پدر صدساله‌ ادبيات کودک و نوجوان

فریبا خانی نویسنده و روزنامه‌نگار براي مهدي آذر يزدي
پدر صدساله‌ ادبيات کودک و نوجوان
موقعي بود که ديدم پسرخاله‌ پدرم که روي پشت بام با هم بازي مي‌کرديم و هردو هشت ساله بوديم، چندتا کتاب دارد که من هم مي‌خواستم و نداشتم. به نظرم ظلمي از اين بزرگ‌تر نمي‌آمد که آن بچه که سواد نداشت، آن کتاب‌ها را داشته باشد و من که سواد داشتم، نداشته باشم. «شب، قضيه را به پدرم گفتم. پدرم گفت، اين‌ها به درد ما نمي‌خورد. شب رفتم توي زيرزمين و ساعت‌ها گريه کردم و از همان زمان عقده‌ کتاب پيدا کردم، که هنوز هم دارم.» چه خوب که آدم از عقده‌ها چيزهاي نيکو خلق کند... آقاي مهدي آذر يزدي عزيز، يکبار گفتيد : «آرزو مي‌کنم بچه‌ها تعدادشان زياد شود تا تيراژ کتاب‌هاي من هم زياد شود...»  اما به طنز گفتيد: «نمي‌دانم چرا خدا بچه‌هاي فوتباليست را زياد مي‌کند و تعداد بچه‌هاي کتابخوان زياد نمي‌شود.» الان هم بچه‌ها به جاي فوتبال در فضاي مجازي مي‌چرخند و کمتر کتاب مي‌خوانند... يکبار هم گفتيد: «دوبارکتابفروشي باز کرديد و ورشکست شديد چون کاسب خوبي نبوديد.» اما شما نويسنده‌ ‌خوبي بوديد نسل‌هاي مختلف ايراني از بچه‌هاي خوب مبتلاي کتاب‌هاي خوب شما شدند. اگر زنده بوديد امسال 100 ساله مي‌شديد مي‌توانيم بگوييم تلاش‌هاي شما براي ادبيات کودک دريچه‌ ‌مهمي شد. 18تير شما بچه‌هاي ايران را وداع گفتيد. رنج‌هاي زندگي را کار در مزرعه را کار در کتابفروشي و چاپخانه را در يزد و تهران وداع گفتيد.  و اين روز، روز «ملي ادبيات کودک و نوجوان» نام گرفت. چون شما که نمرده‌ايد در کتاب‌هاي‌تان زنده‌ايد. پس چنين نويسنده‌اي مرگ برايش خنده‌دار است.  به مناسبت بزرگداشت صد سالگي شما اين روزها نمايشگاه آثار تجسمي توسط گروه ترويج خواندن شوراي کتاب کودک با همکاري کتابکده قصه و افسانه در کتابکده‌ي قصه و افسانه برگزار شده است. نمايشگاه شامل 40 اثر تجسمي با الهام از آثار و اشعار، تصويرگري کتاب‌هاي قصه‌هاي خوب براي بچه‌هاي خوب و برداشت آزاد از زندگينامه‌ شما با سبک‌هاي گوناگون است. پدر جان شما زلال بوديد. خودآموخته بوديد. مي‌گفتيد: «دوست داريد بچه‌ها را که در کوچه‌هاي يزد مي‌بينيد، کتاب دست‌شان باشد...» يک بار هم سر شما جنجالي به پا شد. قرار بود يکي از فرعي‌هاي خيابان حجاب به نام شما شود که نشد. اما شما که دنبال اين چيزها نبوديد. شما همان مرد آرامي بوديد که در چاپخانه به عنوان ويراستار و نمونه خوان کار مي‌کرديد و وقتي 35 ساله بوديد کليله و دمنه را براي اولين بار خوانديد وگفتيد اين همان کتابي است که کاش وقتي بچه بوديد، قصه‌هايش را مي‌خوانديد و همان شد که شروع کرديد. کليله و دمنه و مثنوي و... را به زبان ساده کودکان ونوجوانان نوشتيد. شما جايزه‌ يونسکو دريافت کرده بوديد و سه کتاب شما توسط شوراي کتاب کودک به‌عنوان کتاب برگزيده‌ سال انتخاب شد. قصه‌هاي خوب براي بچه‌هاي خوب ساليان سال است که تجديد چاپ مي‌شود و نسل‌هاي مختلف با شما همراه شدند. شما تنهايي گزيديد و هرگز ازدواج نکرديد. در گوشه‌ عزلت زندگي کرديد. اما بچه‌هاي ايران بچه‌هاي شما شدند. ياد جمله‌اي از «پتر اشتام» نويسنده سوئيسي افتادم: «هر کدام از ما به نوعي پس از مرگ‌مان به زندگي ادامه مي‌دهيم، در ياد ساير آدم‌ها، در ياد بچه‌هاي‌مان و در چيزي که خلق کرديم.» شما نيازي به نام‌گذاري يک کوچه يا خيابان به نام خود نداريد در چيزي که خلق کرديد زنده مانده‌ايد.