی‌دانند. تجمل، چشم و هم‌چشمی، انتظارات غیرواقعی، توقعات مادی در خصوص جهیزیه، مهریه و مراسم‌های عروسی همه این‌ها موجب شده است ما فقر فرهنگی را از فقر اقتصادی ارجح بدانیم، حتی شاهدیم دختر خانمی که معیار‌های مذهبی دارد، خودش را در سطح کمال دینی می‌داند و طرف مقابل را در همان حد کمال می‌خواهد. اگر فرد در نقاط ضعف خود و نقطه قوت طرف مقابل تمرکز کند، قطعاً خیلی از مشکلات حل می‌شود. افراد باید مهارت‌های زندگی را آموزش ببینند. از سوی دیگر متأسفانه مثلاً پسران دهه‌های۵۰ و ۶۰ ما حاضر به ازدواج با دختر دهه شصتی ما نیستند و این متأسفانه به دلیل معیار‌های اشتباهی است که برای پسران ما قرار می‌دهند و فاصله سنی زیاد و دختر‌های دهه‌های هفتادی و هشتادی از ما می‌خواهند! این افراد هدف زندگی و معیار‌های اصلی را نمی‌شناسند و همه این‌ها به عدم‌آموزش صحیح معیار‌های ازدواج برمی‌گردد. شما به عنوان کسی که در حوزه واسطه‌گری و ازدواج فعالیت و پژوهش‌هایی داشته‌اید، برای تسهیل ازدواج چه پیشنهاداتی دارید؟
درخصوص مسئله ازدواج با توجه به معیار‌های صحیح، باید سبک فرهنگ‌سازی مناسب برای معیار‌های ازدواج را مورد توجه قرار دهیم تا بتوانیم ازدواج آگاهانه و آسان داشته باشیم. بعد از گذر از این چالش‌ها تازه به چالش‌های اقتصادی می‌رسیم، یعنی بسیاری از ازدواج‌ها با تمرکز بر واسطه‌گری صحیح و تمرکز بر آموزش مهارت‌های ازدواج سر می‌گیرد و این چالش حل می‌شود و به نظرم حاکمیت باید سیاستگذاری و اجرا و نظارت خود را در ازدواج در این دو مقوله بگذارد. تسهیل ازدواج بر پایه آموزش و نظام‌مند کردن واسطه‌گری و آموزش مهارت‌های ازدواج است. به جای آنکه ما به فرد مهارت‌های جلوگیری از طلاق را یاد بدهیم، مهارت ازدواج و مهارت ورود به زندگی و به دختران‌مان هویت زنانه را یاد بدهیم. در صورت تداوم وضعیت کنونی در حوزه ازدواج در آینده با چه چالش‌هایی مواجه خواهیم بود؟
در خصوص چالش‌های ازدواج باید بگویم که متأسفانه تأخیر در ازدواج و تجرد قطعی سبب آسیب و بحران‌های مختلفی در جامعه می‌شود. در خصوص آسیب فردی، تبعات این آسیب و بهداشت و سلامت فردی را دچار چالش می‌کند و باعث رشد تنش‌های روانی استرس و اضطراب می‌شود. اگر فرد تحت مشاوره قرار نگیرد و برنامه‌ریزی و اهداف خود را حول محور دیگری تدوین نکند و تنها نقطه تمرکزش را در ازدواج ببیند، قطعاً تأثیر منفی در سلامت فرد و اجتماع می‌گذارد. از چالش‌های دیگر مسئله بیکاری بسیاری از دختران است که قطعاً مشکلات اقتصادی با افزایش سن برای آن‌ها ایجاد می‌کند، اما آسیب‌های اجتماعی افزایش سن ازدواج و عدم‌ارضای نیاز‌های جنسی افراد، برای افرادی که زندگی‌شان حول محور اسلامی نیست، باعث ارتکاب بزه می‌شود و فشار روانی بر فرد مجرد، زمینه ایجاد روابط نامشروع و انحراف اجتماعی را فراهم می‌کند یا شاهد ناسازگاری فرد با خانواده و بی‌توجهی خانواده به مشکلات تجرد آن‌ها در برخی مواقع سبب خانه‌گریزی آن‌ها می‌شود، بنابراین با توجه به فرهنگ غنی اسلامی که در مسئله ازدواج وجود دارد و با عنایت به اینکه ازدواج نقش مهمی در کارکرد خانواده و سلامت جامعه دارد، تمرکز مکاتب غربی و به خصوص مکتب فمنیسم در مسئله تجرد و دیدگاه‌های مردستیزانه افراد را به سمت میل‌نداشتن به ازدواج به دلیل باور‌های مردستیز ترغیب می‌کنند. باید متوجه عواقب آن باشیم. باید ببینیم که در جامعه ما آیا این قابل پسند است؟ در جامعه‌پذیری ما، رشد فردی ما، مسائل روحی- روانی ما اصلاً با این معیار‌هایی که برای تجرد قطعی خودخواسته وجود دارد مورد پسند است؟