روزنامه جوان
1401/02/29
متلاشی کردن اقوام فراتر از درک رضاخان بود!
سیاست برخورد با عشایر ایران، در دوران حاکمیت پهلوی اول آغاز شد و فرزندش آن را پی گرفت. این رویکرد، یکی از سرفصلهای شاخص حکومت رضاخان است که بدون خوانش آن، ارزیابی کارنامه قزاق ناتمام خواهد بود. در این گفتوشنود که آغازین بخش از آن در پی میآید، عباس سلیمینمین، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به تحلیل این رویداد پرداخته است.بهتر است گفتوشنود را از این نکته آغاز کنیم که اساساً وجود ایلات و عشایر، از چه روی باید برای کشور یک فرصت قلمداد شود؟
عشایر از گذشتههای دور و در چارچوب ساختار دفاعی کشور، نقش اساسی ایفا میکردند. آنها به رغم اینکه خود مسلح بودند و هیچ امکاناتی از دولت نمیگرفتند، اما نقش مؤثری در صیانت از این مرز و بوم داشتند. عشایر نیروهایی بودند که بر موقعیت جغرافیایی محل سکونت خودشان مشرف بودند و به راحتی میتوانستند در نقاط استراتژیک، موضع بگیرند و از مرز و بوم کشور دفاع کنند. به همین دلیل هم در کشور، تبدیل به یک قدرت تعیین کننده شده بودند. حتی در برخی مواقع، بیگانگان برای حفاظت از برخی امکانات، آنها را به خدمت گرفتند. به عنوان مثال در دوران قاجار، انگلیسیها حفاظت از لولههای نفت را به برخی از سران بختیاری سپرده و در ازای این امر، پولی پرداخت میکردند. اما بسیاری اقدام رضاخان را از بابت دفع یاغیگری برخی اقوام و وجود حکومتهای محلی، حرکتی مفید ارزیابی میکنند. آیا در طول تاریخ، عشایر همواره به گریز از مرکز گرایش داشته و یاغی بودند؟
خیر. در آن دوران ما کمتر بحث گریز از مرکز را توسط عشایر داشتیم. حتی علاقهمندی به تجزیه را هم در میان عشایر نمیدیدیم. به رغم اینکه عشایر خودشان دارای قدرت نظامی و اقتصادی بودند، اما کاملاً در چارچوب منافع ملی عمل میکردند. صرف نظر از اینکه به ندرت، عناصر فاسدی در میان آنها پیدا میشد که دشمن آنها را به خدمت میگرفت. بعدها که انقلاب اسلامی پیروز شد و اسناد سفارت امریکا در اختیار ملت قرار گرفت، مشخص شد که برخی سران عشایر با CIA (سازمان اطلاعاتی امریکا) و قبل از آن هم با انگلیسیها رابطه مستقیم داشتهاند. اما این مسئله نمیتواند موجب غفلت یا نادیده گرفتن نقش بسیار مؤثر و کمهزینه عشایر، در دفاع از مرزهای کشور شود، چراکه عشایر همواره و مجموعاً از منافع کشور صیانت میکردند. ما همزمان سران عشایری داشتیم که با انگلیسیها جنگیدند و جان خود را در این راه از دست دادند. به ویژه آن اوایل که انگلیسیها برای دستیابی به موقعیتهای بهتر، به لحاظ نظامی کشورمان را تهدید میکردند. کما اینکه در مورد تجزیه هرات از ایران هم این کار را کردند. انگلیسیها به شکل آشکار، نیروهایشان را به جنوب ایران گسیل داشتند و دولت مرکزی را در تهران تهدید کردند که اگر نیروهایتان را از هرات برنگردانید، از جنوب حمله خواهیم کرد! اگر شما تاریخ آن دوره را مطالعه کنید، میبینید که بسیاری از