عالمی که دوست داشت یک بسیجی ساده باشد

نمي‌شود به چهارم خرداد «روز مقاومت، روز دزفول» رسيد و يادي از روحاني عظيم‌الشاني نكرد كه در دوران بمباران سخت شهر دزفول، در كنار مردم اين شهر ماند و بارها و بارها جانش را به خطر انداخت. «آيت‌الله سيد‌مجدالدين قاضي دزفولي» اولين امام جمعه دزفول پس از پيروزي انقلاب بود كه از اركان اصلي مبارزه با رژيم طاغوت در اين شهر و همچنين استان خوزستان به شمار مي‌رفت. پيرمردي هشتاد و اندي ساله كه مثل كوه در برابر بمباران وحشيانه دشمن ايستاد و از عوامل اصلي مقاومت، ماندگاري و نهايتاً تاريخ‌سازي مردم دزفول در دوران دفاع مقدس شد. شاگرد بزرگان
آيت‌الله قاضي با واسطه، شاگرد بزرگاني چون آيت‌الله ميرزاي شيرازي و آخوند خراساني بود. وي كه سال 1279 در دزفول به دنيا آمد، جز مقطعي كه براي تحصيلات حوزوي شهرش را ترك كرد، الباقي عمر را در زادگاهش گذراند. وي عالمي مردمدار بود و همواره دغدغه مستضعفان را داشت. از جواني تا كهنسالي، هيچگاه خودش را از عموم مردم جدا نكرد و در تمامي مناسبات همراه‌شان بود. اولين‌بار سال 1330 كه حزب زحمت‌كشان تجمعي را عليه خان‌هاي ظالم در جنوب كشور ترتيب دادند، آيت‌الله قاضي با مردم همراهي كرد و در اين تجمعات حضور يافت. در آن زمان او بيش از 50 سال داشت و يك روحاني شناخته شده در سراسر منطقه و خوزستان بود. حضور در اين تجمعات نشان داد كه مرحوم قاضي قصد ندارد يك زندگي عادي حوزوي و طلبگي را پيش‌رو داشته باشد و هرجا كه نياز باشد، از چيزي دريغ نخواهد داشت.
15 خرداد 42
وقايع نيمه خرداد 1342 نقطه عطف ديگري در مبارزات جهادي آيت‌الله قاضي است. در آن زمان او حمايت جدي خود را از حضرت امام و نهضت اسلامي ايشان علني ساخت. در پي قيام مردم ايران در 15 خرداد 1342 و وقايع تلخي كه كشورمان آن روزها شاهدش بود، آيت‌الله قاضي جلسات درس خود را تعطيل كرد و به حمايت از حضرت امام و مردم تظاهر كننده در تهران، قم و ورامين پرداخت. در پي اعلام رسمي حمايت از حضرت امام(ره)، مأموران رژيم شاه نسبت به ايشان حساس شدند و بارها او را تهديد به دستگيري و زندان كردند. اما آيت‌الله قاضي دست از مبارزه برنداشت و در جريان انقلاب، منزل مسكوني‌اش را به عنوان پناهگاه مردم و انقلابيون قرار داد. او امام جماعت مسجد بازار دزفول بود. همان جايي كه به عنوان كانون مبارزات انقلابي در دزفول معروف بود.


محمدرضا شريفي‌نسب از رزمندگان دزفولي مي‌گويد: «يك نكته مغفول مانده در مبارزات انقلابي مردم دزفول و نقش آيت‌الله قاضي در اين مبارزات، تظاهرات 26 آذرماه 1356 مردم این شهر عليه رژيم شاه است. آن‌طور كه در تاريخ خوانده‌ايم، پس از چاپ مطلب توهين‌آميز درباره امام كه روز 17 دي ماه 1356 در روزنامه اطلاعات چاپ شد، مردم قم دو روز بعد قيام خود را كه جرقه انقلاب خوانده مي‌شود، انجام دادند. اين امر در حالي است كه مردم دزفول به جهت روشنگري‌هايي كه روحانيوني چون آيت‌الله قاضي و حاج آقا آل‌اسحاق انجام داده بودند، 25 روز قبل از مردم قم تظاهراتي در طراز انقلاب انجام دادند.»
