اوج احساس قلم با اشک و عشق در شب شعر شهدای عشایر

کنگره ۱۱ هزارشهید جامعه عشایری کشور، اواخر خرداد ماه به همت سازمان بسیج عشایری در استان چهارمحال‌وبختیاری برگزار شد؛ کنگره‌ای که علاوه بر دستاورد‌های اجتماعی و سیاسی در زمینه فرهنگی نیز بسیار درخشید. معرفی شاعران و نویسندگانی که در حوزه شهدای عشایر قلم زده‌اند، از جمله دستاورد‌های بزرگ این کنگره به شمار می‌آید. آنچه در پی آمده است، معرفی چهار نویسنده و شاعر شرکت‌کننده در این کنگره است که آثارشان مورد توجه قرار گرفت. یونس عبداللهی‌یار، قدرت ملکی، اصغر فکور و محبوبه حاجیان‌نژاد از جمله این هنرمندان هستند. «تابوت شهید» شعر‌ی با قطرات اشک   یونس عبداللهی‌یار متولد تیرماه ۱۳۷۴ شاعر جوان دزفولی که از سال ۱۳۹۴ به صورت جدی وارد فضای شعر و شاعری شده است، می‌گوید تمام تلاشش این است که ساده و روان بسراید. هنوز اشعارش چاپ نشده و تصمیمی هم برای چاپ ندارد! با این حال «چوبَست» یا همان «تابوت شهید» نام شعری است که برای کنگره فرستاده شد و حسابی سر و صدا به راه انداخت؛ شعری که به گفته خودش نه سفارشی بوده و نه همایشی و چندین بار هم اشک خودش را درآورده است. عبداللهی‌یار می‌گوید: «چندین سال پیش در همسایگی ما پیرزنی زندگی می‌کرد که پسرش در جنگ تحمیلی مفقود‌الاثر شده بود، بیشتر اوقات دم در خانه می‌نشست و با خودش واگویه می‌کرد. نمی‌توانم بگویم این شعر را برای ایشان سرودم، اما منبع الهام و جرقه اولیه کار از زندگی و داستان غم‌انگیز این پیرزن گرفته شد.»
وی ادامه می‌دهد: «از آنجا که این شعر را چندین بار در محافل ادبی خوانده بودم و با استقبال زیادی هم روبه‌رو شده بود، یکی از دوستان اواخر سال گذشته فراخوان جشنواره را برای بنده فرستادند و پیشنهاد کردند این شعر را برای شرکت در جشنواره ارسال کنم.»
شاعر جوان دزفولی در خصوص انگیزه‌اش از سرودن شعر اینگونه توضیح می‌دهد: «به نظرم در وهله اول هدف شاعر از سرودن یک شعر، رهایی از رنج نسرودن و دستیابی به لذت سرودن است، اما هدف من مشخصاً علاقه به شهدا و ادای دین به تمام شهدای کشورم بوده است، یعنی تمام کسانی که برای سربلندی این کشور کوشیده و برای این سرزمین- عزیزترین دارایی‌شان- یعنی جان‌شان را از دست داده اند. بهترین اتفاق بعد از سرودن این شعر واکنش و استقبال مردم به خصوص مادران بود، اگرچه با اشک همراه شد.»
او از روند تکمیلی و ویژگی‌های شعرش هم اینگونه یاد می‌کند: «به نظرم مهم‌ترین ویژگی این شعر وجود عاطفه بسیار زیاد و انتقال حس واقعی یک مادر شهید و درددل‌های آنهاست. بیان آخرین امیدواری‌های یک مادر چشم‌انتظار برای بازگشت پیکر فرزندش و رفته‌رفته بیان حسرت‌ها و آرزو‌های این مادر برای پسر شهیدش است و در آخر اظهار ناتوانی در برابر غم بزرگی که گریبانگیر این مادر خواهد بود، حدود یک ماه طول کشید، اما یک روز ساعت ۵صبح که خواستم به سمت زمین‌های کشاورزی بروم، در مسیر چند بند از شعر را نوشتم و تا رسیدن به مقصد سه یا چهار بار گریه کردم. این حس اگر چه به ظاهر غم‌انگیز است، اما برای یک شاعر بسیار شیرین است. مخاطب این شعر اکثراً گویشوران هم‌تبارم، یعنی قوم لر و خاصه بختیاری زبان‌ها هستتد. به نظرم تأثیر این شعر بر نسل دهه۷۰ به قبل بیش از جوان‌ترهاست و دلیلش مشخص است. این نسل جنگ و عواقب و تأثیرات جنگ را بهتر و ملموس‌تر حس کردند.»


