روزنامه جوان
1401/03/02
من تا آزادی خرمشهر جنگیدم
صباح وطنخواه، از جمله مدافعان خرمشهر است که پس از سقوط این شهر در آبادان باقی ماند و گاهی جنگید و گاهی امدادگری کرد تا اینکه خرمشهر آزاد شد. خاطرات این مدافع خرمشهر در کتابی با عنوان «صباح» منتشر شده که مرتضی سرهنگی در تعبیری آن خاطرات را مکمل و شورانگیزتر از کتاب «دا» معرفی میکند. با وجود این، کتاب «صباح» که شرح مقاومت در خرمشهر و آبادان است، با بی مهری مواجه شده و کار رسانهای مؤثری برای شناساندن آن و معرفیاش به دوستداران کتاب انجام نشده است. خانم وطنخواه در گفتگو با «جوان» از کتاب خاطراتش و تصویری که سینما و تلویزیون از نقش دختران در حماسه خرمشهر ساخته، سخن گفته است. کتاب «صباح» در سال ۹۸ منتشر شد. چرا اینقدر دیر به فکر ثبت خاطرات خود از خرمشهر افتادید؟من تا سال ۱۳۸۸، سکوت کرده بودم و تمایلی به نوشتن خاطراتم نداشتم، اما اتفاقات سال ۸۸ باعث شد تصمیم بگیرم برای نشان دادن حقیقت انقلاب و اهداف آن خاطراتم را بنویسم. از سال ۸۸ تا ۹۸، یک دهه فاصله است، برای انتشار یک کتاب این فاصله زمانی خیلی زیاد است!
من هم از اینکه کار طولانی شد ناراحتم، اما این ماجرا دست من نبود، میگفتند که کار چاپ زمان میبرد و باید برای صفحه بندی و تایپ زمان گذاشت. خودتان برای ثبت خاطرات و جمعآوری کتاب دست به کار شدید؟
خیر، این پیشنهاد خانم اعظم حسینی، نویسنده کتاب «دا» بود، ایشان با من تماس گرفتند و کار انجام شد. خانم حسینی از قبل شما را میشناختند؟
تقریباً در همه کتابهایی که درباره حضور زنان در خرمشهر منتشر شده، نام صباح دیده میشود، چون در آن زمان من دختری فعال بودم؛ هم میجنگیدم و هم امدادگری میکردم. برای همین از قبل من را میشناختند.
کتاب در سال ۹۸ منتشر شده است و در همان سال به چاپ دوم رسیده، اما خبر دیگری از چاپ بعدی نشد، در حالی که «دا» به چاپ ۱۵۹ هم رسیده است، چرا این قدر بین دو کتاب خاطره تمایز هست؟
همانطور که من هیچ اختیاری درباره چاپ کتاب نداشتم، درباره سرنوشت آن هم کارهای نبودم. برای «دا» تبلیغات زیادی شد، چه در آموزش و پرورش و مدارس، چه در ارتش و حتی زندانها برای خواندن کتاب «دا» تبلیغ شد. اما کتاب من را فقط چاپ و رها کردند. نپرسیدید که چرا کاری برای معرفی کتاب انجام نمیدهند؟
انتظارم این بود که کاری انجام دهند، ولی گفتند که کرونا بوده و دانشگاهها تعطیل بوده و از این جور حرفها، البته کرونا هم بود، ولی در همین دوره کتابهایی به چاپ ۵۰ هم رسیدند. «دا» به زبانهای خارجی هم منتشر شده، آیا «صباح» هم در خارج از ایران منتشر شده است؟
فقط یک ترجمه عربی از سوی یک مؤسسه انتشاراتی در بیروت لبنان کتاب را منتشر کرده است. لبنانیها چطور با «صباح» آشنا شدند؟
حجت الاسلام شیرازی که نمایندگی، ولی فقیه را در سپاه قدس داشتند، کتاب را مطالعه کرده و گفته بودند که این کتاب پتانسیل ترجمه به زبان عربی را دارد. آقای سرهنگی، صباح را مکمل و پرشورتر از «دا» عنوان کرده، چطور کتاب شما مکمل «دا» ست؟
