روزنامه خراسان
1401/04/09
دردهای قطع نخاع در 25 سالگی پیرم کرد
در روزهای دهه کرامت، که شوق زیادی در دل مردم گوشه گوشه کشورمان برای زیارت امام رئوف وجود داشت و تصاویر برنامههای این دهه پربرکت در فضای مجازی منتشر میشد؛ توجه ما به کامنتی که در زیر یکی از این پستها قرار گرفته بود، جلب شد. یک کاربر در واکنش به تصویر حضور پرچم متبرک رضوی بین مردم، نوشته بود: «کاش می شد که پیش من میاوردن پرچم حضرت(ع) رو. خانمی 24 ساله هستم که چهار ماه پیش تصادف کردم و دچار ضایعه نخاعی شدم. از کمر به پایین حس و حرکتی ندارم. تازه یازده ماه از ازدواجمون نگذشته بود، من و همسرم دانشجوییم که تصادف کردیم و همسرم هم مهرههای کمرش پیچ و پلاتین شده. استان سیستانوبلوچستان، زاهدان هستم». در پرونده امروز زندگیسلام، تصمیم گرفتیم که داستان زنوشوهری را بخوانیم که در 25 سالگی، فقط یک آرزو دارند و آن هم اینکه بتوانند دوباره روی پایشان راه بروند تا به زیارت امام رضا(ع) مشرف شوند و مرهمی باشند بر درد سنگین بیماران ضایعهنخاعی با ایجاد یک مرکز خیریه درمانی. در ادامه گفتوگوی ما را میخوانید با خانم «فاطمه میری».من و شوهرم دانشجوی ارشد علومپزشکی شیراز بودیم
از خانم «میری» بهعنوان سوال اول، درباره اینکه متولد چه سال و چه شهری هستند، میپرسم که میگوید: «من متولد ۱۳ خرداد ۷۶ هستم و تازه چند روز است که ۲۵ ساله شدم. من و همسرم، هر دو دانشجوی ارشد دانشگاه علومپزشکی شیراز بودیم که یک تصادف تلخ، شرایط زندگیمان را از این رو به آن رو کرد. یکی از دلایل غیرقابل تحمل بودن این ماجرا برای من این است که هیچ چیزی از روز حادثه یادم نیست، هیچ خاطرهای ندارم، یکهو بیدار شدم و دیدم که روی تخت بیمارستان هستم و دیگر توان و امکان راه رفتن نخواهم داشت».
زمان تصادف من خواب بودم
خانم «میری» از روز حادثه میگوید: «کلاسهای دانشگاه ما در چند سال اخیر به خاطر مصوبه ستاد کرونا، مجازی بود اما برای امتحانات اعلام شد که باید حضوری به دانشگاه برویم و سر جلسه حاضر شویم. بنابراین من و شوهرم با خودروی شخصی از زاهدان به شیراز رفتیم. بعد از آخرین امتحان، تصمیم گرفتیم که به شهرمان برگردیم و در مسیر برگشت، آخرین چیزی که من یادم هست، این بود که در یک امامزاده بین راهی برای استراحت نگه داشتیم. قرار شد چند ساعتی از شب را با شوهرم در خودرو بخوابیم و سپس، ابتدای صبح به مسیر ادامه دهیم. بعد از آن، زمانی که من چشم باز کردم، روی تخت بیمارستان بودم یعنی از آن شب، هیچ چیز دیگری یادم نمیآید. حالا شوهرم میگوید که من تو را قبل از راه افتادن بیدار کردم اما من آنقدر خسته بودم که احتمالا متوجه نشدم و همچنان خواب بودم».
خودرو از سمتی که من نشسته بودم، واژگون شد
«من جلو نشسته بودم، کنار شوهرم. ظاهرا شوهرم ساعت 5 صبح به سمت زاهدان حرکت میکند و در میانههای مسیر ابتدا با بلوکه های سیمانی وسط بولوار برخورد میکند و سپس خودرو از سمتی که من نشسته بودم، واژگون میشود بنابراین بیشترین آسیب جسمی به من وارد میشود. شوهرم آن موقع صبح، دید کمی هم داشته و همین عامل باعث این تصادف شده است. حالا هم من دچار ضایعه نخاعی شدم و هم مهرههای کمر شوهرم، آسیب جدی دیده است».