و جایزه: «بزرگ‌ترین جایزه را گرفتم جایزه‌ام تشکر و استقبال مخاطبان به ویژه مادران بزرگواری بود که با اشک چشم از من تشکر می‌کردند.»
عبداللهی‌یار خطاب به مسئولان کشور هم حرف‌هایی شنیدنی دارد: «به نظرم مسئولان قبل از اینکه توسط مردم مورد سؤال قرار بگیرند، باید توسط وجدان و اخلاق خودشان سنجش شوند و فراموش نکنند درخت سبز این کشور با خون جوانان عزیزی آبیاری شده است.‌ای کاش فقط وظیفه خودشان را انجام بدهند، اما در قبال شهدا و ایثارگران و خانواده‌شان تا جایی که حق کسی پایمال نشود، باید امتیازات ویژه‌ای برای آن‌ها در نظر گرفته شود.» زندگی شهید را دست‌نیافتنی روایت نکردم محبوبه حاجیان‌نژاد نویسنده کتاب
«کوچ پاپیلوها» زندگینامه شهید مجتبی سعیدی است؛ کتابی که در کنگره ۱۱ هزار شهید جامعه عشایری کشور معرفی شد. او می‌گوید: «سعی کرده‌ام در این کتاب به جای استفاده از موقعیت‌های تکراری و کلیشه‌ای و مفاهیم شعارزده و توضیحی، به سادگی داستان زندگی یک نوجوان ساده عشایری را همانگونه که هست روایت کنم، بی‌آنکه بخواهم او را مقدس و دست‌نیافتنی‌تر از آنچه بوده و هست، نشان دهم، چون معتقدم تنها زمانی زندگی و راه یک شهید می‌تواند الگو و سرمشق جوانان باشد که شهید را از مقام افراطی قداست و معصومیت بیرون بیاوریم و به عنوان یکی از افراد جامعه با تمام اشتباهات، تجارب و پستی و بلندی‌های زندگی نشان دهیم و معرفی کنیم.»

حاجیان‌نژاد در خصوص نحوه آشنایی خود با فضای نویسندگی می‌گوید: «نوشتن را از کودکی و با داستان‌های کوتاه آغاز کردم. با ورود به دانشگاه و شروع تحصیل در رشته زبان انگلیسی به طور جدی‌تر به داستان‌نویسی روی آوردم و موفق به کسب ده‌ها رتبه اول، دوم، سوم و برگزیده در جشنواره‌های مختلف داستانی در سطح استان و کشور شدم. در زمان تحصیل در دانشگاه، همکاری خود را با بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان آغاز کردم که حاصل آن کتابی بود با عنوان «هشت بهشت» که شامل مجموعه خاطرات هشت شهید روستای تویه دروار از توابع شهرستان دامغان است.» وی با اشاره به همکاری مؤثر با حوزه هنری در سال‌های بعد ادامه داد: «پس از آن در سال ۱۳۹۰ فعالیت حرفه‌ای خود را با همکاری با حوزه هنری آغاز کردم. کتاب «جامه سرخ» اولین تجربه همکاری من با این سازمان بود که در سال ۱۳۹۵ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. این کتاب شامل ترجمه مجموعه خاطرات خودنوشت شهیدی است به نام احمد امی که خاطرات خود را در سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ به زبان انگلیسی به رشته تحریر درآورده است. مدتی بعد پس از شرکت در کارگاه‌های داستان‌نویسی این سازمان، اولین مجموعه داستان‌های خود را در کتابی با عنوان «ح دوچشم» جمع‌آوری کردم که در سال ۱۳۹۹ توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسید و به عنوان یکی از چهار نامزد نهایی جایزه جلال آل‌احمد انتخاب شد. سال ۱۳۹۶ زیر نظر دفتر ادبیات حوزه هنری سمنان، نوشتن اولین رمانم را آغاز کردم که حاصل آن کتابی شد با عنوان «یاماها» که در دهمین جشنواره رمان انقلاب موفق به کسب رتبه دوم و دریافت جایزه امیرحسین فردی شد. در این فاصله دو عنوان ترجمه نیز از من به چاپ رسیده که شامل «صبح جادویی» و «حکمت شادان» می‌باشد که توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.»
