روزنامه ایران
1401/04/13
کمکاری خودمان را گردن جوانان نیندازیم
مریم شهبازی / شبهای تابستانی برنامه «راه شب» چندی است که میزبانی «من و عالیجناب فردوسی» را به عهده دارد؛ ویژه برنامهای از رادیو ایران، با اجرای شمسی فضلاللهی گوینده، صداپیشه و بازیگر پیشکسوت رادیو، تلویزیون و سینما. علاقهمندان در این برنامه که هر بامداد، ساعت 1:30 پخش میشود به مدت 10 دقیقه شاهد روایتی ساده اما شنیدنی از قصههای شاهنامه هستند. فضلیاللهی سالهاست در کنار بازیگری به همکاری جدی با رادیو، در زمینههایی نظیر نمایش و اجرای برنامههای ادبی مشغول است، از جمله میتوان به «فرهنگ مردم»، برنامه دیگری از همین شبکه رادیویی اشاره کرد که بنای آن به همت زندهیاد ابوالقاسم انجوی شیرازی گذاشته شد و فضلاللهی نیز چندین دهه است که گویندگی آن را به عهده دارد. نکات بیشتری درباره «من و عالیجناب فردوسی» را در گپ و گفت امروزمان با این مجری و هنرمند میخوانید؛ برنامهای که وی یکی از مهمترین اهداف برای پخش آن را آشنایی نسل جوان با گنجینههای ادبی کهن سرزمینمان و از طرفی کمک به افزایش حس غیرتمندی درباره وطن و هموطن میداند.از جزئیات برنامه «من و عالیجناب فردوسی» بگویید که شاهد پخش آن به اجرا و گویندگی شما در «راه شب» رادیو ایران هستیم.
بگذارید قبل از هر توضیحی درباره این برنامه، گریزی هرچند کوتاه به سالها قبل داشته باشم، زمانی که تازه بیست و سه سالم شده بود. هنوز آن سال و البته بهتر است بگویم آن روز به خاطرم مانده است. از پدرم هدیهای ارزشمند گرفتم و خیلی خوشحال شدم؛ شاهنامهای هفت جلدی و نفیس بود.
تا قبل از آن سراغ شاهنامه رفته بودید؟
نه، اتفاقاً وقتی چندصفحهای از آن را خواندم تعجب کردم. راستش را بخواهید سردرگم شدم! حتی برای من که بخش زیادی از شبانهروز زندگیام به مطالعه میگذشت کتاب دشواری بود. به پدرم گلایه کردم که من چطور آن را بخوانم؟ کتاب سختخوانی است. اما کوتاه نیامد و گفت: «تو شروع کن. خودم کمکت میکنم.» من هم چارهای نداشتم و شروع کردم.
پدرتان در زمینه ادبیات فعالیت داشتند؟
در این زمینه کار نمیکرد اما علاقهمند و عاشق سرزمینمان بود، از همین بابت نیز مطالعه بسیاری در زمینه ادبیات و حتی تاریخ داشت. مادرم هم اینگونه بود و خب بخش قابلتوجهی از اشتیاق من به مطالعه از همین فضای فرهنگی غالب بر خانواده نشأت میگرفت. بنابراین در مطالعه شاهنامه با مشکل چندانی روبهرو نشدم، هر وقت نیاز بود سراغ آنان میرفتم. با همان سن کم فهمیدم شاهنامه نوشتهای نیست که بتوان یکماهه یا دوماهه آن را تمام کرد. سعی کردم بهمرور بخوانم و آن را درک کنم. تازه این در شرایطی است که عاشق کتاب بودم و سراسر اتاق من مملو از کتابهایی بود که وقت و بیوقت سراغشان میرفتم. شاید باورتان نشود اما از درودیوار اتاقم کتاب میریخت. آنقدر که گاهی مادرم گلایه میکرد که این چه وضعشه! ولی من هم دست خودم نبود. صبح یک کتاب دستم بود، چند ساعت بعد آن را کنار میگذاشتم. رمان دیگری برمیداشتم. از آنهم اگر خوشم نمیآمد یا آن موقع حس خواندنش را نداشتم میگذاشتمش کناری و یک نوشته دیگر میخواندم.
