روزنامه وطن امروز
1401/03/28
شریعتی و انصاف
گروه اندیشه: دکتر شریعتی، بخش جداییناپذیر تاریخ انقلاب اسلامی است؛ متفکری که شاید بیشترین قیل و قالها را در کشور راه انداخت و طرفداران و مخالفان او با تعصب در برابر هم صف کشیدند؛ چهرهای که طیفی او را تکفیر و طیفی او را تقدیس میکردند. اما حقیقت اندیشه شریعتی چیست؟ پرسشی که پاسخ آن در مجال یک صفحه روزنامه نمیگنجد. در جستوجویی که داشتیم که با چه کسی گفتوگو کنیم و پای صحبت چه کسی بنشینیم که شریعتی را در میانه تکفیر و تقدیس و با چهره واقعی و موضع معتدل ببینیم، دیدیم شاید هیچ راهی بهتر از بازخوانی گفتوگوهای سالیان پیش حضرت آیتالله خامنهای و شهید بهشتی درباره دکتر شریعتی نباشد. گفتوگوی حضرت آیتالله خامنهای در این باب در خرداد 1360 با مجله سروش بوده است که در شماره 102 آن به انتشار رسیده است. آخرین مصاحبه شهید دکتر بهشتی نیز درباره زندهیاد دکتر علی شریعتی 29 خرداد 1360 انجام شده است. بازخوانی این دو گفتوگو به همراه دلنوشته شهید چمران خود گویای حقایقی است که بازخوانی آن واجب و لازم مینمود. در دورهای که روشنفکران اساس تعالیم سیاسی و اجتماعی اسلام را زیر سوال میبرند و تلاش میکنند معارف اسلامی را به حد زندگی فردی تقلیل دهند، بازخوانی آثار دکتر شریعتی بسیار لازمتر از گذشته به نظر میرسد؛ متفکری که همه فکر و قلم خود را در راه اسلام سیاسی و اجتماعی خرج و تلاش کرد از اسلام، طرحی برای زندگی بسازد، اگرچه این طرح خالی از نقص و ضعف و اشتباه نیست اما حرکت و عزم به این جهت، شایسته تقدیر و یادآوری و دوبارهخوانی است. *** شریعتی در آینه نگاه حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای همچنان مظلوم به نظر من شریعتی بر خلاف آنچه همگان تصور میکنند، یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان او است. یعنی از شگفتیهای زمان و شاید از شگفتیهای شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کردهاند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه دارند و این ظلمی به او است. مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک میکنند و این موجب میشود نقاط مثبتی را که در او بود، نبینند. بیگمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمیکنم این اشتباهات کوچک بود اما ادعا میکنم در کنار آنچه ما اشتباهات شریعتی میتوانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگیها و زیباییها هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او، برجستگیهای او را نبینیم. من فراموش نمیکنم در اوج مبارزات که میتوان گفت مراحل پایانی قال و قیلهای مربوط به شریعتی محسوب میشد، امام در ضمن صحبتی، بدون اینکه نام از کسی ببرند، اشارهای کردند به وضع شریعتی و مخالفتهایی که در اطراف او هست. نوار این سخن همان وقت از نجف آمد و در فرو نشاندن آتش اختلافات موثر بود. در آنجا امام بدون اینکه اسم شریعتی را بیاورند، اینجور بیان کرده بودند: (چیزی نزدیک به این مضمون) «به خاطر چهار تا اشتباه در کتابهایش بکوبیم، این صحیح نیست». این دقیقا نشان میداد موضع درست را در مقابل هر شخصیتی و نه تنها شخصیت دکتر شریعتی. اما ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود، بلکه حتی کوبندهتر و شدیدتر هم بود. طرفداران او به جای اینکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح و آنها را تبیین کنند، در مقابل مخالفان صفآراییهایی کردند و در اظهاراتی که نسبت به شریعتی داشتند، سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه دهند. سعی کردند حتی کوچکترین اشتباهاتی را از او نپذیرند. یعنی سعی کردند هر اختلافی را که با روحانیون یا با متفکران بنیانی و فلسفی اسلام دارند، در پوشش حمایت و دفاع از شریعتی بیان کنند. در حقیقت شریعتی را سنگری کردند برای کوبیدن روحانیت یا کلا متفکران اندیشه بنیانی و فلسفی اسلام. خود این منش و موضعگیری کافی است که