از بچگی عاشق امامرضا(ع) بودم
او درباره کامنتی که در یک پیج اینستاگرامی برای زیارت پرچم مقدس حرم امام رضا(ع) گذاشته بود، میگوید: «من از بچگی عاشق زیارت امامرضا(ع) بودم و تا امروز چندین بار به زیارت مشرف شدم. من علاقهمند به نویسندگی هم هستم و در نشریه دانشگاهمان هم قلم میزدم. یک یادداشت با تیتر «کرامتهایی به دل بارانی» هم نوشتم که این متن لحظاتی را برای من یادآور میشود که در حرم بودم، مشغول زیارت، نماز صبحهایی که در رواقها اقامه کردم، شوقی که برای رساندن دستم به ضریح داشتم و ... . نیتی که با امامرضا(ع) در دلم داشتم، همیشه در زندگی سرلوحهام بوده و آن کمک به دیگران بوده است. من زندگی مشترکم را در زمانی که عاقد برای عقد خطبه را میخواند، با اجازه بزرگ ترها و علیبنموسیالرضا(ع) شروع کردم. پزشک و پرستارهای من که در استان فارس عملم کردند، میگفتند که تو بارها در حالت بین بیهوشی و بههوش آمدن، میگفتی یا سریع الرضا، یا امام رئوف و .... من خودم عضو کادر درمان و بیهوشی بودم و از این چیزها دیدهام. الغرض امامرضا(ع) در تمام زندگی من نقش پررنگی داشته. الان هم دلم برای عرض ادب جلوی ضریح تنگ شده است و رشته محبتی که بین همه ایرانیها و امامرضا(ع) وجود دارد، کمرنگشدنی نیست».
5 ماه است که روی تخت هستم
از خانم «میری» میپرسم که این روزها چه میکنید؟ شرایط زندگیتان بهتر شده یا نه؟ روند درمانتان چطور پیش میرود؟ او میگوید: «من و همسرم، هر دو متولد زاهدان هستیم. از 12 بهمن که تصادف اتفاق افتاد، در یکی از بیمارستانهای استان فارس بستری شدم، به مدت 2 ماه زیر نظر پزشک در همان جا بودم و چندین عمل جراحی سخت انجام دادم. بعد از آن که حالم کمی بهتر شد، با آمبولانس به زاهدان منتقل شدم. الان هیچ حرکت، فعالیت و کاری نمیتوانم انجام بدهم. 5 ماه است که روی تخت هستم و توان انجام هیچ کاری را ندارم. شوهرم این روزها، خودش هم بیمار است، درد دارد اما باید حواسش به من هم باشد.»
درآمد من و شوهرم از همان خودرویمان بود
از خانم میری میخواهم که درباره شرایط اقتصادی و کسب درآمدشان هم در این روزها برایمان بگوید که اینطور توضیح میدهد: «من و همسرم هر دو دانشجو هستیم و امید داشتیم که با پایان تحصیل در دوره ارشد، مشغول به کار شویم و سپس برویم سر خانه و زندگی خودمان. تا قبل از تصادف هم تنها محل درآمدمان همان خودرویی بود که با آن تصادف کردیم. تازه داشت درسمان تمام می شد و برنامههای زیادی برای آیندهمان داشتیم که همه اش تبدیل به رویاهای تلخی شد که شاید هیچگاه به آنها نرسیم. 17 اسفند 99 ازدواج کردیم و هنوز یک سال نشده بود که این اتفاق برای من و شوهرم افتاد. الان هم من نیاز به کاردرمانی ضایعات نخاعی و فیزیوتراپی دارم که شرایط اش را ندارم.»
کمک به کودکان بیسرپرست، لطف حضرت(ع) به من بود
«یک لطفی هم حضرت(ع) به من داشتند که هیچوقت فراموش نمیکنم». خانم «میری» ادامه میدهد: «شب شهادت حضرت در سال 96، توفیق پیدا کردم تا به حرم مشرف شوم. در ورودی حرم، یک میزی را دیدم که تبلیغ طرحی به نام محسنین را انجام میداد. طرح برای کمک ماهانه به کودکهای بدسرپرست و بیسرپرست بود. برای من توضیح دادند که با مبالغ بسیار کم میتوانید در این امر خیر مشارکت کنید. من در شب شهادت امام مهربانیها، این توفیق را داشتم که یک فرزند بیسرپرست را به سرپرستی قبول کنم و هنوز هرچند هیچ درآمدی ندارم، اما اگر پولی از جایی به من برسد، خانوادهام به من پولی بدهند یا ...، اول پول این بچه را میریزم و این را لطف حضرت(ع) به خودم میدانم.»
