روزنامه اعتماد
1401/03/31
پنجهاي كه اعتبار موسيقي ايران بود
سيمين سليمانيشايد موجزترين و مقرون به صحتترين جمله را درباره موسيقيدان و نوازنده فقيد تار را نوازنده فقيد ني گفته باشد: «موسيقي ايراني بدون نام جليل شهناز اعتباري ندارد.» زندهياد حسن كسايي زماني گفته بود: «شناخت موسيقي كار هر كسي نيست. همه موسيقي را گوش ميدهند و دوست ميدارند اما كسي كه سره را از ناسره تشخيص بدهد و بتواند درك مقاماتي را كه استاد شهناز نواختهاند داشته باشد بسيار نادر است... نقش او در اعتلاي موسيقي اصيل ايراني به قدري مهم است كه گويي موسيقي ايراني بدون نام او رنگ و اعتباري ندارد.» بله، نام زندهياد جليل شهناز با تار عجين است. كسي كه كلنل علينقي خان وزيري نيز صداي تار او را اينطور ستوده: «كي بيند آنان كه ميگفتند بعد از آقا حسينقلي در كاسه تار، عنكبوت تار خواهد تنيد؟! بيايند و ببينند اين جوان چگونه ساز ميزند. ديدي كه در كاسه تار عنكبوت لانه نكرد.» اينها فقط بخشي از اظهارنظرهايي است كه اساتيد و بزرگان درباره هنر شهناز گفتهاند. شخصي كه خود قله قلههاي موسيقي ايران است؛ كمتر كسي است كه اوج هنري را در رشته خود تجربه كند و اگر بگوييم جليل شهناز اين اوج را زيسته و تجربه كرده، سخني به گزاف نگفتهايم. صداي ساز شهناز با آن قدرت مضراب و سرعت پنجه و تكنيك بينظير و عشق خالصي كه داشت، در يادها و حافظه شنيداري مخاطبان موسيقي سنتي ايران ماندگار شد. او حضور و شكوهش را در سپهر موسيقي ايران چنان تثبيت كرد كه پرويز ياحقي دربارهاش گفت: «استاد شهناز دفتر تار را براي هميشه بست.» سخن گفتن درباره هنرمندي چنين، آسان نيست و شرح موقعيت او و جايگاهش، زبان و بيان و دانشي ويژه ميطلبد. چنانكه زندهياد محمدرضا شجريان معتقد بود «درباره ساز شهناز كه نميشود صحبت كرد! ساز شهناز را فقط بايد شنيد.» 27 خرداد ماه سالروز درگذشت جليل شهناز بود؛ به اين بهانه با شهرام ميرجلالي كه از شاگردان اوست و محضرش را بيواسطه تجربه كرده، گفتوگو كرديم.
در ابتداي اين گفتوگو از شما ميخواهم اشاره كوتاهي داشته باشيد به نقش و جايگاه آقاي شهناز در موسيقي ايران.
در ابتدا بگويم كه نه من و نه هيچكس ديگر، به جرات ميگويم هيچكس ديگر، نه در جايگاهي هستيم كه راجع به اين بزرگان صحبت كنيم و نه دانش آنها و عشق و استعداد آنها را داريم كه در اين باره اظهارنظر كنيم ولي به دليل اينكه ما نسبت به اين بزرگان وظيفه و تعهدي داريم به ناچار چند نكتهاي را به قدر توان بيان ميكنم. اگر كساني كه دستي در هنر دارند و خود را هنرمندان پيشرو ميدانند قدري انصاف داشته باشند، با صراحت خواهند گفت كه جليل شهناز همچون عقابي تيزچنگال بر بلندترين قلههاي هنري غيرقابل فتح، آشيان دارد. نه آنكه بخواهم در رابطه با ايشان تعارف يا غلو كنم ولي بزرگي استاد شهناز به قدري است كه واقعا كلمات و لغات براي تعريف هنر و جايگاه هنري ايشان كافي نيستند. نوازندگي و تكنيك ساز استاد شهناز تا ابد جوابگوي روندگان راه هنر است. صداي حقيقي تار را بايد از پنجه و مضراب شهناز شنيد. ساز شهناز همهچيز تمام است و هنرش همچون خوشتراشترين الماس با بالاترين قيرات. بايد جويندگان هنر با پيگيري سبك و سياق شهناز طي طريق كنند؛ البته بايد گفت كه نوازندگي استاد بسيار پيچيده است. هر چند زماني كه گوش به ساز ايشان ميسپاريد اصلا چنين حسي نداريد.