عشایر غیور ما در برابر انگلیسیها با سلاحهای بسیار قدیمی و معمولی از کشور دفاع کردند و توانستند شکست را بر مهاجمی که برتری قوا و تسلیحات داشت، تحمیل کنند. بنابراین میخواهم بگویم ما ضمن اینکه در تاریخ شاهد خیانت برخی سران عشایر بودهایم، اما کلیت وجود عشایر برای ما یک نعمت بوده و به نوعی موازنه قدرت را تنظیم میکرده است. یعنی مرکزیت با آنها یک رابطه براساس مصالح ملی داشت. تفاهم عشایر با مرکزیت هم اینطور نبوده که بابت دفاع از کشور، سالانه به آنها مبالغ کلانی پرداخت شود. خیر! عشایر و حکومت مرکزی بر اساس اشتراکاتی با یکدیگر به یک تعامل منطقی رسیده بودند که آنها نقش خودشان را در مرزها ایفا کنند. عشایر حتی مالیاتهایی را هم در این زمینه به دولت مرکزی پرداخت میکردند. اندیشه حذف قدرت عشایر آیا به قاجاریه برمیگردد؟
قاجاریه به رغم برخی لغزشهایی که داشت، به ویژه مواردی که در انتهای حاکمیتش بهوجود آمده بود و بیگانه هم از او امتیازات بالایی را در کشور مطالبه میکرد، اما در اندیشه حذف عشایر نبود. در واقع طرح انگلیسیها در ایران این بود که از طریق دریافت امتیازات به تدریج زمینه سلطه خودشان را فراهم کنند و بتوانند به این ترتیب بر همه امور جامعه ما مسلط شوند؛ لذا انگلیسیها تصمیم گرفتند سلسله قاجار را سرنگون کنند. البته ساختار قدرت در دوران قاجار بهگونهای بود که چنین امری به راحتی ممکن نمیشد. چرا ساختار قدرت در دوران قاجار، عمدتاً مانع از تحقق خواست بیگانه میشد؟
ساختار قدرت در دوران قاجار، به نوعی تعلیق بین منافع بیگانه و منافع جامعه بود! با این همه در بسیاری از زمینهها وقتی مردم دست به قیام میزدند و با امری مخالفت میکردند، در این تعارض، شاه به نفع ملت عمل کرده و آن قراردادهایی را که مورد اعتراض مردم واقع میشد لغو میکرد. علت عمدهاش این بود که شاهان قاجار، قدرت خودشان را ناشی از ارتباطشان با مردم و نهاد دین میدانستند. چون آنها نه براساس دخالت بیگانه، بلکه در ساختار معمولی چرخش قدرت در کشور، به روی کار آمده بودند. به واقع در ایران قواعد و ساختاری وجود داشت که بر آن اساس سلسلههای پادشاهی روی کار میآمدند. قاجارها هم قومی بودند که پایگاه اجتماعی بسیار وسیعی در کشور داشتند. علاوه بر اینکه آذریها کاملاً از آنها حمایت میکردند، دیگران هم با آنها تعامل داشتند. بنابراین قاجار، پایگاه مردمی رسمی در کشور داشت؛ لذا میبینید که ولیعهد به تبریز گسیل میشود و در تبریز که پایگاه قدرت قاجار است، درس حکومتداری میآموزد و بعد به تهران منتقل میشود. قاجار علاوه بر این پایگاه سنتی، با سایر اقوام هم همسانی دینی و عقیدتی دارد. با احترام گذاشتن به اعتقادات و سنتهای اقوام، چنین پیوندی را ایجاد کرد. بنابراین پایگاه وسیع اجتماعی قاجار در کشور است که موجب میشود در ایران به قدرت برسد، نه ارتباطشان با بیگانه. البته قبل از آن هم همینطور بود. به عقب که برگردید، میبینید سایر سلسلههای پادشاهی همچون