این حجم از درد با توان بدنیام همخوانی ندارد
«دردهای قطع نخاعشدن در 25 سالگی پیرم کرد»، خانم «میری» با این مقدمه ادامه میدهد: «این حجم از دردی که من این روزها تجربه میکنم با سنی که دارم، همخوانی ندارد و خیلی زیاد است. من اصلا آمادگی چنین اتفاقی را نداشتم و هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ روحی، شوکه شدهام. من آدمی بودم که حتی یک لحظه روی زمین نمینشستم، خیلی پرجنب و جوش بودم. این روزها دردی را تحمل میکنم که هنوز باورم نمیشود. در یک گروه جهادی در علومپزشکی، مسئولش بودم. میخواهم بگویم که من فقط به فکر خودم نبودم. در همین سالهای کمی که از زندگی و جوانیام گذشته، در حد توانم برای کمک به همنوعانم تلاش کردم و همه نیتم این بود که بتوانم گرهای از کار کسی باز کنم. راستش را بخواهید من درآمدی نداشتم اما کارهایی را که از دستم برمیآمد با جان و دل برای هموطنانم انجام میدادم».
آرزویم خدمتکردن به بیماران قطعنخاعی است
از او میخواهم که از برنامهها و آرزوهایش برای آینده بگوید که بغض برای ثانیههایی راه گلویش را میبندد. سپس میگوید: «من فقط یک درخواست از ثامن الحجج(ع) دارم. همان طور که بارها و بارها ایشان لطف کردند و بیمارانی را شفا دادند، عمیقا و از ته دلم میخواهم که بتوانم دوباره سرپا شوم تا بتوانم راه بروم. البته میدانم که ممکن است خیلیها شبیه به من باشند، اصلا شاید بیماری سختتر و صعبالعلاجتری داشته باشند اما خیلی سخت است که یک آدم شب بخوابد و صبح بیدار شود و هزار تا ای کاش در ذهنش بیاید. من هیچ دخل و تصرفی در این اتفاق نداشتم و همین، تحمل ماجرا را برای من سختتر می کند. حالا هم تصمیم دارم هر وقت شرایطم کمی بهتر شد، یک مجوز برای موسسه خیریه درمانی برای بیماران ضایعهنخاعی در محرومترین خطه کشور بگیرم و اسم آن را هم به عشق امامرضا(ع)، رئوف بگذارم. بانی موسسه یا خیریهای برای بیماران ضایعه نخاعی بشوم که هیچ کسی پیگیر درمانشان نیست و آرزویم خدمتکردن به بیماران قطعنخاعی است. این شبها قبل از خواب، به خداوند میگویم که اجازه بده تا من بتوانم راه بروم تا پیگیر درمان بیماران قطعنخاعی شوم و اگر تا الان کوتاهی درباره این قشر کردم، بیتوجه یا کمتوجه بودم، متوجه دردهای جسمیشان نبودم، مسیر دیگری را در پیش بگیرم.»
سایر اخبار این روزنامه
اصلاح حقوق بازنشستگان از دولت انکار، از مجلس اصرار
بزن به سینه و سر در عزای ابن رضا(ع)
تا ۱۴۰۴، دانش آموختگان جراحی قلب استان کمتر از انگشتان یک دست!
بختک خاموشی بر سر صنایع
اعتراف باند مخوف «ارواح» به 200 فقره سرقت
حکم دیوان؛ مبنای ایدئولوژیکی یا مبنای حقوق اساسی؟
فرصت مهم ایران برای سهم خزر
دردهای قطع نخاع در 25 سالگی پیرم کرد
ترس و دلهره «زالاوا» در دل مخاطب
سیگنال های متناقض از دوحه
10 دقیقه بین 2 نماز برای احیای زبان فارسی
دولت در جست وجوی املاکش
بیانیه اجلاس ششم؛تثبیت امنیت در خزر