قاضي پس از انقلاب
يكي ديگر از رزمندگان دزفولي نيز مي‌گويد: «بعد از پيروزي انقلاب، منزل آيت‌الله قاضي همان نقش پايگاه انقلابيون را همچنان ايفا مي‌كرد. به عنوان نمونه از زيرزمين خانه ايشان براي نگهداري مأموران و ايادي دستگير شده رژيم طاغوت استفاده مي‌شد. آيت‌الله قاضي يك وزنه در شهر دزفول بود و خيلي از امور توسط ايشان حل و فصل مي‌شد.»
در واقع آنچه آيت‌الله قاضي را تبديل به يك اسطوره در تاريخ خوزستان و كشور كرد، حضور باصلابتش در دفاع مقدس بود. دزفول در شمال خوزستان، دروازه ورود به اين استان نيز به شمار مي‌رفت. از اين‌رو يكي از محورهاي اصلي هجوم ارتش بعث عراق به شمال خوزستان، تصرف دزفول و انديمشك بود تا از اين طريق، راه‌زميني مركز كشور به خوزستان سد شود. اما تا وقتي كه مردم دزفول در خانه‌هاي‌شان حضور داشتند، اين امر ممكن نبود. مردمي كه جوانان‌شان حضور پررنگي در جبهه‌ها داشتند و شاکله تيپ 7 وليعصر(عج) را تشكيل دادند.
زماني كه جنگ آغاز شد، آيت‌الله قاضي به سن 80 سالگي رسيده بود. آن زمان كه دزفول در رأس بمباران دشمن قرار داشت و هر وقت راديو بغداد مي‌خواست اسامي شهرهايي را كه قرار است بمباران شوند، اعلام مي‌كرد، نام شهر دزفول در ابتداي اعلاميه بمباران بيان مي‌شد و اصطلاح آشناي «الف دزفول» در رسانه‌هاي دشمن پخش مي‌شد. سپس آماج بمب و موشك بود كه بر سر اين شهر نه‌‌چندان بزرگ باريدن مي‌گرفت. در اين ميان كسي از آيت‌الله قاضي با 80 سال سن انتظار نداشت كه در دزفول بماند و جانش را به خطر اندازد. اما او نظر ديگري داشت.
مثل يك رزمنده
محمدعلي سخاوت از ديگر اهالي و رزمندگان دزفولي می‌افزاید: «با آغاز دفاع مقدس نقش محوري و تأثيرگذار آيت‌الله مجدالدين قاضي دزفولي پررنگ‌تر از گذشته شد. ايشان زماني كه شهر زير گلوله‌باران و موشك‌باران قرار داشت يك بار هم نماز جمعه را تعطيل نكرد. حضورش قوت قلبي براي مردم بود و دزفولي‌ها هم به تبعيت از او شهر را ترك نكردند.»
سخاوت در ادامه مي‌گويد: «ما كه آن موقع رزمنده بوديم، وقتي در نماز جمعه شهر شركت مي‌كرديم با روحيه بالاتري به جبهه برمي‌گشتيم. حضور شخصيتي همچون آيت‌الله قاضي روحيه بسيار بالايي به مردم و رزمنده‌ها مي‌داد. ايشان يك پيرمرد 80 ساله بود. اما خودش را يك بسيجي مي‌دانست و مي‌گفت دوست دارم يك بسيجي باشم. سعي مي‌كرد خودش شخصاً در بيشتر اعزام نيرو‌ها به جبهه شركت كند و از نزديك با رزمنده‌ها همنشين باشد. بسيار به خانواده شهدا و رزمنده‌ها سر مي‌زد و در مسجد جامع و آستانه متبركه حضرت سبز قبا(ع) و ديگر مكان‌هاي اعزام نيرو به جبهه، حضور فعال و پررنگي داشت.»
آمارهاي عجيب
با نگاهي به آمار بالاي شهداي بمباران شهر دزفول، هرچه بيشتر به حضور با صلابت آيت‌الله قاضي در اين شهر و در چنان شرايط دشواري پي مي‌بريم. طبق اين آمارها از 2 هزار و 610 شهيد شهر دزفول فقط 900 تن شهدايي هستند كه در مناطق شهري و مسكوني زندگي مي‌كردند. 120 شهيد از نوزاد شيرخواره سه روزه گرفته تا نوزاد يك‌ماهه و كودكان زير يك سال هستند. 120 شهيد هم كودكان يك سال به بالا تا زير 10 سال هستند و آمار 400 الي 500 شهيد هم دختران و زنان بي‌گناه را شامل مي‌شود. رقمي كه شدت حملات و قساوت صدام را در بمباران شهر دزفول نشان مي‌دهد.