آن موقع شاهنامه را تا انتها خواندید یا به سرنوشت همان کتابهایی دچار شد که گفتید ناتمام، کناری گذاشته و اثر دیگری را برمیداشتید؟
بههیچوجه اینطور نبود که کتابی را برای ابد نیمهتمام کنار بگذارم.
پس درنهایت هیچکدام را رها نمیکردید؟
نه، فقط اخلاقم طوری بود که هرچند ساعت سراغ یکی از آنها میرفتم. ممکن بود در لحظهای خاص از خواندن یک کتاب برای مدتی صرفنظر کنم اما همیشگی نبود. بگذارید اعترافی کنم. تنها کتابی که هرگز آن را تمام نکردم «آنا کارنینا» بود.
ادبیات روسیه و فرانسه که از دیرباز میان خوانندگان ایرانی طرفداران بسیار داشتهاند، میانهتان با تولستوی خوب نبود؟
باقی آثار تولستوی را همان سالها خوانده بودم، اما نمیدانم چرا «آنا کارنینا» حوصلهام را سر برده بود. روند زمانی و اتفاقات رمان را با منطق خودم مقایسه میکردم و مدام دچار کلنجار ذهنی بودم که چرا اینقدر طول کشید! برای چه فلان کار را کرد؟ بالاخره شاهنامه را تمام کردم اما «آنا کارنینا» را نه.
در خاطرتان مانده که چه مدتی صرف مطالعه شاهنامه کردید؟
شاهنامه اثری نیست که بتوان سرسری آن را خواند. از طرفی همزمان کتابهای دیگری هم میخواندم. راستش بخشی از آن به بعد ازدواج و حتی بچهدار شدنم کشید. همین شد که زمان بسیاری گذشت تا بالاخره آنطور که پدرم توصیه کرده بود آن را خواندم و تا حد ممکن هم درک کردم. بعدتر آن را برای فرزندانم هم خواندم. البته بهیکباره که نه. کمکم شروع کردم تا ببینم با آن ارتباط میگیرند یا نه. همین تجربه باعث شد بدانم که ارائه قصهگونه ماجراهای شاهنامه برای مخاطبان امروزی خیلی جذابتر از خواندن صرف اشعار آن به شمار میآید. البته نه اینکه شعرهای آن خوانده نشود، بلکه باید به ارائه روایت داستانی هم توجه داشت.
چیزی شبیه به نقالی؟
بله و جالب است که شیوه نقالان، بیآنکه درس و کتابی در این رابطه خوانده باشند از گذشته به همینگونه بوده، کمی از اشعار را خوانده و مابقی را داستانی روایت میکردهاند. حالا که بحث نقالی به میان آمد باید تأکید کنم که این افراد نقش بسزایی در بیرون آوردن آثار ادبی کهن از کتابخانهها و بردن آنها در بین مردم عادی داشتهاند. این ضرورتی است که در روزگار فعلی هم نباید از آن غافل شد، مخاطبان امروز، بنا به شرایط زندگی در جهان فعلی کمحوصله شدهاند و مطالعه متون ادبی کهن که اغلب دشوار هم هستند از دایره علاقهمندیهای آنان خارج است.