زندیه، افشاریه، صفویه و... هم پایگاه اجتماعی ثابتی در کشور داشتند و با تعامل با سایر اقوام است که میتوانند پایگاه قدرت خودشان را تثبیت کنند. همین موضوع هم باعث میشد که وقتی انگلیسیها میخواستند امتیازی بگیرند، مثل قرارداد رویترز، شاه بهخاطر مخالفت مردم در جبهه ملت قرار گیرد و در پی بیگانه نرود! در قرارداد رژی و قرارداد ۱۹۱۹ و دیگر قراردادها هم وقتی مردم از محتوایش با خبر میشدند و مخالفت میکردند، اینطور نبود که شاه در نهایت تصمیم بگیرد که در کنار بیگانه بایستد. ضمن اینکه در انتهای پادشاهی این سلسله، قاجارها نیاز داشتند که از قِبَل اعطای پارهای امتیازات، برخی امکانات مالی را هم از انگلیسیها دریافت کنند؛ لذا شما میبینید که به همین دلیل، انگلیسیها در نهایت تصمیم گرفتند سلسله قاجار را سرنگون کنند. هرچند این مسئله سالها طول کشید. سرنگون کردن حکومت قاجار، از چه روی زمان بسیاری برد؟
علت این امر، پایگاه اجتماعی قاجارها بود. اینطور نبود که انگلیسیها به راحتی بتوانند قاجارها را حذف کنند. اما وقتی کسی دست نشانده بیگانه است، چون پایگاه اجتماعی در کشور خویش ندارد، به محض اینکه بیگانه اراده میکند، او را از جایگاهش بر میدارد. مسئلهای که در مورد پهلوی اول و دوم روی داد. وقتی انگلیسیها تصمیم گرفتند که رضاخان برود، هیچکس از طرف ملت نمیآید که از رضاخان پشتیبانی کند که او نرود. وقتی پهلوی دوم هم میخواهد از ایران خارج شود، غیر از پنج، شش نفر آدمهای متملقی که روی پایش میافتند، نه تنها کسی از طرف ملت به فرودگاه نمیآید که جلوی او را بگیرد، بلکه برعکس مردم در خیابانها برای رفتنش شادی و اظهار شعف میکنند، اما در مورد قاجار، قضیه اینطور نیست. انگلیسیها چندین سال برنامهریزی کردند برای اینکه قاجار را سرنگون کنند. برای سرنگونی سلسله قاجار، چه اقداماتی صورت گرفت؟
برنامهریزی برای سرنگونی قاجار، شقوق مختلف داشت. یکی از آنها همین پیدا کردن آدمهای فاسد و سرکش در میان بعضی از عشایر مرزنشین بود. از همین رو بود که انگلیسیها برخی عناصر همچون اسماعیل سیمیتقو را در کردستان و بخشی از آذربایجان و شیخ خزعل را در جنوب فعال کردند. این افراد خط فکری دیگری داشتند و تعاملاتشان با بیگانه کاملاً متفاوت بود. یعنی شیخ خزعل، دیگر آدم این مرز و بوم نبود و رفتار خود را با خواست انگلیسیها تنظیم میکرد؛ بنابراین انگلیسیها کاملاً از او حمایت میکردند. به عنوان مثال چادری که شیخ خزعل محل استقرار خود قرار داده بود، هدیه لوکسی از طرف انگلیسیها بود. خط شیخ خزعل، خط تضعیف مرکزیت ایران از طریق مجموعهای از سرکشیها یا به تعبیری درستتر طغیانگری و شورشگری در مرزها بود. شیخ خزعل خط تجزیه ایران و ناامنی را دنبال میکرد. در حالی که عشایر نه تنها ناامنی ایجاد نمیکردند، بلکه خودشان عامل برقراری امنیت در مرزهای کشور بودند. به همین دلیل هم انگلیسیها امنیت لولههای نفت را به آنها سپرده بودند. چون توان حاکم کردن امنیت را داشتند.