خانم حسینی تا ۲۰ مهر ۵۹ بودند و من از ۲۰ تا ۲۶ مهر ۵۹ و در جریان محله ذوالفقاری حضور داشتم تا آزادسازی خرمشهر هم در منطقه بودم. دقیقاً ۳۰ ماه سابقه جبهه دارم. البته خانم حسینی هم بعد از ازدواج در آبادان بودند، اما دیگر مسئولیتی نداشتند، در حالی که من نیروی رزمی و امداد بودم. به نظرتان چرا کتاب شما را با «دا» مقایسه کردند؟
من اصلا، دوست ندارم که کتابم را با کتاب «دا» مقایسه کنند، مگر من یا خانم حسینی برای دیده شدن به جبهه رفته بودیم. ما خاطرات مشترک زیادی داریم، چندین نفر بودیم که همیشه با هم بودیم. هر کسی هم با انگیزهای در مقاومت خرمشهر حضور داشت، یک نفر اتفاقی آمده بود و یک نفر هم آگاهانه وارد جنگ شده بود. چند فیلم و سریال درباره نقش زنان در مقاومت خرمشهر تولید شده، شما دسته دختران را دیده اید؟
بله دیده ام و با خانم منیره قیدی کارگردان فیلم هم صحبت کرده ام. پیش از ساخت فیلم با او صحبت کردید یا پس از آن؟
قبل از ساخت فیلم خانمی زنگ زد و چند ساعت درباره خاطرات من صحبت کردیم، فکر کنم منشی یا دستیار خانم قیدی بود. فیلم که ساخته شد در اکران برج میلاد آن را دیدم. بعد از تماشای فیلم به خانم قیدی گفتم اگر واقعیتهای جنگ را میساختید، خیلی شیواتر از این بود که بخواهید با نشان دادن جیغزدنهای هنرپیشه فیلم را جذاب کنید. جذابیت دفاع مقدس در بیان حقایق آن است نه نشان دادن تعداد زیاد تانک و هواپیمای عراقی. جنگ درد دارد، اما سرسام ندارد. اینکه در فیلم نشان دهند از صبح تا شب یک منطقه را با هواپیما و توپ میزنند واقعیت ندارد. حداقل آنها که جنگیدهاند میدانند که توپخانه پس از چند ساعت فعالیت نیازمند به تعمیر و تمیز کردن است. البته خانم قیدی گفتهاند که براساس واقعیتها فیلم را نساختهاند!
من معتقدم اگر کسی کاری برای خدا انجام دهد، آن کار آن قدر بزرگ میشود که لازم نیست برای بیان آن چیزی بیشتر از حقیقت را بگوید و هر چه اضافهتر گفته شود از ارزش کار کاسته میشود. این موضوع را در کتابهای خاطراتی که درباره خرمشهر هم منتشر شده میبینیم. طرف چیزهایی که شنیده را به نام خاطرات خودش منتشر کرده است. در فیلم «دسته دختران» میبینیم چند دختر عبا به سر تفنگ دوششان گرفتهاند، من در جنگ بودم، اصلاً در آن شرایط نمیشود چادر به سر کرد، دختر چادر به سر در آن شرایط یعنی سیبل متحرک، اصلاً با عقل جور در نمیآید.ای کاش قبل از ساخت فیلم میپرسیدند کدام یک از مدافعان خرمشهر چادر به سر میکردند؟! در آن شرایط چادر سرکردن کار خیلی سختی بود. من بارها فیلمهایی را که درباره جنگ جهانی اول و دوم ساخته میشود نگاه میکنم، ولی رغبت ندارم یک بار دیگر «دسته دختران» را ببینم، چون به نظرم همه چیزش برای پول بوده است وجذابیتی که حقیقت دارد در آن دیده نمیشود.
سایر اخبار این روزنامه
روحانیت مردمیترین و پرقدرتترین نهاد اجتماعی
پرونده شفافیت قوای سهگانه بسته شد
یادآوری چند نکته به برادر عباد!
نان به دقیقه خوری بلای محیطزیست!
مردم در دولت صاحب منصب شدند
ترور مدافع حرم در تهران
من تا آزادی خرمشهر جنگیدم
اصلاحطلبی و پهلوانی؟ محاله!
استعدادیابی، پای لنگ ورزش ایران
«شیخ» پایهگذار جنگهای چریکی در خرمشهر بود
دیکته «اقتصاد انرژی» بر توافق با ایران
امریکا در بوق جنگ جهانی اتمی دمید
برنامههای روز چهارم خرداد در ۵ شهر
نامهای به ترودو