هنوز چیزی از جزئیات پخش برنامه «من و عالیجناب فردوسی» نگفتید، اینطور که از صحبتهای شما برمیآید گویا پیشنهاد آن از جانب خودتان بوده؟
بله، راستش طی چند سال اخیر هرازگاهی پای گفتوگو با جوانان مینشستم و درباره این میپرسیدم که چرا شاهنامه و آثاری ازایندست را نمیخوانند. پاسخ قانعکنندهای نصیبم نمیشد. هرچند خودم دلیل آن را حدس میزدم اما باید از زبان خودشان میشنیدم. مدتی گذشت تا اینکه چندی قبل با چند جوان صحبت کردم. یکی از آنان گفت که چند نسخه ارزشمند از شاهنامه را به ارث برده، اما بهمحض آنکه تلاش برای خواندن شاهنامه را شروع میکند هنوز چندصفحهای پیش نرفته آن را میبندد. پرسیدم چرا؟ از این گفت که «هم خواندن شعرهای شاهنامه سخت است و هم اینکه ماجراهای کتاب آنقدر با جنگ گرهخورده که همتی برای خواندنش پیدا نمیکند.» این را که شنیدم به او گفتم که خب تو اگر کل شاهنامه را خوانده بودی چنین برداشتی نمیکردی! شاهنامه مملو از داستانهای جالب است که در آنها به مضامینی جدی توجه شده، ازجمله اینکه سرزمین ایران چطور بنیان گذاشته شده. این نکته بسیار مهمی است که حتی در دیگر نقاط جهان هم به آن توجه دارند و نشان میدهد که کشورمان از چه پیشینه کهنی برخوردار است. اگر اشتباه نکنم همین چند وقت قبل بود که باستانشناسان در لرستان، استخوانهایی از سیاهپوستان آفریقایی پیدا کردند. بسیاری از اولینهای جهان هم از زادگاه آبا و اجدادی ما شکلگرفته، آنچنان که مشخصشده حتی کشاورزی، برای نخستین مرتبه از ایران شروعشده و به سایر نقاط جهان هم رفته است.
یعنی بنا بر ضرورتهایی نظیر تقویت حس وطندوستی سراغ این اثر کهن رفتهاید؟
بله، این یکی از دلایل مهمی است که برنامه رادیویی «من و عالیجناب فردوسی» پیرامون آن شکل گرفته. نوجوان و جوان امروزی باید از راههای مختلف همچون بهرهمندی از ادبیات کهن در جریان داشتههای سرزمینمان قرار بگیرد و همانطور که گفتید عرق وطندوستی بیشتری پیدا کند.
از این بابت که شاهنامه نوعی رزمنامه ملی و دربردارنده بخشی از تاریخ ایران است آن را مناسب تقویت حس وطندوستی و مواردی از این دست میدانید؟
بله، همین مسأله شاهنامه را به اثری مهم تبدیل کرده، اینکه میدانیم شاهکار بزرگ و جهانی فردوسی حاصل تخیل وی نیست. نباید فراموش کنیم که فردوسی با توجه به اطلاعات تاریخی موجود در زمانهاش این حماسه منظوم را خلق کرده، مخصوصاً که آن زمان تاریخنویسی به شکل امروز رایج نبوده! بگذارید مجدد به چند سؤال قبل بازگردم، آنجا که از چند جوان درباره شاهنامه پرسیدم و آنان گلایه کردند که دشوار است، گفتم اگر کسی شاهنامه را به زبان سادهتر بخواند سراغ آن میروید؟ همهشان تأکید کردند که بله. همین مکالمه کوتاه نشان میدهد که بیتوجهی نسل جوان نسبت به این قبیل آثار به خاطر کمکاری ما اهالی فرهنگ است. تا وقتی برای ارائه آنها به مخاطبان کم سن و سال سراغ قالبهای تازه و متناسب با سلیقهشان نرویم آنان سراغی از این آثار نمیگیرند. باید ایراد کار را در خودمان پیدا کنیم، نه اینکه فکر کنیم دوره این قبیل آثار نظم و نثر گذشته! حتی نباید بچههای امروز را مقصر بدانیم. اگر با ساخت برنامههای رادیویی، تلویزیونی و حتی سینمایی جذاب سراغ اینها برویم، واقعاً فکر میکنید بازهم مخاطب نخواهند داشت؟ باید به بیان سادهتری درباره این آثار با جوانان صحبت کرد تا بفهمند چرا اشعار شاهنامه آنقدر زیبا است که حتی به فراسوی مرزهای کشورمان هم راه یافته. آنوقت مطمئن باشید بسیاری از آنان حتی برای مطالعه خود شاهنامه کنجکاو شده و سراغ آن خواهند رفت.