قوت مضراب و سرعت پنجه و بهره از تمام قسمتهاي مضرابخور تار از ويژگيهاي بارز نوازندگي آقاي شهناز است؛ از شما ميخواهم كه بيشتر به ويژگيهاي هنري تارنوازي ايشان اشاره كنيد و بفرماييد كه چه چيزي صداي تار شهناز را از ديگران متمايز ميكند؟
گذشته از تكنيكهاي مضراب و پنجه كه به آن اشاره كرديد، آن عشق واقعي و استعداد استاد شهناز است كه باعث استخراج اين صدا از سازشان ميشود. استاد شهناز نه تنها از مضرابخور ساز، صدادهي متفاوتي خارج ميكرد بلكه با استفاده از جايجاي مضراب ساز هم صداهاي متفاوتي ميساخت كه اين موضوع البته به ذوق و استعداد ايشان ربط داشت. قدرت پنجه و مضراب هم مربوط به فيزيك بدني ايشان ميشود. اگر به تصويرهايي كه از نوازندگي ايشان وجود دارد توجه كنيد، خواهيد ديد كه اين صداي باصلابت و قدرت در عين كمحركتي دستها اتفاق ميافتد. تمام اين ويژگيها صداي ساز استاد شهناز را از ديگران متمايز ميسازد.
بسياري هستند كه دوران اوج هنري آقاي شهناز را روزهايي ميدانند كه برنامه گلها به همت آقاي داود پيرنيا در راديو اجرا ميشد، اما ما شاهد اجراي فاخر ايشان در روزهاي سالمندي هم هستيم. اساسا از نظر شما دوران كاري ايشان به چند دوره تقسيم ميشود و هر دوره چه ويژگيهايي دارد؟
آن بسياري كه ميفرماييد شايد توجه به اين مساله نداشته باشند كه گلهاي رنگارنگ در اصل رنگ و بوي متفاوتي بود كه هنرمندان آن دوره نسبت به هم داشتند. آقاي پيرنيا فقط يك شخصي بود كه در زمان مناسب چنين پيشنهادي داد وگرنه اگر اين هنرمندان بزرگ در بهترين دوران هنري خود و در عين جواني و انرژي اين كارها را ارايه نميدادند نه گلها، «گلها» ميشد و نه اسمي از داود پيرنيا برده ميشد. قبل از برنامه گلها هم تعدادي از هنرمندان بودند از جمله استادان شهناز، كسايي، ياحقي، بديعي، خرم، تجويدي، فرهنگ شريف و لطفالله مجد و خيليهاي ديگر كه در اصل آقاي پيرنيا با جمع كردن اين هنرمندان بزرگ به دور هم، چنين برنامهاي را ايجاد كردند. در اصل اسم گلها صفت اين هنرمندان بوده است. قبل از گلها استاد شهناز كارهايي به صورت متفرقه دارند كه آنها نيز بينظير هستند؛ حالا در سن بالا و آن گداخته شدنها كه جاي خود دارد. شما به هيچ عنوان و در هيچ شرايطي كار متزلزل از اساتيد آن دوران به خصوص استاد شهناز و استاد كسايي نميشنويد و اصولا هم وجود ندارد. در مورد دورههاي نوازندگي استاد شهناز، همانطوركه من در مصاحبههايي راجع به استاد يحيي از سال ۶۵ به بعد چه در راديو و چه در تكمصاحبههاي روزنامه گفتهام، ايشان سه دوره سازسازي داشتهاند و حالا باب شده كه همه كارشناسان جديد هم ميگويند نوازندگي استاد شهناز و همه اساتيد ديگر در همه رشتهها سه دوره است. درباره دورههاي نوازندگي استاد شهناز كه پرسيديد، بهطور كلي و ساده بگويم دوره ابتدايي، دوره متوسطه و دوره عالي كه بعضيها به همان دوره ابتدايي بسنده ميكنند و بعضي ديگر به دوره متوسطه ولي افرادي كه نبوغ دارند -و نه نوبوق- و نظر حضرت حق نيز شامل حالشان شده، خيلي زود به مدارج عاليه ميرسند و مدت مديدي در همان سطح عالي رشد مجدد ميكنند و نامهاشان در تاريخ هم ثبت ميشود و موجب حيثيت هنري يك جامعه خواهند شد. در آخر بگويم كه شهنازها و كساييها از جنس ديگري بودند. اين افراد پيامآوران آفريننده بودند. اميدوارم روزي جامعه به خودش بيايد و بفهمد سره كدام است و نا سره كدام!