عکسالعملها را در مقابل شریعتی تندتر و شدیدتر و مخالفان او را در مخالفت حریصتر کند. *** شریعتی، آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جدید شریعتی یک چهره پرسوز پیگیر برای حاکمیت اسلام بود. از جمله منادیانی بود که از طرح اسلام به صورت یک ذهنیت و غفلت از طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و قاعده نظام اجتماع رنج میبرد و کوشش میکرد اسلام را به عنوان یک تفکر زندگیساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند. البته شریعتی یک آغازگر بود، در این شک نباید کرد. او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ نسل جدید بود. قبل از او بسیاری بودند که اندیشه مترقی اسلام را آنچنان که او فهمیده بود فهمیده بودند. بودند کسانی اما هیچ کدام این موفقیت را پیدا نکردند که آنچه را فهمیده بودند، در قالب واژهها و تغییراتی که برای نسل امروز ما یا بهتر بگویم نسل آن روز شریعتی، نسلی که مخاطبان شریعتی را تشکیل میداد، گیرایی داشته باشد، مطرح کنند. موفق نشده بودند به زبان آنها این حقایق را بیان کنند؛ جوری که برای آنها قابل فهم باشد این مسائل را بگویند. *** دکتر شریعتی و روحانیت اول من یک خاطرهای را برای شما نقل میکنم. سال 1349 در مشهد، در یک مجمعی از طلاب و فضلای مشهد، من درس تفسیر میگفتم. در این درس تفسیر یک روز راجع به روحانیت صحبت کردم و نظراتی را که درباره بازسازی روحانیت یعنی جامعه روحانیت وجود داشت به صورت فرض و احتمال مطرح کردم. گفتم ۴ نظر وجود دارد. یک- حذف روحانیت به کلی، یعنی اینکه اصلا روحانیتی نمیخواهیم. دو- قبول روحانیت به همین شکلی که هست؛ با همین نظام و سازمان کنونی قبولش کنیم و هیچ اصلاحی را در آن ندانیم. سه- تبدیل به کلی، یعنی اینها و روحانیت کنونی را برداریم، یک روحانیت جدید بیاوریم و به جای این روحانیت، با شرایط لازم و مقرری که برایش میپسندیم، روحانیت جدید بنیانگذاری کنیم. چهار- اصلا همان چیزی که هست، بحث کردم روی مساله و صحبت کردم. البته طبیعی است که من آن 3 نظر اول را با ارائه دلیل رد میکردم و به نظر چهارم معتقد بودم. همان اوقاتی بود که تازه زمزمههایی علیه دکتر شریعتی بلند شده بود و گفته میشد دکتر شریعتی راجع به افکار شریعت کمعقیده است یا بیعقیده است یا نسبت به روحانیت علاقهای ندارد و از این قبیل تعبیرات؛ جلسهای داشتیم همان روزها با دکتر شریعتی. من برای او نقل کردم که من در جلسه درسمان این مطلب را بیان میکردم، با علاقه فراوانی گوش میداد. من برایش گفتم. گفتم بله! یکی اینکه نفی روحانیت بهکلی، که گفت این غلط است. دوم اثبات همین روحانیت موجود به کلی، که هیچ تغییری در او وارد نکنیم. گفت: این هم که غلط است. سوم اینکه تبدیل کنیم روحانیت را باز به کلی، یعنی این روحانیت را کلا برداریم یک روحانیت دیگر جای او بگذاریم، با شرایط لازم. تا این قسمت سوم را گفتم شریعتی ناگهان گفت: اوه، اوه، این از همه بدتر است. توجه میکنید؟ گفت این از همه بدتر است. از همه خطرناکتر است، این از همه استعماریتر است و رسیدیم به نظر چهارم که آن اصلاح روحانیت موجود بود، گفت بله! این نظر خوبی است. شریعتی برخلاف آنچه گفته میشود درباره او و هنوز هم عدهای خیال میکنند، نه فقط ضد روحانی نبود، بلکه عمیقا مومن و معتقد به رسالت روحانیت بود. او میگفت روحانیت یک ضرورت است، یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه است و اگر کسی با روحانیت مخالفت کند، یقینا از یک آبشخور استعماری تغذیه میشود. اینها اعتقادات او بود، در این هیچ شک نکنید. این از چیزهایی بود که جزو معارف قطعی شریعتی بود اما درباره روحانیت او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد، به طور کامل عمل نمیکنند. در اینجا هم یک خاطرهای نقل میکنم برای شما از سال 47 یعنی سال آخر عمر جلال آلاحمد. مرحوم آلاحمد آمد مشهد. یک جلسه مشترکی داشتیم؛ من بودم، آلاحمد بود، مرحوم شریعتی بود و عدهای