میتوان گفت انگلیسیها قصد داشتند با این شرارتها مردم را از حکومت مرکزی عاصی کنند؟
بله. یکی از راههای تضعیف حاکمیت در مرکز، این بود که در مرزها ناامنی ایجاد کنند و به این بهانه که اینها دیگر به مرکز مالیات نمیپردازند، به نوعی سرکشی و طغیان را در کشور بهوجود آورند. انگلیسیها به این واسطه قصد داشتند، دولت مرکزی را نالایق جلوه دهند. این خط تا کودتای ۱۲۹۹ ادامه پیدا کرد، اما پس از کودتا کاملاً ورق برگشت. انگلیسیها از این مقطع به بعد، آماده واگذاری همه قدرت به فردی شدند که او را از طریق زورمداری و سرکوب روی کار آورده بودند. سرکوب عشایر هم به همین دلیل در دستور کار رضاخان قرار گرفت؟
بله. برای انگلیسیها دیگر مقرون به صرفه نبود هم از رضاخان در مرکز پشتیبانی و هم از عشایر بختیاری در جنوب حمایت کنند. به همین دلیل عشایر بختیاری را در جنوب رها کرده و قراردادشان با آنها را مبنی بر حفاظت از لولههای نفت فسخ کردند. انگلیسیها از سوی دیگر به سیمیتقو و شیخ خزعل هم اعلام کردند باید خود را تسلیم رضاخان کنند. بنابراین خط کاملاً تغییر کرد و یک قدرت مرکزی تحت کنترل بیگانه شکل گرفت. بعد از آن هم خط برخورد با عشایر سالم و حتی خدوم، در دستور کار قرار گرفت. انگلیسیها ارتش متمرکزی را از ادغام نیروهای پلیس جنوب و قوای قزاق ایجاد کردند که خواست آنها را در مقطع قبل از کودتا ۱۲۹۹، اجرایی کند. چون ایجاد ارتش واحد را ما در متن قرارداد ۱۹۱۹ نیز شاهد هستیم. حتی انگلیسیها قبل از اینکه قرارداد نهایی شود، نیروهای کارشناس خود را برای ایجاد ارتش واحد به ایران اعزام کرده بودند. عمده نیروهای این ارتش واحد از انگلیسیها بود. پلیس جنوب را هم که خود انگلیسیها ایجاد کرده بودند. قوای قزاق را هم با آنکه روسهای تزاری ایجاد کرده بود، پس از جنگ داخلی و فروپاشی حکومت تزار و بیسرپرست ماندن این قوا بودجهاش را انگلیسیها دادند و تغییراتی را در مدیریتش ایجاد کردند و عوامل خودشان را در آنجا قرار دادند. از همین زمان هم بود که رضاخان را از یک نظامی تقریباً دون پایه به سوی مقامات بالاتر رشد دادند. بنابراین ارتش واحد، نیرویی کاملاً در کنترل بیگانه بود و به طور مشخص انگلستان در شکلگیری آن نقش اساسی داشت؛ لذا این ارتش واحد، آن عشایری را که تأمین کننده امنیت بودند دشمن میپنداشتند. چرا ارتش واحد، عشایر را دشمن خود میپنداشت؟
چون عشایر قدرت مستقلی داشتند و برخی از آنها اصلاً حاضر نبودند زیر یوغ بیگانه بروند. از این مقطع، خط سرکوب عشایر شروع شد. حال نه آن عشایر وابسته به بیگانه و شرور، بلکه عشایر سالم و خادم کشور را سرکوب کردند! اما امروزه در اذهان بخشهایی از جامعه، به گونهای جا افتاده که رضاخان، عشایر یاغی و وابسته به انگلیس همچون شیخ خزعل را سرکوب کرده بود؟
خیر. حتی یک گلوله هم در عملیات دستگیری شیخ خزعل شلیک نشد. تاریخ گواه بر این است که رضاخان به تنهایی به کاخ شیخ خزعل میرود. اصلاً از قبل، انگلیسیها رسماً به خزعل اعلام کرده بودند تسلیم رضاخان شود؛ بنابراین شیخ خزعل به تهران آمده و حتی پسرش هم به خدمت رضاخان در میآید و نیروی امین او میشود. علاوه بر این شیخ خزعل در تمام مهمانیهای رضاخان، دعوت دارد و اصلاً ارتباطاتشان خصومتآمیز نیست! اما تاریخ به گونهای جعل میشود که گویا رضاخان با آن قوایی که در کشور شرارت میکردند، درگیر شد و امنیت را حاکم کرد. علاوه بر این نیروهای شوروی که انگلیسیها آنها را اجیر کرده بودند هم با یک فرمان تحت امر رضاخان در میآیند. نحوه مواجهه رضاخان با عشایر، موجد چه آسیبهایی بود و چه پیامدهای کوتاه مدت و بلندمدتی را بر جای گذاشت؟