در روزهاي موشك‌باران و گلوله‌باران نگاه همه مردم به آيت‌الله قاضي بود و او يك الگوي تمام عيار براي همه به شمار مي‌رفت. يك بار در اوج موشك‌باران شهر، عده‌اي پيش آيت‌الله قاضي مي‌روند و با گلايه مي‌گويند شما كه مردم را به ماندن تشويق مي‌كنيد الان كه اين همه شهيد مي‌دهيم جواب خانواده‌هايشان را چه خواهيد داد. ايشان هم در جواب مي‌گويد من كسي را مجبور و ملزم به ماندن نكرده‌ام. من فقط اختيار خود و خانواده‌ام را دارم و به كسي اجبار نمي‌كنم كه بماند.
قاضي و آباداني
يكي ديگر از نقاط جالب توجه در زندگي جهادي آيت‌الله قاضي، تأكيد ايشان به بازسازي سريع ويرانه‌هاي ناشي از بمباران دشمن بود. در نگاه دورانديشانه او، ‌مردم نباید در كنار آلام جاني و جسمي بمباران‌ها، درد آوارگي را نيز تحمل مي‌كردند. لذا با توصيه‌ها و پيگيري‌هاي او، مردم نوبتي مشغول به كار مي‌شدند و اگر موشك به جايي اصابت مي‌كرد سريع كار بازسازي را انجام مي‌دادند. گاهي مجبور مي‌شدند محلي را در دو هفته چندبار بازسازي كنند. در دوران دفاع مقدس، گروهي از مردم دزفول متخصص بازسازي ويرانه‌ها شده بودند. هرجا موشكي اصابت مي‌كرد، خود مردم به صورت خودجوش با پاي پياده و با بيل و كلنگ به محل خرابي مي‌رفتند و آثار خرابي را از بين مي‌بردند. گروهي هم مشغول آواربرداري و نجات زيرآوار مانده‌ها و بيرون كشيدن شهيدان مي‌شدند.
حكايت اخلاص
از آيت‌الله قاضي و نقش ارزشمندي كه در دوران مقاومت دزفول ايفا كرده است، روايات و خاطرات بسياري برجاي مانده است. او اگر خواسته‌اي از مردم داشت، خود ابتدا به آن عمل مي‌كرد. اگر مي‌گفت در شهر بمانيد و مقاومت كنيد، خودش نه تنها مي‌ماند، بلكه در نمازجمعه شهر نيز شركت مي‌كرد. بارها از او خواسته شد شهر را ترك كند و به جاي امن‌تري برود. هربار آيت‌الله قاضي با دلخوري مي‌گفت: «كجا بروم؟ وقتي مردم دزفول زير بمباران و موشك‌باران هستند من كجا بروم؟» نقل شده است كه يك روز علامه آيت‌الله محمدتقي جعفري به دزفول مي‌آيد و همان روز نيز راديو عراق تهديد مي‌كند كه شهر را موشك‌باران خواهد كرد. باز آيت‌الله قاضي حاضر به ترك شهر نمي‌شود. علامه جعفري از ايشان مي‌خواهد حداقل به زيرزمين خانه بروند. ايشان نمي‌پذيرد و مي‌گويد كه تنگي نفس دارد. در واقع اين موضوع را بهانه كرده بود. وقتي اصرارهاي علامه جعفري را مي‌بيند، مي‌گويد: «اين مردمي كه در دزفول هستند به اعتبار و گفته من در شهر مانده‌اند و دارند مقاومت مي‌كنند، بسياري از اينها ممكن است در اين وقت روز برايشان مقدور نباشد از شهر بيرون بروند يا امكان رفتن به زيرزمين را نداشته باشند. اينها يا پاسدار و رزمنده هستند يا كارگر و رفتگر شهرداري كه در سطح شهر دارند كار مي‏كنند و زحمت مي‏كشند يا پزشك و پرستارند كه شب تا صبح در بيمارستان كار مي‏كنند. ما به اينها گفته‌ايم در شهر بمانيد و مقاومت كنيد، حالا خودمان برويم داخل زيرزمين و اينها در معرض خطر و تهديد و تجاوز باشند؟ اين درست نيست. «آيت‌الله قاضي عاقبت در سال 1364 در سن 84 سالگي درگذشت.»