بعضي آقاي شهناز را بنيانگذار و صاحبسبك ميدانند و برخي او را تاثيرپذيرفته از بزرگان پيش از خود. اين ديدگاهها را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
هم در اين موضوع كه استاد شهناز صاحب سبك هستند و هم در اينكه ايشان از بزرگان پيش از خودشان تاثير گرفتهاند، اصلا جاي هيچ شكي نيست؛ فقط اشكال اينجاست كه اين افرادي كه چنين صحبتهايي را نقل ميكنند، انگار خودشان مخترع و مبدع ساز تار و تنها كساني هستند كه با اين ساز سر و كار داشتهاند. همه هنرمندان و آنهايي كه دستي به كار هنر دارند حتي در دورافتادهترين نقاط بالاخره يك الگويي داشتهاند ولي اينكه شما در آن الگوها چه قدر دخل و تصرف كنيد و كار را به سمت خوب پيشرفت دهيد و اين تغيير آنقدر متفاوت باشد كه همه به محض شنيدن صداي ساز تشخيص بدهند نوازنده كيست، يعني اينكه شما صاحب اثر انگشت خود در هنرتان شدهايد. حال بماند كه استاد شهناز چه تكنيكهايي را اجرايي كرده - چه در آوازي ساز نواختن و چه در رنگها و چهار مضرابها- بهطور كلي استفاده صحيح از گوشهها و تحريرهاي بهجا در ساز و جواب و آواز و خيلي چيزهاي ديگر كه البته عنوان كل اين مجموعه را ميتوان سبك گذاشت.
به آوازي ساز نواختن آقاي شهناز، چهار مضرابها و... اشاره كرديد؛ درباره بداههنوازيهاي ايشان و اهميت آن نيز بگوييد.
خُب، آن توانايي كه به خصوص استاد شهناز و استاد كسايي نسبت به ديگر هنرمندان همعصر خود داشتند، زبانزد همه است. اين موضوع برميگردد به دانايي و توانايي و نبوغ و خلقالساعه بودن اين اساتيد؛ اين اساتيد استفاده كاربردي از رديف داشتند و اينطور نبود كه خود را محدود به مشاقي از رديف كنند. علاوه بر موضوعات مطرحشده، دانش و ذوق و خيلي چيزهاي ديگر دليل اين مهارت و ذوق است. به خصوص عشق به اين كار كه در اين دوران متاسفانه بسيار كمرنگ شده و تقريبا همه در تلاش معاش هستند كه گناهي هم ندارند.
شيوه و سياق تارنوازي آقاي شهناز در دوران كنوني و پس از او چه جايگاهي دارد؟
من و برخي از دوستان خيلي تلاش كرديم كه هر آنچه را كه از اين استاد عزيز فرا گرفتهايم در اختيار ديگران قرار بدهيم و تا حدي هم موفق بودهايم؛ ولي مطمئن باشيد هرچه بيشتر از نبود اين اساتيد بگذرد، خلأشان بيشتر احساس ميشود و البته دنبالهروهاي آنها نيز بيشتر ميشوند.
و چرا زمان در اين رابطه موضوعيت دارد؟ چرا هرچه بيشتر بگذرد، نبود اين اساتيد بيشتر حس ميشود؟
چون همانطوركه گفتم، بعضي از هنرمندان و شعرا و ... خيلي جلوتر از زمان خود هستند و در دوراني كه هستند به خوبي شناخته و درك نميشوند. بهخصوص كه اين اساتيد اصلا اهل هياهو و ژانگولربازي و اين چيزهايي كه عوام دوست دارند، نبودهاند. زمان كه بگذرد، شناخت بيشتر ميشود و جايگاه اين افراد بيشتر درك ميشود.
بسيار گفته شده كه هنرمندان از صداي ساز آقاي شهناز الهام گرفتهاند. آيا ايشان شاگردان مستقيمي هم داشتند كه تار را به آن شيوهاي كه خود استاد شهناز ميزدند، ادامه دهند؟
بله. ايشان شاگردان حضوري هم داشتهاند از جمله جناب منوچهر خان اميرحشمتي و رامين اصلاح و خود من كه بسيار و به وفور از وجود ايشان بهره بردهايم ولي اينكه مثل او بشويم، امري محال هست. اصلا اين موضوع شدني نيست؛ ايشان انسان ديگري بودند. تربيتشده در دورهاي ديگر و در عين حال از خانوادهاي هنرمند و هنرپرور؛ پدر ايشان شعبان خان كه نوازنده سنتور و تار بودهاند؛ شوهر خواهر ايشان مرحوم سارنج در كمانچه و برادران بزرگتر ايشان آقا حسين و آقا علي شهناز كه در جواني فوت شدند، اساتيد آواز و سازهاي ديگر كه در آن زمان در اصفهان بودند. در اين دوران همهچيز تغيير كرده است و در همه دنيا به خصوص در ايران خيلي چيزها متفاوت شده و نميشود توقع داشت كه هنرمنداني داشته باشيم كه داراي آن ذوق و قريحهاي باشند كه امثال استاد شهناز داشتند.