حاجیان‌نژاد دو رمان دیگر هم در دست نوشتن دارد: «در حال حاضر رمانی با عنوان «بوماران» را در دست چاپ دارم و نوشتن رمانی را با عنوان «آسودگی» به اتمام رسانده‌ام.»
عنایت خاص شهید برای نوشتن «کوچ پاپیلوها»
«کوچ پاپیلوها» به طور حتم مهم‌ترین کتاب محبوبه حاجیان‌نژاد است که در فضایی خاص نوشته شده است، فضایی که خود نویسنده آن را اینگونه توصیف می‌کند: «نوشتن کتاب «کوچ پاپیلوها» را در پاییز سال گذشته آغاز کردم. این کتاب زندگینامه داستانی شهید مجتبی سعیدی، از شهدای عشایر شهرستان مهدیشهر است. کار از سوی دفتر نشر و حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس به من پیشنهاد شد و من با یک بررسی اجمالی در مورد زندگی این شهید بزرگوار و آشنایی مختصر با خانواده ایشان، پروژه را پذیرفتم و کار را شروع کردم. طبیعتاً سخت‌ترین بخش انجام کار مستند و در کل تاریخ شفاهی، مرحله جمع‌آوری اطلاعات و مصاحبه است. کار انجام مصاحبه را شروع کردم. با توجه به اینکه دسترسی به تمام افرادی که به اطلاعات آن‌ها نیاز داشتم کمی دشوار بود، در ابتدای امر کار با کندی پیش می‌رفت و در واقع امید چندانی برای جمع شدن اطلاعات کافی برای نوشتن یک کتاب نداشتم، اما خوشبختانه به یاری خدا و لطف و عنایت شهید بزرگوار و خانواده محترم شهید، مخصوصاً خواهر و برادر این شهید عزیز، اطلاعات خوبی جمع‌آوری شد و من کار نوشتن و تدوین مطالب را آغاز کردم.»
حاجیان‌نژاد می‌گوید: «با بررسی مطالب و اسناد و از سویی گفت‌وگوی چندین‌باره با خانواده محترم شهید دریافتم که زندگی این شهید بزرگوار دارای چند نقطه عطف مهم، هم از دیدگاه اسنادی و هم از دیدگاه داستانی است. اینجا بود که با توجه به اینکه عمده فعالیت من در حوزه داستان و رمان بوده است، تصمیم گرفتم قالب کار را روایت داستانی انتخاب کنم تا از این نقاط عطف، بهترین بهره ممکن را در تدوین خاطرات و زندگینامه بگیرم.»
عنایت حضرت آقا
او برای رسیدن به اوج داستان و نقطه عطف زندگی شهید سعیدی به ماجرای پیش آمده بین شهید و دوستانش می‌پردازد: «یکی از نقاط عطف در زندگی این شهید برمی‌گردد به ماجرایی که طی آن این شهید به اتفاق دو نفر از دوستانش در عهدنامه‌ای مکتوب باهم پیمان می‌بندند در صورتی که هر کدام از آن‌ها به شهادت رسید، دو نفر دیگر را در روز قیامت مورد شفاعت خود قرار دهد. در نهایت اراده خداوند بر این قرار می‌گیرد که هر سه نفر به مرتبه شهادت دست پیدا کنند و حتی سال‌ها بعد قصه این عهد و پیمان مورد توجه و عنایت حضرت آقا قرار می‌گیرد و ایشان در سال ۱۳۸۵ در دیداری که با خانواده شهدای و جانبازان استان سمنان دارند، در سخنان ارزشمند خود، از این سه شهید یاد می‌کنند و آن‌ها را مورد لطف و محبت خود قرار می‌دهند.»
