غیورمرد ایل بهارلو در «والفجر۲» به آرزویش رسید

امسال سردار معلم شهید حسین فرصت از استان فارس به عنوان شهید شاخص انتخاب شد تا مرور زندگی و سیره این شهید افتخاری دیگر بر تارک جامعه عشایری کشور باشد. شهید حسین فرصت همیشه از مردم ایل می‌خواست برای شهادتش دعا کنند؛ غیورمردی که در عملیات رمضان خوش درخشید و فرای هر سمت و مسئولیت راهی میدان نبرد والفجر ۲ در حاج عمران شد و نهایتاً در همین عملیات به آرزویش رسید.
برای روایت از زندگی تا شهادت شهید حسین فرصت با برادرزاده‌اش حمیدرضا فرصت همراه شدیم. تابلوی شاه و پل روی رودخانه!
عموحسین متولد اول شهریور ماه سال ۱۳۳۶ و اهل شهرستان داراب، روستای بهروزآباد، از عشایر ایل بهارلو بود. ایشان در یک خانواده مذهبی و عشایری متولد شد؛ فرزندی که به شکرانه وجودش نام او را حسین گذاشتند. ایشان دارای چهار برادر و پنج خواهر است.
شاه مردم عشایر ایل بهارلو را یکجانشین کرد و مردم ایل بهارلو در چندین روستا ساکن شدند. عشایر غیور ایل بهارلو قبل از انقلاب، فعالیت‌های زیادی داشتند و با رژیم ستمشاهی مبارزه می‌کردند. شهید فرصت قبل از انقلاب در تظاهرات شرکت می‌کرد و همیشه با مأموران شاه درگیری داشت. در پی همین درگیری‌ها با مأموران، شهید فرصت چندین بار زخمی می‌شود و کار به جایی می‌کشد که شهید تابلوی شاهنشاهی را از روی ورودی شهرستان داراب برمی‌دارد و به روستا می‌برد و با همین تابلو روی رودخانه برای عبور و مرور مردم پل درست می‌کند. ایل بهارلو و بدرقه حسین


عمو حسین سال ۱۳۵۸ دیپلم خود را گرفت و سال ۱۳۵۹ به استخدام آموزش‌وپرورش شهرستان داراب درآمد، اما با شروع جنگ تحمیلی بر خود واجب دانست که وارد سپاه شود تا در این شرایط بتواند بهتر به کشور خدمت کند و راهی میدان نبرد با دشمن شود.
شهید حسین فرصت با صحبت‌هایی که با خانواده می‌کند، نظرشان را برای اعزام به جبهه جلب می‌کند. او از ارادتش به امام خمینی و لزوم حضورش در جبهه برای آن‌ها می‌گوید: «امروزه که دوران دفاع مقدس است، من وظیفه خودم می‌دانم که به ندای امام امت، امام خمینی (ره) لبیک بگویم و به سپاه پاسداران بپیوندم تا برای دفاع از میهن اسلامی عازم جبهه‌های جنگ شوم.»
همین جملات و عشق او به امام خمینی دل خانواده را هم همراه کرد. مردم ایل بهارلو حسین را راهی جبهه کردند و برای بدرقه‌اش صف کشیدند؛ غیورمردی که مدتی بعد افتخار ایل شد.
حسین متأهل بود، اما تأهلش هم مانعی برای او نشد. همسرش با دلی مالامال از عشق او را راهی کرد. تشویق‌ها و همراهی‌های خانواده بهانه‌ای شد تا حسین در چهارم مهر ماه ۱۳۶۰ برای اولین بار راهی جبهه شود. حماسه‌آفرین عملیات «رمضان»
شهیدحسین فرصت از مهر سال ۱۳۶۰ تا زمان شهادتش در پنجم مرداد ماه سال ۱۳۶۲ چندین بار از طریق سپاه عازم جبهه‌های جنگ شد.