چرا «من و عالیجناب فردوسی»؟
برای اینکه فردوسی برای من و در زندگیام عالیجناب است.
در این برنامه رادیویی بر چه بخشهایی از شاهنامه متمرکز شدهاید؟
در این برنامه، در هر قسمت نکاتی جذاب از شاهنامه را با شنوندگان در میان میگذارم، بعد هم چند بیت از اشعار مرتبط با آن را میخوانم. رادیو ایران بابت این برنامه زمان کوتاهی در اختیار من گذاشته، بااینحال عمده تلاشم بر این است که اطلاعات مخاطبان در حیطه ادبیات کهن را حداقل یک پله هم که شده جلوتر ببرم و کمک کنم شناخت بیشتری درباره این شاهکار ادبی پیدا کنند.
با این تفاسیر انجام کار دشواری را متقبل شدهاید، بررسی کل شاهنامه و انتخاب بخشهایی که با توجه به محدودیت زمانی برای مخاطب جذاب هم باشد.
چقدر خوب که بالاخره کسی درباره دشواری این کار صحبت کرد. اتفاقاً این گلایهای است که دارم، اینکه بسیاری فکر میکنند اجرا و پخش چنین برنامههایی کار سادهای است. ای کاش مدیران فرهنگی بدانند که انجام کارهایی ازایندست چه سختیهایی دارد و در برنامهریزیها، جایگاه جدیتری برای آنها قائل شوند. همین حالا، برای اجرای این برنامه هرروز ساعتهای بسیاری صرف خوانش شاهنامه میکنم تا هم دست به انتخابهای خوبی بزنم و هم اینکه اشعار را بدون غلط بخوانم. اینکه مخاطب در همان مدت کم بداند که در فلان داستان، رستم چه کرد و اصلاً کار او چه پیامی داشت خیلی مهم است.
ساخت و پخش چنین برنامههایی را از چه بابت ضروری میدانید؟
همانطور که اشاره شد، بخشی ازآنچه در شاهنامه آمده درباره تلاشهایی است که برای حفظ سرزمینمان شده. مخاطبان باید بدانند که این کشور از ابتدا اینطور متمدن نبود و سختیهای زیادی برای دستیابی به شکل امروزیاش طی شده است. باید بدانیم که بودهایم و حالا کجا ایستادهایم تا حتی از این طریق متوجه مسئولیتمان در قبال آیندگان بشویم. امیدوارم شما و خوانندگان روزنامه ایران با من و عالیجناب فردوسی همراه شوید تا درباره شاهنامه حرف بزنیم و پای ادبیات کهن را بیشازپیش به زندگیمان بازکنیم.
و سخن آخر؟
وقت آن شده که با ظرافت بیشتری این گنجینههای ارزشمند را به زندگیمان گره بزنیم و از آموزههای آنها برای مواجهه سهلتر با دشواریهای زندگی بهره بگیریم. یکی از کارکردهای شاهنامهخوانی افزایش حس غیرتمندیمان درباره وطن و هموطن است. از این طریق هیچ کشوری به خود جرأت زیرپا گذاشتن حقوحقوقمان را نمیدهد، چراکه میدانند ایرانی از جان و دل برای آب و خاکش میجنگد.
سایر اخبار این روزنامه
کمکاری خودمان را گردن جوانان نیندازیم
سید جلال از درون یک قهرمان بود
70 درصد مردم امیدوار به آینده
رشد نقدینگی منفی شد
دستور رئیسی به مخبر برای بررسی شبهات کنکور
تغییر توزیع درآمد به نفع کم درآمدها
همرزم حاج قاسم معاون سیاسی وزارت کشور شد
تغییر فاز روغن از واردات به صادرات
قاتلان امید جلادان حقیقت
بودجه قرمز در منطقه سبز
ایران اراده کند در سرزمین اشغالی تلافی میکند
قطعهسازان ایرانی در راه سرزمین شمالی
درباره زلزله هرمزگان از فین تا سرخوش
مهاجرت تا بهشت