روایت داستانی کتاب «کوچ پاپیلوها» از لحظه تشییع جنازه شهید آغاز می‌شود. مجتبی در این کتاب با توجه به ماجرایی از دوران کودکی مادر شهید، به پروانه‌ای شبیه شده است که بال می‌زند و در زمان‌ها و مکان‌های مختلف زندگی خود را به تماشا می‌نشیند و اینگونه داستان زندگی او از ابتدای تولد و حتی کمی قبل‌تر از آن شروع می‌شود و تا روز شهادت و تشییع جنازه و روز دیدار مقام معظم رهبری با خانواده شهدا ادامه پیدا می‌کند و به صورت قصه‌ای برای خواننده روایت می‌شود. کلمه «پاپیلو» در عنوان کتاب، معادل کلمه پروانه در زبان مهدیشهری است.
هر کاری مشکلات خاص خود را دارد
حاجیان‌نژاد در مورد کتابش می‌گوید: «ویژگی برجسته این کتاب از دیدگاه خودم، قالبی است که برای کار انتخاب شده است. در واقع تجربه نشان داده است متن مستندی که به شیوه داستانی روایت شود و روایتی که پیشبرد آن را قالب داستان به عهده بگیرد، مورد اقبال و توجه بیشتری قرار می‌گیرد و جذابیت و کشش بیشتری برای مخاطب ایجاد می‌کند. از سوی دیگر سعی کردم حین داستان و روایت زندگی این شهید، از نشانه‌ها و المان‌های زندگی عشایری بهره بگیرم و از آن‌ها در کار استفاده کنم که به نظرم این هم می‌تواند از ویژگی‌های مهم و برجسته کتاب باشد.»
وی با اشاره به سختی‌ها و مشکلات موجود در کار نویسندگی ادامه داد: «در مورد مسائل و مشکلاتی که در این مسیر احتمال دارد نویسنده و محقق را درگیر خود کند، می‌توان گفت هر کاری دشواری‌های خود را دارد. در کار مستند، مرحله جمع‌آوری اطلاعات و داده‌ها، مصاحبه و کار‌هایی از این قبیل انرژی زیادی از محقق می‌گیرد. در این مسیر موانع مختلفی هست که گاهی حتی نویسنده را از ادامه کار ناامید می‌کند. گاهی دسترسی به برخی منابع محدود است و موانعی از این قبیل ادامه کار را کند و گاهی متوقف می‌کند. در مورد کتاب «کوچ پاپیلوها» هم تمام این موانع وجود داشت و حتی به آنجا رسید که از ادامه کار ناامید شدم، اما اراده و خواست خدا و لطف شهید اینطور مقرر کرده بود که این کار به سرانجام برسد و با وجود تمام مشکلاتی که حین کار پیش آمد، وقتی روز‌های آخر سال گذشته چشم باز کردم، کتاب را دیدم که به اتمام رسیده بود و آنجا بود که حقیقتاً خودم هم به تعجب و شگفتی افتادم که چطور به یکباره تمام موانع از جلوی کار برداشته شد و کار در مرحله آخر که بیشتر شامل نوشتن بود، با سرعت بالایی پیش رفت به سرانجام خوب و شیرینی رسید.»