ایشان در عملیات رمضان در تیرماه سال ۱۳۶۱ حماسه‌ای بی‌بدیل خلق کرد. شهید با یک قبضه خمپاره ۱۲۰ توانست پاتک نیرو‌های عراقی را خنثی کند و آن‌ها را فراری بدهد و حین عملیات کمین نیرو‌های عراقی را در هم بشکند. ایشان در این عملیات به شدت مجروح شد. با توجه به رشادت‌هایی که او در عملیات رمضان از خودش نشان داد، مورد توجه فرماندهان قرار گرفت و به عنوان مسئول ارزیابی سپاه منطقه ۹ کشور (سپاه استان‌های فارس، بوشهر، کهگیلویه‌و‌بویراحمد) انتخاب شد. فرماندهی نیرو‌های ویژه لشکر‌المهدی (عج) و فرمانده گردان ضربت مقداد از دیگر افتخارات اوست. نورچشم آیت‌الله نسابه‌دارابی
عمو زمانی که از جبهه برمی‌گشت در خدمت حضرت آیت‌الله نسابه‌دارابی بود. ایشان بعد از انقلاب، مسئولیت محافظت از حضرت آیت‌الله نسابه‌دارابی را بر عهده داشت. وقتی هم که عمو در جبهه حضور داشت، دوستان شهید از آیت‌الله نسابه محافظت می‌کردند. حضرت آیت‌الله نسابه از دوستان و همکلاسی امام خمینی (ره) بود که نقش ارزشمندی در ایام انقلاب و جنگ تحمیلی در شهرستان داراب و زرین‌دشت داشت.
ایشان بعد از شهادت شهید فرصت خطاب به پدر شهید گفت: «حسین نور چشم من بود و میهمان شما. خوشا به حال حسین که در مقام فرماندهی صبور بود و، چون کوه استوار، اما شهادت را سعادتی بزرگ می‌دانست، خوشا به سعادتش.» دعای ایل برای شهادت حسین
وقتی حسین از جبهه برمی‌گشت، بسیاری از مردم ایل بهارلو پای صحبت‌ها و خاطرات او می‌نشستند. او با صحبت‌هایش به آن‌ها روحیه می‌داد و مردم را به حضور در جبهه‌ها تشویق می‌کرد. می‌گفت: «ما باید به ندای امام امت لبیک بگوییم و برای دفاع از خاک عازم جبهه‌های جنگ شویم. می‌گفت امام خمینی (ره) در این دوره، حسین (ع) زمان است. ما در دوران امام حسین (ع) نبودیم که در کنار ایشان و یاران‌شان از دین اسلام دفاع کنیم، اما امروز همان روز است. ما باید با حضور در جبهه‌ها از دین و اسلام دفاع کنیم.»
حسین از شب‌های عملیات، ایمان و اخلاص رزمنده‌ها می‌گفت، از فداکاری‌های شهدا که جان در طبق اخلاص نهادند. او از دوستان شهیدش روایت می‌کرد؛ از آن‌هایی که به آرزوی‌شان که شهادت بود، رسیدند و رفتند و او از قافله عشق جا مانده است. حسین میان همه این صحبت‌ها، روایات و دلتنگی شهدا از مردم می‌خواست برایش دعا کنند که به خدمت بی‌بی‌حضرت فاطمه زهرا (س) و انبیا (ع) برسد و به دوستان شهیدش ملحق شود. جایگاه ابدی شهید
یکی از دوستان عمو بعد از شهادت ایشان از آخرین دیدارشان برای‌مان اینگونه روایت کرد: «یک ماه قبل از شهادت حسین، ایشان را دیدم که در گلزار شهدا نشسته بود. گفتم: حسین اینجا هستی! چرا تهران نرفتی؟ اینجا چه کار می‌کنی؟! شهید فرصت لبخندی زد و گفت: آمده ام جایگاه ابدی‌ام را مشخص کنم و به جبهه برگردم. یک ماه دیگر مراسم تشییع جنازه من است.»