آقاي كسايي سالها همنواز ايشان بودند. در جايي بيان كرده بودند كه قدرت نوازندگي شهناز و محفوظاتي كه او دارد چيزي كه در دست همگان باشد، نيست و دهها برابر رديف از آقاي شهناز شنيدهايم و...
دقيقا همينطور است. استاد كسايي به نكته مهمي درباره آقاي شهناز اشاره فرمودند. به خصوص ايشان كه يار و همنفس و رفيق و همشهري ايشان بودهاند كه دقيقا ميتوان گفت استاد كسايي، استاد شهناز هستند در ساز ني.
در جايي از ويژگيهاي تارنوازي آقاي شهناز ياد شده بود كه موسيقي كلام و مهارت در جواب آواز از جمله آن ويژگيها بود. اين موضوع و بهره از اين ويژگي براي نوازندگان چه اهميتي دارد؟
خُب، تسلط به دانستن و شناخت شعر از اركان مهم موسيقي ايراني است و شناخت اوزان شعري و در عين حال ذوق و سليقه انتخاب شعر و احاطه به آواز. چون كه به ترتيب شعر، بعد آواز، بعد ساز و پس از آن ريتم است. متاسفانه در حال حاضر همهچيز ديگر به هم ريخته شده؛ مثل خيلي چيزهاي ديگر... اساس موسيقي ايراني، آواز است و نوازندگان بايد جواب صحيح به آواز دادن را بدانند و در آن ممارست كنند.
استاد شهناز نه تنها از مضرابخور ساز، صدا دهي متفاوتي خارج ميكرد بلكه با استفاده از جايجاي مضراب ساز هم صداهاي متفاوتي ميساخت كه اين موضوع البته به ذوق و استعداد ايشان ربط داشت. قدرت پنجه و مضراب هم مربوط به فيزيك بدني ايشان ميشود. اگر به تصويرهايي كه از نوازندگي ايشان وجود دارد توجه كنيد، خواهيد ديد كه اين صداي باصلابت و قدرت در عين كمحركتي دستها اتفاق ميافتد.
ايشان شاگردان حضوري هم داشتهاند از جمله جناب منوچهر خان اميرحشمتي و رامين اصلاح و خود من كه بسيار و به وفور از وجود ايشان بهره بردهايم ولي اينكه مثل او بشويم، امري محال هست. اصلا اين موضوع شدني نيست.
سایر اخبار این روزنامه
دومين وزير استيضاح يا استعفا؟
دومين وزير استيضاح يا استعفا؟
پنجهاي كه اعتبار موسيقي ايران بود
پنجهاي كه اعتبار موسيقي ايران بود
يادداشتهاي امروز
يادداشتهاي امروز
نان «كارتي» به تهران رسيد
نان «كارتي» به تهران رسيد
تبریز و کاپان؛ دروازه های جدید توسعه روابط تهران و ایروان
تبریز و کاپان؛ دروازه های جدید توسعه روابط تهران و ایروان
مصدق را نميتوان از تاريخ حذف كرد
مصدق را نميتوان از تاريخ حذف كرد
طالبان اولين مزرعه خشخاش را منهدم كرد
طالبان اولين مزرعه خشخاش را منهدم كرد
چه كسي مقصر است؟
چه كسي مقصر است؟
ضرورت پرهيز دادن از خشونت
ضرورت پرهيز دادن از خشونت
دولت طرف ماجراست و نه بيطرف
دولت طرف ماجراست و نه بيطرف
لرزه بر اندام صداوسيما؟
لرزه بر اندام صداوسيما؟
تشكيل دادگاه ويژه ردصلاحيتها
زيست سرطاني، امر اجتماعي
وزارت تعاون شهربازي نبود!
رتبهبندي معلمان و سال تحصيلي آينده
راه را از بيراهه رفتن