هم از دوستان مشهدی ما بودند. بحث درباره روحانیون شد، به مناسبت حضور من در جلسه شاید هر کسی یک چیزی میگفت، شریعتی یک مقداری انتقاد کرد. مرحوم آلاحمد به شریعتی گفت شما چرا (البته با تعبیر حوزه علمیه میگفتند نه روحانیت) از حوزه علمیه اینقدر انتقاد میکنی، بیا از روشنفکران خودمان انتقاد کن. مرحوم آلاحمد یک، 2، 3 جمله درباره انتقاد و تعرض به روشنفکران گفت، مرحوم دکتر شریعتی پاسخی داد که از آن پاسخ هم میشود درست نقطه نظر او را نسبت به روحانیت و روحانیون فهمید. او گفت علت اینکه من از روحانیت انتقاد میکنم، از حوزه علمیه انتقاد میکنم، این است که ما از حوزه علمیه انتظار و توقع داریم، از روشنفکر جماعت هیچ توقعی نداریم. نهادی که ولادتش در آغوش فرهنگ غربی بوده، این چیزی نیست که ما در او انتظار داشته باشیم اما روحانیت یک نهاد اصیلی هست و ما از روحانیت زیاد انتظار داریم و چون آن انتظارات عمل نمیشود، به همین دلیل است که انتقاد میکنم. او معتقد بود روحانیون به آن رسالت به طور کامل عمل نمیکنند. بر این اعتقاد بود تا سال حدود 51 و نزدیک 52. از آن سال بر اثر تماسهایی که دکتر با چهرههایی از روحانیت بویژه روحانیون جوان گرفت، کلا عقیدهاش عوض شد. یعنی ایشان در سالهای 54 و 55 معتقد بود اکثریت روحانیت به آن رسالت عمل میکنند، لذا در اواخر عمر، دکتر شریعتی نه فقط معتقد به روحانیت، بلکه معتقد به روحانیون نیز بود و معتقد بود اکثریت روحانیت در خط عمل به همان رسالتی هستند که بر دوش روحانیت واقعا هست. البته با روحانیونی که میفهمید که در آن خط نیستند، با آنها خوب نبود و شخصا به امام خمینی بسیار علاقهمند و ارادتمند بود. *** موضع مبالغهآمیز شهید مطهری درباره دکتر شریعتی نظرات مرحوم شهید مطهری درباره شریعتی - چه در آغاز آشناییشان که تا 3-2 سال از وی به نحو شگفتآوری ستایش میکرد و چه در سالهای بعد که از او به نحو شگفتآوری مذمت میفرمود - غالبا مبالغهآمیز ... بود. در همین مطالبی که ایشان به امام مرقوم داشته، نشانههای بزرگنمایی آشکار است. برخی دیگر از دوستان ما از جمله مرحوم شهید بهشتی نیز همین نظر را درباره اظهارات شهید مطهری داشتند. (پاورقی صفحه 476 کتاب «جریانها و سازمانهای مذهبی - سیاسی ایران») *** شریعتی جستوجوگری در مسیر شدن آیتالله شهید دکتر بهشتی: مرحوم دکتر شریعتی یک قریحه سرشار و یک اندیشه پویا و جستوجوگر، یک اندیشه ناآرام بود؛ اندیشهای که همواره در پی فهمیدن و شناختن بود. مایههای اصلی این اندیشه، یکی معارف اسلامی بود که در خانه پدرشان و در شهر مشهد با آنها آشنا شده بود (آشنایی بیش از یک جوان معمولی و در سطحی بالاتر) و مطالعاتی که در زمینه ادبیات و جامعهشناسی در رابطه با فرهنگ غربی و اروپایی داشت. دکتر در توسعه و تقویت شور انقلابی جامعه ما، بویژه نسل جوان، تأثیر بسزایی داشت و توانست قلب و احساس و ذهن جوانهای ما را برای درک پیامهای امام آمادهتر و به فهم و پذیرش این پیامهای انقلابی نزدیکتر کند. توانست پیوند میان نسل جوان و روحانیت مسؤول و متعهد را در یک راستای انقلابی برای نسل جوان قابل فهمتر کند. به هر حال کار دکتر، بویژه در آن سالهای ۴۹، ۵۰ تا ۵۷، چه در داخل ایران و چه در خارج ایران، روی جوانهای ما اثر مثبت داشت. تقدیر و ستایش من از دکتر به خاطر این است که او را جستوجوگری یافتم که اگر با زبان روشن و منطق بیغرضانه با او صحبت میکردی، آماده آن بود که در نظراتش، در ساختههای پیشینش، تجدید نظر کند و این خود یک بعد زیبا و متعالی در هر انسانی است، زیرا حق و حقپرستی هم از نکتههای بارز اسلام است. چرا جامعه ما به جای استفاده مثبت از چهرهها و سرمایههایش، سراغ انگزدنهایی میرود که به این استفاده مثبت ضرر میزند؟ این شیوه، شیوهای که من از اسلام آموختهام نیست و آن را نمیپسندم. دکتر در بعضی برداشتهایش از آیات قرآن و روایات شیوهای را دنبال میکرد که ما آن شیوه را «شیوه اصحاب رأی» میگوییم؛ یعنی شیوه کسانی که میکوشند یک عبارت را مطابق با اندیشه دلخواهشان معنی کنند. این شیوه، شیوه پر آسیب و خطری است. در دیدارهای مأنوسکنندهای که گهگاه با مرحوم دکتر شریعتی داشتیم، این نکات را با صداقت و صراحت و برادرانه با ایشان در میان گذاشتم و در ایشان هم مقاومتی ندیدم؛ بر عکس آنچه درباره او میگویند که یکدنده بود و روی آرای خود پافشاری میکرد. یادم میآید یک بار مفصل با ایشان صحبت کردم و ایشان پذیرا بودند. برادر عزیزمان آقای خامنهای در مورد دیگری نقل کردند درباره موضوعی با دکتر بحث کردند و ایشان پذیرا بودند. بنابراین طبیعی است که یک انسان جستوجوگر و کاوشگر و پوینده باید واقعا آماده پذیرش آن چیزی باشد که به پویش و کاوش سالم او کمک کند. این ضعف در کارهای دکتر بود اما چنین نبود که ایشان در برابر تذکرات و یادآوریها و بحثهای بیغرض، خالص و روشنگری که میتوانست به برطرف کردن این نقص و این ضعف کمک کند، مقاومت لجوجانه داشته باشد. من دکتر را حتی یک بار هم اینطور ندیدم. *** شریعتی، آماج تهمتها ای علی! همیشه فکر میکردم تو بر مرگ من مرثیهخواهی گفت و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثیه میخوانم! ای علی! من آمدهام بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی! خوش داشتم وجود غمآلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم و تو نیِ وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابهلای زیر و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آوای تنهایی و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی. میخواستم غمهای دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیرصفت»، غمهای کثیفم را به زیبایی مبدل کنی و سوز و گداز دلم را تسکین بخشی. میخواستم پردههای جدیدی از ظلم و ستم را که بر شیعیان علی(ع) و حسین(ع) میگذرد، بر تو نشان دهم و کینهها و حقهها و تهمتها و دسیسهبازیهای کثیفی را که از زمان ابوسفیان تا به امروز بر همهجا ظلمت افکنده است، بنمایانم. ای علی! تو در دنیای معاصر، با شیطانها و طاغوتها به جنگ پرداختی، با زر و زور و تزویر درافتادی؛ با تکفیر روحانینمایان، با دشمنی غربزدگان، با تحریف تاریخ، با خدعه علم، با جادوگری هنر روبهرو شدی، همه آنها علیه تو به جنگ پرداختند اما تو با معجزه حق و ایمان و روح، بر آنها چیره شدی، با تکیه به ایمان به خدا و صبر و تحمل دریا و ایستادگی کوه و برندگی شهادت، به مبارزه خداوندان «زر و زور و تزویر» برخاستی و همه را به زانو در آوردی. ای علی! دینداران متعصب و جاهل، تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ، «روشنفکر» مینامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانتها کردند. رژیم شاه نیز که نمیتوانست وجود تو را تحمل کند و روشنگری تو را مخالف مصالح خود میدید، تو را به زنجیر کشید و بالاخره... «شهید» کرد. دلنوشته شهید چمران خطاب به دکتر شریعتی *** خودسازی انقلابی «خودسازی انقلابی» از آن کتابهای خواندنی دکتر شریعتی است؛ کتابی که در آن طرح جدیدی از مساله تزکیه نفس مطرح میشود. دکتر شریعتی در این طرح، خودسازی را نه صرفا یک عمل روحی و معنوی، بلکه عملیاتی به عنوان مقدمه انقلابیگری عنوان میکند. یک انقلابی، در مسیر خود با تهدیدها و تطمیعها مواجه میشود؛ موقعیتهایی که اگر در دام ترس و طمع بیفتد، از مسیر انقلابی خود منحرف شده و خود تبدیل به یک طاغوت میشود. به همین خاطر است که خودسازی بیش از هر چیزی برای انقلابیگری لازم است. دکتر شریعتی در کتاب خودسازی انقلابی طرح نوینی از مسائل معنوی اسلام ترسیم میکند؛ طرحی که در آن «زهد» مترادف دنیاگریزی نیست، بلکه حالتی است در روح یک انقلابی تا بتواند آرمانهای انسانی و الهی یک گفتمان را به سر منزل مقصود برساند. همه اینها باعث شده این کتاب از کتابهای خواندنی دکتر بویژه برای علاقهمندان به مسائل اخلاقی و خودسازی روحی باشد تا با زاویه جدیدی از نگاه اسلام به این موضوع آشنا شوند.