البته نباید بگوییم مواجهه رضاخان با عشایر، چون این مسئله از فهم رضاخان بسیار بالاتر بود. در واقع رضاخان در این فقره، مجری سیاست تغییر ساختار قدرت در ایران قلمداد میشود. ساختار قدرتی که میتوانست به صورت غیرمتمرکز منافع ملی کشور را تأمین کند و این البته برای انگلیسیها مطلوب نبود. چون هنگامی که انگلیسیها میخواستند در ایران نفوذ پیدا کنند، جنبشی در گیلان به وجود میآید. این جنبش، پایهاش بر عشایر است. در واقع اقوام آن مناطق، از حرکتی که میخواست در برابر بیگانه ایستادگی کند، پشتیبانی میکردند. این ساختار قدرت برای انگلیسیها پذیرفته نبود، چراکه انگلیسیها میخواستند در ایران با یک نفر مواجه باشند؛ بنابراین عشایر و جنبش آن منطقه باید سرکوب میشد. این حرف دروغی است که در سالهای اخیر، میرزاکوچکخان را یاغی و تجزیه طلب معرفی میکند. میرزاکوچکخان و همراهانش عمدتاً برای مقابله با انگلیسیها که قصد داشتند پایگاه و سلطه خود را در ایران استقرار ببخشند، دست به سلاح بردند. همین مطلب در مورد سایر عشایر هم صادق است. بسیاری از سران عشایر را رضاخان اعدام کرد. اهداف مواجهه رضاخان با عشایر هم متنوع است. همانطور که گفتیم، اولینِ آن تغییر ساختار قدرت است. همانطور که اشاره شد، کودتای ۱۲۹۹، ساختار قدرت در ایران را چه از لحاظ فرهنگی و چه از لحاظ سیاسی شخم زد! در گذشته با اینکه ما نفتی برای صادرات نداشتیم، اما به لحاظ اقتصادی، حاکمیت جامعه را براساس یک سیستم بومی و سنتی اداره میکرد. مانند درآمدهایی که از محل فروش محصولات کشاورزی یا دامداری تأمین میشد، اما این ساختار قدرت، همراه با عشایر باید شخم میخورد؛ لذا کوچ دادن عشایر، در دستور کار قرار گرفت. شما اگر کتاب «خاطرات و اسناد سپهبد رزم آرا» بخش مربوط به دوران رضاخان را بخوانید، میبینید که او به عنوان یک افسر ارتش هم از وضعی که در خصوص کوچ عشایر بهوجود آمده، گریهاش میگیرد! رزمآرا که در آن دوران افسر جوانی در ارتش یکپارچه بعد از کودتا است، در خاطراتش میگوید: «ارتش زمان کوچ اجباری عشایر پرکوشش و کم توقع و بیدفاع، چه جنایاتی که مرتکب نمیشود. وقتی میخواستیم عشایر جنوب را به شمال انتقال دهیم، در راه بسیاری از عشایر و دامهایشان تلف شدند. تقریباً تا به قم برسیم، بخش اعظم آنها تلف شده بودند....» این گفتار در حالی است که رزمآرا، یک مهره انگلیسی و وابسته به بیگانه است. از نحوه برخورد ناجوانمردانه با عشایر در ادوار پهلوی اول و دوم، چه تمثیلاتی میتوان مطرح کرد؟
مثلاً پدر آقای عبدالله شهبازی مورخ، از جمله کسانی بود که توسط پهلوی دوم اعدام شد، در حالی که او انسانی لایق، با فهم و کمالات و از عناصر بسیار ارزشمند بود. مثل پدر آقای شهبازی، بسیار در میان عشایر داشتیم که از دم تیغ رضاخان گذشتهاند، در حالی که آنها به هیچوجه آدمهایی نبودند که علیه مصالح ملی اقدام کنند. آنها سالهای متوالی از مرزهای ایران دفاع کرده بودند بدون اینکه ما در کشور ارتش رسمی داشته باشیم. این نکته بسیار مهم است. در شرایطی که ما در کشور ارتش رسمی نداشتیم، هر زمان که ضروری بود، از هر عشیرهای، جمعی نیروی مسلح کنار هم قرار میگرفتند و از کشور دفاع میکردند. بنابراین رضاخان بخش اصلی راهبرد انگلیسیها را که طی آن باید ساختار قدرت در ایران تغییر میکرد پی گرفت و نابودی اقتصادی ما هم به این طریق رقم خورد، در حالی که پیش از آن ما صادرکننده بسیاری از اقلام کشاورزی و دامداری بودیم، اما پس از تغییر ساختار، تبدیل به واردکننده بزرگ محصولات خارجی شدیم. به واسطه اینکه ما دیگر تولید نفت داریم و از محل صادرات نفت میتوانیم نیازهای کشور را تأمین کنیم، تبدیل به بزرگترین واردکننده اقلام کشاورزی و دامداری از امریکا و دیگر نقاط مختلف جهان شدیم. جوانان ما واقعاً باید در باره این فاجعه، تحقیق و تحلیل داشته باشند.
