روزنامه اعتماد
1401/04/11
ونداليسم فرهنگي
من يك ايراني تبار هستم. به خود ميبالم و سرم را بالا ميگيرم، چون از سرزمين نيكان، از ديار سردياران و سربداران هستم. سر بهدار دادن و تن به خاري ندادن. از ديار كوههاي سر به فلك كشيده و جلگههاي حاصلخيز و سرزميني با قدمتي به بلنداي تاريخ هستم. از ديار دولتها و ملتها و تاريخي پر از غنا. آري تاريخي كه هم عيش بود و هم نوش، دشتي پر از نون بود و تشتي پر از خون. من يك ايراني هستم سربازي از سربازان وطنم. هويتي دارم كه نه قابل معاوضه است و نه قابل مبادله. هويتي كه عجم به آن زنده نگه داشته خواهد شد. پرسپوليس سند محكمي بر افتخارات من است. زماني كه دنيا غرق در توحش و بربريت بود پادشاهان ما سخن از منشور حقوق بشر ميآوردند و زماني كه مدعيان فرهنگ و نوسازي امروزي در مرحله بدويت بودند، شاعراني داشتيم كه در هر عصر و دورهاي يكهتاز سخن و كلام بودهاند و نيز «آرشي به تير انداختن و دست بهرامي به شير انداختن». اما تنها اين افتخار براي من كافي نيست. اين افتخار براي من احساس دين و مسووليت در قبال ذرهذره آب و خاك و سرزمينمان را ميطلبد. دلم ميسوزد و كاري از دستم برنميآيد وقتي كه ميبينيم كه چگونه تيشهاي برداشتهايم و آن را بر ريشه هويتهاي تاريخي و فرهنگيمان ميزنيم و اينچنين هويتهاي تاريخي و فرهنگي سرزمينمان را ذرهذره به سوي اضمحلال و نابودي ميكشانيم. اينها هويت ما و بازتاب اصالت و پشتوانه فرهنگي و تاريخي ما هستند كه يا به حال خود رها شدهاند و تحت تخريب عوامل طبيعي و اقليمي قرار گرفتهاند يا تحت تخريب برخي رفتارهاي انسانهاي كوتهبين و كنش اجتماعي - رواني افراد بيگانهاي كه ميتوان تحت عنوان ونداليسم فرهنگي از آن ياد كرد يا به تاراج و حراج گذاشته شدهاند. تا كي بايد شاهد چنين عمل دهشتناكي در حق تاريخ و فرهنگمان باشيم. بدون اين هويتهاي فرهنگي ما شناسهاي نخواهيم داشت. چه سخت و تلخ است كه ميبينيم كه ميراث تاريخي وفرهنگي ما زينتبخش موزههاي كشورهاي ديگر است. چوب حراج زدن بر مفاخر فرهنگي و تاريخي كه از گذشته باب بوده و هنوز هم ادامه دارد. « من نديدم بيدي سايهاش را بفروشد به زمين. رايگان ميبخشد نارون شاخه خود را به كلاغ». چگونه است كه نه دولت و نه مردم حساسيتي نسبت به حفظ و حراست از اين ميراث و هويت ندارند و چنين بيگانگان و خودي سر در آخور اين ميراث فرهنگي كردهاند و آنان را عطشياست كه سيري ناپذير است. يا تيشهاي برداشتهايم و آن را بر سر تاريخ و فرهنگمان فرود ميآوريم و اينچنين آباديها را ويران ميكنيم و هستها را نيست. چگونه با فراغ بال بنشينم، ببينم و بپذيرم كه مرغزارها خشك شوند و جنگلها بيابان. آري.... صحبت از پژمردن يك برگ نيست. واي جنگل را بيابان كردهاند.حفظ اين ميراث وظيفه يك فرد يا يك نهاد نيست وظيفهاي همگاني است. پس بايد گامهاي راسخ و محكمي در راستاي حفظ اين هويتهاي تاريخي و فرهنگي و ميراث گذشته و آيندهاي كه بازيابي آن در گرو حفظ اين ميراث است، برداريم و اين گام برداشتن نياز به همكاري و همدلي كليه اقشار جامعه دارد و نيز برنامهريزيهاي علمي و اصولي و مشورت با افراد خبره و متخصص در اين راستا براي مسوولان را ميطلبد.
من يك ايراني هستم؛ سربازي از سربازان وطنم كه هم پاسدار حفظ اين ميراث و شناسه خواهم بود و هم مدعيالعموم حفظ اين ميراث. حساس هستم و حساسيت نشان خواهم داد در قبال ذرهذره آب و خاك و هويت سرزمينم. وطنماي شكوه پابرجا، پرچمت را با افتخار به اهتزاز درميآورم در راهت جان شيرين را خواهم گذاشت و از آن خواهم گذشت. «عبور بايد كرد. صداي باد ميآيد مرا به وسعت تشكيل برگها ببريد».
سایر اخبار این روزنامه
بررسي پيشينه و پايگاه گروههاي فشار
روايتي از نسل خردورزان اهل جنگ و جدل
هزينه كمتر يا بيشتر؟
دوران اصلاحات روايت دوازدهم
ايران همچنان در دستور كار شوراي امنيت
روايت نا متقارن
تورم در 22 استان بالاتر از ميانگين كشور
هجوم سرمايههاي بورسي به بازار مسكن شمال
مجلس: نظام سلامت در هزينهكرد اعتبارات، ناكارآمد است
ساحت فرهنگ و سياست (۲)
400پروژه خطرناك زيست محيطي
بازخواني لايحه رسيدگي به تخلفات كنكور
ونداليسم فرهنگي