«خردمندی و ترازمندی‌»

از زمانی که بشر به آگاهی نسبی و درک اجمالی از خود و محیط پیرامونی و جهان زندگی بدست آورده است تا زمان کنونی که قرن بیست و یکم میلادی است و همین بشر با ظهور و رشد تکنولوژی های جدید با زندگی پیچیده و لایه لایه و مدرن مواجه شده است، همواره یک پرسش و خواست بنیادین ذهن و ضمیر او را به خود مشغول داشته است: آرامش چیست؟ و چگونه بدست می آید؟ شاید این پرسش و خواست یکی از جهانی ترین پرسش‌ها و امیال آدمی باشد.
به تعبیر دیگر، اگر از افراد و اشخاص گوناگون در سراسر جهان سوال کنیم در زندگی واقعی و حقیقی و عینی خود در جست‌وجوی چه چیزی هستند، اغلب این پاسخ را می شنویم که آرامش، یا نیاز به آرامش دارند. آرامش همان « peace » و صلح درونی است که نگارنده بر اساس منظر تفکراثربخش «کتاب تفکراثربخش»، واژه تراز و ترازمندی را معادل آن انتخاب می کنم و در کشف و کنکاش نسبت آن با اندیشه ورزی و خردمندی می کوشم. بنابراین، نگرش بنده یک نگاه فلسفی و اندیشگی و بینا رشته ای است نه صرفاً روان شناسانه و حتی جامعه شناسانه و تک ساحتی. انسان در جستجوی آرامش است یعنی آدمی دنبال تعادل و هماهنگی درون و بیرون خود می باشد، یعنی، تعادل بنیادین و وجودی و اثری. تعادل وجودی و درونی در ارتباط با محیط بیرونی و اجتماعی. یعنی، چگونگی توازن و تعادل قوای درونی و بیرونی. این توازن و تعادل همان صلح درونی پایدار و باثبات آدمی ست که « آرامش، The balance » گفته می شود و چنین خصلتی از آرمان ها و آرزوهای ذاتی و اصیل انسانی است. گویی، میزان الحراره و دماسنج درونی آدمی آرامش وجودی و حقیقی است که در صورت فقدان آن با خلجان، تپش، لرزش و اضطراب معنوی و واقعی مواجه می‌گردد.
پویایی و شکوفایی زندگی با همین آرامش و ترازمندی در ارتباط و اتصال وجودی و اثری است. یعنی در حالت تعادل و توازن تمام نیروها و قوای جسمی و جانی و معرفتی و دانشی بشر در حد و حدود خود فعال و نافع می گردد؛ هیچ نیرویی جای نیروی دیگر را نمی گیرد و از کار نمی اندازد و در خود تقلیل نمی دهد. شاید، راز آرامش در همین است که امکان رشد و تعالی به تمام توانش‌ها داده می‌شود و شکوفایی ثمره این تناسب و تعادل است. به نظر نگارنده، تعادل، تراز و آرامش گمشده بسیاری از مردم جهان، تعادل و بالانس اثربخش است بجای تعادل متوهم بی تفاوتی. تعادل و آرامش اثربخش هم ریشه تفکری دارد و هم ریشه کاربردی. تعادل و تناسب کاذت و خنثی آرامش و توازن و ترازمندی ایجاد نمی کند، چون در ورطه افراط و تفریط قوای بشر تعادلی نیست، بلکه ترازمندی واقعی حاصل خردمندی و اندیشه ورزی و خداجویی و مطلق طلبی است. یعنی کشف سرچشمه ها و ریشه ها، اصالت آرامش و آرامش اصیل را تضمین و تعیین می کند. آدم خردمند با جستجوی حقیقت و واقعیت راستین دنبال آرامش می‌گردد.
به عنوان مثال، کسی که با خود، جامعه و جهان بیرونی در صلح و آرامش و تعادل و توازن است، بزرگی دیگران را براحتی می پذیرد و از آنان می آموزد و کنترل خود را بیش از کنترل دیگران مطمح نظر دارد. چنین شخصی هرگز کینه ورز و کینه ریز نخواهد بود و ریشه حسادت را خواهد خشکاند؛ زیرا به صرافت طبع و نور خرد و حقیقت درک خواهد کرد که ترازمندی و آرامش با امور تصنعی و تقلبی شدنی نیست. باری، آرامش و داشتن تراز وجودی با راست آمدن توان‌های درونی در نسبت با نیروها و سرمایه های بیرونی و هم سنگ شدن آنها امکان پذیر است و این همان راحتی و آرامش جان و جهان آدمی ست. خرد و خردورزی به انسان یاری می رساند تا توان‌ها و نیروهای خود را تعادل ببخشد و به آرامش نسبی برسد. شرط رشد و پیشرفت بشر و بشریت در همین ترازمندی و تامین آرامش و تعادل در زندگی است.


چکیده مطلب این است که اگر به ساحت و صحنه خردمندی و اندیشه و اندیشه ورزی اعتناء و اعتبار دهیم و از این نیرو و موهبت الهی بهره بگیریم و از توان عقل و تفکر غافل نباشیم، آثار و خیرات فراوانی در زندگی تحصیل خواهیم نمود و شاهد بالندگی و شکوفایی در جامعه خواهیم شد.
محمدعلی نویدی.