به هرحال وقتی از سوی انگلیسیها، ساختار جدیدی از قدرت در ایران شکل گرفت، امکان تنفس برای هیچ کس وجود نداشت! اگر عشایر قدرتمندی که هم به لحاظ اقتصادی و هم نظامی دارای امکاناتی بودند، در آن مقطع وجود داشتند، طبیعتاً انگلیسیها نمیتوانستند استبداد مطلق ایجاد کنند. امروز مراجع متفاوتی از قدرت، همچون بازرگانان، صاحبان صنایع، صنوف و عشایر در کشور وجود دارند. چون ساختار قدرت غیر متمرکز است. مثلاً فرض کنید اگر شما با این جریان فکری نتوانستید کار کنید، به جریان فکری دیگری نزدیک میشوید و آن نحله، شما را پشتیبانی میکند. در واقع ساختاری وجود دارد که میتوانید به حیات خود ادامه دهید. اینطور نیست که یک جریان فکری و سیاسی، فضای تنفسی را کاملاً در اختیار بگیرد، اما در آن دوران، انگلیسیها ساختار قدرت را کاملاً بر هم زدند تا بتوانند استبداد مطلق ایجاد کنند. اینکه رضاخان به حرم حضرت معصومه (س) میرود و یک روحانی برجسته را زیر لگد میگیرد، بهخاطر این است که میخواهد استبداد خود را بر آنجا تعمیم دهد و به همه بفهماند که اینجا هم من تعیین کننده امور هستم! در حالی که در دوران قاجار، آنجا منطقه امن بود. هر کسی ولو آدم متخلف، اگر به آنجا میرفت و پناه میگرفت، کسی متعرض او نمیشد. حال تحصنهای دوران مشروطه که جای خود دارد. در تاریخ میبینید که مشروطه خواهان برای اینکه بتوانند حرف خودشان را بزنند به حرم حضرت عبدالعظیم (ع) یا حرم حضرت معصومه (س) میروند و متحصن میشوند، اما رضاخان همه ساختارهای قدرت منجمله عشایر را تغییر داد. البته همانطور که گفتم، این سیاست بیشتر از فهم رضاخان بود.
سایر اخبار این روزنامه
تحریمهای ایران ضد حقوق بشر است
ارتقای سطح بازیگری ایران در عرصه منطقه و فرامنطقه
روزنامه اصلاحطلب خواهان آزادی مصرف مشروبات شد!
عبور موفق حزبالله از آزمون انتخاباتی
۱۱ کشته و زخمی به خاطر اخراج!
جمعیت ایران تغییر ریل داد
حساسیت تغییر و حذف دروس زائد با تأثیر بر هویت میلیونها دانشآموز
حاشیه و متن ۲ کتاب از سلولهای بنیادی در نمایشگاه کتاب
متلاشی کردن اقوام فراتر از درک رضاخان بود!
یکسال فرصت طلایی برای پاریس ۲۰۲۴
کانادا برای ما پپسی باز نمیکند!
پاسخهای طلبکارانه یک خودروساز به پرسشهای مردم
اتاق بازرگانی رانتستیز دنبال ارزخواری
فرهنگ دفاع مقدس باید در قالب ادبیات عرضه شود