همان طور که خود شهید وعده داده بود، یک ماه بعد مراسم تدفین و تشییع ایشان با شکوه فراوان و با جمعیت زیادی از مردم ایل و دوستداران شهید برگزار شد. او را در گلزار شهدای امامزاده محمد روستای ماریان به خاک سپردند. مزار شهید فرصت همان جایی شد که آخرین بار نشسته و وعده شهادت رابه دوستش داده بود. علمدار عملیات والفجر ۲
قبل از عملیات والفجر ۲ به عمو حکم مسئولیت در مرکز فرماندهی سپاه را می‌دهند، اما او نمی‌پذیرد و درخواست اعزام به جبهه می‌دهد. نهایتاً مسئولیت فرماندهی نیرو‌های ویژه لشکر المهدی (فرماندهی گردان ضربت مقداد) را به عهده می‌گیرد.
قبل از عملیات والفجر ۲ گردان ضربت مقداد به فرماندهی سردار شهید حسین فرصت و گردان فجر به فرماندهی سردار شهید مرتضی جاویدی برای قطع خط تدارکاتی و پشتیبانی دشمن وارد عملیات می‌شوند. این دو گردان نیرو‌های دشمن را دور می‌زنند و با شروع عملیات، گردان ضربت مقداد تپه سمت چپ تنگه و گردان فجر تپه سمت راست تنگه را تصرف می‌کند و خط تدارکاتی و پشتیبانی و نیز راه عبورومرور دشمن را به طور کامل قطع می‌کنند، اما پس از چند روز نبرد سنگین با رژیم بعث این دو گردان (ضربت مقداد و فجر) به محاصره دشمن درمی‌آیند و در نهایت سردار شهید حسین فرصت پس از نبردی سخت و نفسگیر در محاصره دشمن در تاریخ پنجم مردادماه ۱۳۶۲ با اصابت تعداد زیادی ترکش به بدنش به درجه رفیع شهادت نائل می‌شود. تنگه احد!
در عملیات والفجر ۲، اکثر نیرو‌های گردان ضربت مقداد به شهادت می‌رسند و فقط تعداد هشت نفر نیروی مجروح زنده می‌مانند و همین هشت نفر به همراه نیرو‌های باقی مانده سردار شهید مرتضی جاویدی به خدمت امام خمینی (ره) می‌رسند. حضرت امام پیشانی سردار مرتضی جاویدی را می‌بوسند و می‌فرمایند: «شما نگذاشتید تنگه احد دیگری در تاریخ اسلام به وجود آید.»
رزمندگان در عملیات والفجر ۲ حماسه‌آفرینی و جان‌شان را تقدیم کردند، اما اجازه ندادند تنگه احد دیگری در تاریخ اسلام خلق شوند؛ مجاهدانی که همچنان گمنام و مظلوم هستند. دوستان شهید در سپاه شهرستان داراب خبر شهادت را به خانواده دادند. شنیدن خبر شهادت شهید فرصت، همه مردم منطقه را عزادار کرد. همه می‌گفتند: خوشا به سعادتش، حسین به آرزویش رسید. خانواده شهید فرصت وقتی دیدند غیورمرد ایل بعد از مجاهدت‌های بی‌بدیلش به آرزویش رسید، با توسل به حضرت زینب (س) صبوری پیشه کردند. از مردم برای مردم
شهید فرصت در خدمت مردم بود و همیشه سعی می‌کرد مشکلات مردم ایل را حل کند. این عقیده را داشت که دنیا محل گذر است و هر چه خوبی کنیم باز هم کم است. او برای رضای خداوند تلاش و کوشش می‌کرد.
سردار شهید حسین فرصت برای رعایت بهداشت مردم روستا حمامی در روستا ساخت. آنقدر خلاق و خوش‌فکر بود که همزمان با گرم شدن آب، کف حمام که موزائیک بود هم گرم می‌شد. با این روش مردم در زمستان می‌توانستند از حمام گرم روستا به بهترین شکل استفاده کنند. شهید فرصت خوش‌اخلاق و خوش‌برخورد بود، به طوری که مردم از نظر اخلاقی شهید را الگوی خود قرار دادند. خوبی‌های شهید برای همیشه زبانزد مردم شهرستان داراب است و از یاد و خاطره‌ها بیرون نمی‌رود.
شهید فرصت با همسرش مهربان و صمیمی بود و از همسر خود می‌خواست دعا کند به آرزوی شهادت برسد و دنباله‌رو راه شهدا و پشتیبان ولایت‌فقیه باشد و از روحانیت حمایت کنند.