روزنامه خراسان
1401/03/18
ماجرای قتل با چاقوی غرور !
سیدخلیل سجادپور- دوازدهم فروردین گذشته بود که پزشکان متخصص، مرگ مغزی جوان 30 ساله ای به نام «محمد تاجیک» را تایید کردند و بدین ترتیب اولیای دم در یک اقدام خداپسندانه و برای نجات جان دیگران تصمیم گرفتند اعضای بدن این جوان را به بیماران نیازمند اهدا کنند. طولی نکشید که مقدمات اهدای عضو در بیمارستان منتصریه مشهد فراهم شد و او در حالی دیده از جهان فرو بست که به چند بیمار دیگر زندگی بخشید.به گزارش اختصاصی خراسان، از سوی دیگر با مرگ این جوان که هدف ضربات چاقوی هولناک در یک نزاع دسته جمعی قرار گرفته بود، بی درنگ قاضی ویژه قتل عمد، با حضور در مرکز درمانی بررسی های تخصصی را در این باره آغاز کرد. تحقیقات میدانی قاضی دکتر صادق صفری بیانگر آن بود که نزاع مذکور در خیابان مهر مادر منطقه خواجه ربیع مشهد رخ داده است و جوانی به نام «مهدی – غ» در مظان اتهام قتل عمدی قرار دارد که نیمه شب نهم فروردین با جوان 30 ساله (مقتول) درگیر شده و او را با ضربات چاقو مجروح کرده است. به همین دلیل قاضی شعبه 208 ویژه جنایی مشهد، دستور دستگیری متهم 20 ساله را صادر کرد و بدین ترتیب گروهی از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در یک عملیات هماهنگ و ضربتی متهم مذکور را بازداشت کردند. متهم این پرونده جنایی پس از آن که چگونگی ارتکاب جنایت را با سوالات تخصصی قاضی دکتر صفری تشریح کرد، درباره سرگذشت خود و ماجرای این نزاع مرگبار نیز به پرسش های خبرنگار «روزنامه خراسان» پاسخ داد. آن چه می خوانید نتیجه این گفت وگوی کوتاه است.
چند سال داری؟ 20 ساله هستم.
اهل مشهدی؟ بله! در منطقه خواجه ربیع سکونت داریم.
با پدر و مادرت زندگی می کنی؟ نه، من فرزند طلاقم! پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من به همراه برادر کوچک ترم نزد پدرم ماندیم.
پدرت ازدواج کرده است؟ بله، او در سال 90 با یک زن دیگر ازدواج کرد.
رابطه ات با نامادری چگونه بود؟ خوب بود، اختلافی نداشتیم.
درس هم خوانده ای؟ تا کلاس پنجم درس خواندم اما در سال 93 ترک تحصیل کردم چون دیگر با شرایط خانوادگی که داشتم نمی توانستم درس بخوانم.
به چه شغلی مشغولی؟ بعد از ترک تحصیل در یک رویه کوبی مبلمان مشغول کار شدم و همان شغل را ادامه دادم.
سیگار هم می کشی؟ از همان دوران کودکی اولین بار یکی از دوستانم یک نخ سیگار به من تعارف کرد که از آن روز به بعد سیگاری شدم.
چرا روی بدنت کلمه «عمران» را خالکوبی کرده ای؟ این نام یکی از دوستانم است که به قول معروف «برادرگفته» بودیم ولی بعد آن ها به تهران رفتند و با هم ارتباطی نداشتیم.
چرا با خودت چاقو حمل می کردی؟ یک بار زمانی که از پشت منطقه اسماعیل آباد (حاشیه شهر مشهد) عبور می کردم معتادی جلوی مرا گرفت و با تیغ موکت بری تهدیدم کرد و موتورسیکلتم را به سرقت برد. به همین دلیل همواره با خودم چاقو حمل می کردم تا از خودم دفاع کنم!
از مادرت هم خبر داری؟ در بازداشتگاه به ملاقاتم آمد. این اواخر با مادرم زندگی می کردم.
اختلاف تو با مقتول به خاطر چی بود؟ فقط قدرت نمایی و خودنمایی!
آن ها مدام برای من شاخ و شانه می کشیدند و این طرف و آن طرف پشت سرم حرف می زدند ولی اختلاف اصلی ما از یک سال قبل شروع شد و آن ها مدام در کمین بودند تا مرا کتک بزنند حتی یک بار هم با چاقو به ساعد دستم ضربه ای زدند!
درگیری چگونه رخ داد؟
فقط به خاطر یک کل کل تلفنی! من با برادر گفته مقتول به صورت تلفنی مشاجره می کردم که همین موضوع به دلیل غرور و خودنمایی به درگیری کشید و چند نفری وارد نزاع شدیم!
پشیمانی؟ خیلی خیلی پشیمانم اما دیگر فایده ای ندارد.
شغل پدرت چیست؟ او نگهبان ساختمان است اما همواره مرا تشویق می کرد بعد از ترک تحصیل به دنبال یک هنر بروم که دستم در جیب خودم باشد.
در مدرسه هم دعوا می کردی؟ نه زیاد، آن زمان اهل دعوا و درگیری نبودم. این جا هم فقط غرور و کل کل جوانی موجب این حادثه شد.
معتادی؟ به «ناس» اعتیاد دارم، این ماده را هم به پیشنهاد دوستانم مصرف کردم و خیلی زود آلوده شدم.
مشروبات الکلی هم مصرف می کنی؟ گاهی برای تفریح با دوستانم که دور هم هستیم مشروب هم مصرف می کنم ولی بیشتر اوقاتم را با اینستاگرام می گذرانم.
عاشق شدی؟ عاشقی به معنایی که مدنظر شماست نه! ولی با دختران زیادی رابطه داشتم.
فکر می کنی ریشه این جنایت کجاست؟ اگر چاقو نداشتم این حادثه تلخ هم رخ نمی داد.
توصیه ات به جوانان هم سن و سال خودت چیست؟
هیچ گاه چاقو با خودشان حمل نکنند! این که با چاقو فقط دیگران را می ترسانم حرف مفت است.اتفاق جبران ناپذیر با همین تفکرات بچه گانه رخ می دهد!
بعد هم به دنبال کار و زندگی باشند و سرشان را پایین بیندازند. رفیق بازی و مشروب خواری و روابط خیابانی عاقبتی جز بدبختی ندارد ولی فکر نمی کنم کسی به این توصیه ها توجه کند. آدم زمانی به پندها و نصیحت های دیگران می رسد که دیگر خودش در دام افتاده و پشیمانی هم سودی برایش ندارد.
سایر اخبار این روزنامه
زیر و بم پیش نویس قطعنامه غربی
درس های ادبی «سعدی سینما » برای حسن فتحی
اختلالخواب پشت میز کارمندان!
ماجرای جنجالی قطع درختان در اراضی پادگان ارتش
گرانترین گوشیهای تاریخ
بهت و نگرانی بازنشستگان تامین اجتماعی!
افساد فی الارض علیه مخربان محیط زیست
تشکیل کارگروه بررسی وضعیت ساختمان های مخدوش کننده منظر حرم رضوی
«هناس»؛ روایتی از مظلومیت شهدای هستهای
تنبیه برقی صنایع مماشات با ادارات
اشتباه ۱۲ هزار نفری در قرعه کشی خودرو !
ماجرای قتل با چاقوی غرور !
صداهای شنیده نشده در 9 منطقه شهرداری مشهد