نوجوان ساده عشایری
طیف سنی مورد توجه در کتاب از دیگر مقوله‌هایی است که حاجیان‌نژاد با اشاره به آن می‌گوید: «مخاطب این کتاب اساساً طیف سنی بزرگسال است، اما با توجه به اینکه عمده اتفاقاً زندگی این شهید و حتی شهادت ایشان در دوره نوجوانی اتفاق افتاده، قطعاً می‌تواند مخاطب نوجوان را هم جذب کند. سبک نگارش کتاب داستانی است. در واقع روایتی داستانی از زندگی این شهید در کتاب به نگارش درآمده است؛ روایتی که بستر آن بیشتر منطقه عشایری مهدیشهر و تا حدودی فضای جبهه است. من به عنوان نویسنده در این کتاب سعی کرده‌ام به جای استفاده از موقعیت‌های تکراری و کلیشه‌ای و مفاهیم شعارزده و توضیحی، به سادگی داستان زندگی یک نوجوان ساده عشایری را همانگونه که هست روایت کنم، بی‌آنکه بخواهم او را مقدس و دست‌نیافتنی‌تر از آنچه بوده و هست، نشان دهم، چون معتقدم تنها زمانی زندگی و راه یک شهید می‌تواند الگو و سرمشق جوانان باشد که شهید را از مقام افراطی قداست و معصومیت بیرون بیاوریم و به عنوان یکی از افراد جامعه با تمام اشتباهات، تجارب و پستی و بلندی‌های زندگی نشان دهیم و معرفی کنیم.» «دالک عزیز» شعری برای میهن قدرت ملکی اهل شهرستان دهلران و ساکن ایلام، دارای مدرک تحصیلی کارشناسی گرافیک و ارشد پژوهش هنر است. از سال ۱۳۷۵ کار حرفه‌ای در شعر را به پیشنهاد دوستان و با توجه به فضای حاکم بر آن سال‌ها شروع می‌کند. در سال ۱۳۸۲ اولین مجموعه شعر فارسی خود را با عنوان شاعر کلیشه‌ای منتشر می‌کند. او در اشعارش سعی دارد عشق و حماسه را در کنار هم ببیند، به خصوص در اشعاری که به زبان کردی می‌گوید. ملکی برای کسب تجربه و شناخت بیشتر مدتی هم به نویسندگی رمان و داستان روی آورده است. «دالک عزیز» شعری است که ملکی با آن در کنگره شهدای عشایر شرکت کرده است.
شعر کردی (دالک عزیز) مادر مهربان در رسای مام میهن و عشق شاعر با احساسی عاشقانه، آمیخته با حماسه و هیجان و در قالب غزل سروده شده تا به خوبی تلفیق این دو احساس در بستر شعر، شکل مناسبی به خود بگیرد. مهم‌ترین ویژگی این شعر اتحاد و میهن‌پرستی است که کاملاً در بیان نمایان است.
ملکی در خصوص شعرش می‌گوید: «من این شعر را سال‌ها پیش سروده بودم، ولی تاکنون در جایی ارائه نشده بود و در اطلاعیه مدت تمدید ارسال آثار که در گروه هنرمندان حوزه هنری استان ایلام بارگذاری شد. متوجه برگزاری کنگره شهید ایل شدم و از آنجا که بنده به لحاظ ایلی و عشایری منتسب به ایل بزرگ کرد پهله‌ای یا (کردلی) هستم و روستای بیشه دراز که من منتسب به آنجا هستم، دومین روستای دارای بیشترین شهید روستایی کشور است که همگی از خویشاوندان نسبی‌ام بوده‌اند، در این خصوص به خود افتخار می‌کنم. حسب احساس وظیفه برای حضور در شب شعر شهید ایل اثرم را ارسال کردم و شعر من به زبان و قومیت کرد، برگزیده حضور در کنگره شد.»
ملکی در خصوص چگونگی القای شعر به شاعر نظر جالب توجهی دارد: «معتقدم شعر به شاعر نازل و زبان به سرایش واداشته می‌شود. اگر پای شهدا هم وسط باشد که برکت خون شهدا همیشه مخاطب خود را پیدا و در مسیر هدایت می‌کند. من هر چند این شعر را سال‌ها پیش سروده بودم، اما انگیزه ارسال به کنگره احساس ارزشمندی بود که حس رضایت قلبی را در من به وجود آورد و این خود به تنهایی اتفاق خوبی بود. سیر محتوایی شعر همانگونه که در سطر‌های بالا اشاره کرد، احساس دلتنگی عاشقانه و ترحم‌برانگیز است که در ادامه با زبان و حسی حماسی به نقطه اوج رسیده است و با احساسی از جنس ایثار و عشق به پایان می‌رسد.»
وی ادامه می‌دهد: «همانطور که گفتم در جریان سرایش شعر، بخش جوهره وجودی شعر به شاعر ودیعه داده می‌شود و شاعر ناظم شعر می‌باشد و جامعه هدف این شعر قطعاً در ابتدا تمام ملت ایران و در نهایت هر کسی که دلش برای این آب و خاک می‌تپد، می‌باشند. هر چند به دلیل بروز مشکلات نتوانستم در مراسم پایانی شرکت و جایزه دریافت کنم، اما قطعاً جایزه حقیقی رضایت قلبی خودم از ابراز ارادت به مقام بلند شهدا خصوصاً شهدای ایلات و عشایر مرزدار و غیور می‌باشد.»
«گویش‌ها» معادن غنی فرهنگ ایرانی
شاعر کردزبان کشور با اشاره به اهمیت خرده‌فرهنگ‌ها و گویش‌ها در ترویج هنر می‌گوید: «فرهنگ ملی و غنی ایران عزیز ما در گذر زمان بر پایه خرده‌فرهنگ و گویش‌ها که شکلی بدیع به ساختار آن بخشیده است، شکل گرفته و بدیهی است که توجه به زبان و گویش‌های محلی و منطقه‌ای باعث غنای بیشتر زبان و فرهنگ ملی خواهد شد، لذا باید مسئولان امر با توجه عشق و علاقه و عرق اقوام به حفظ زبان و گویش مادری در راستای انسجام و اتحاد بیشتر در بین اقوام توجهات عمیق‌تری داشته باشند و بهره لازم را برای خدمت به فرهنگ ملی بگیرند. یقیناً هر زبان و گویشی دارای ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های خاص خود است و به مثابه معادنی ارزشمندی هستند که باید برای رسیدن به غنای بیشتر از آن‌ها بهره‌برداری کرد. در سال‌های اخیر به نظر می‌رسد نگاه مسئولان امر به این سمت و سو متوجه شده است و باید ضمن استفاده از این ظرفیت در جشنواره‌های با مناسبت‌های مشخص مذهبی و ملی در فضای شعر، به موضوع آزاد هم توجه شود تا به بالندگی لازم برسد.» هر روز تیهَ م زِل به رَه و دوهده به دَر بی تابوت شهید با نام محلی «چوبَست»
هر روز اِگوم‌ای کاش یه چوبَست بیارن
چندارِ به گل وَستمه ری دست بیارن
دا! راضیوم اَر از تو یه مُس هَست بیارن
جون نید به دستوم بِکنُم سی تو ریامه
هم باز به خَو لاشِ سرِ مینِته دیدوم
جِستُم ز خَو و زیرِ سَرُم حینته دیدوم
صُحوِس مِنه اَورا‌تر پوتینته دیدوم
دی می‌به سرم نی بِکنوم سی تو میامه هر روز تیهَ م زِل به رَه و دوهده به دَر بی
مَینام شو و رو زِ وَرِ حَرسِ مو‌تر بی
مَردُم اگودن حرسه ولی حینِ جییر بی
زونِ خومه گهرُم، چه کنُم حرس تیامه؟
گوم رخت پَشائیمه اِپوشم به وَرُم سیت
بَند ایوَنُم و باز حنا نُم به سرُم سیت
سی دوهدرِ حالوت گودوم بِلکه برُم سیت
هی بِلکه فرشنام و فرشنان چیامه
چن ساله ندونم به خدا حنده چه رنگه
من مزگ مو عمریه صدا تیر و تفنگه
هش سال نه! سی مو سی و هش ساله که جنگه
دونُم که خدا دوهده کدوم رَختِ سیامه ترجمه شعر:
هر روز با خودم می‌گویم‌ای کاش تابوتی را بیاورند
و درخت بلند قامت افتاده‌ام را روی دست بیاورند
مادر! من به این راضی‌ام که از تو چند تکه استخوان برایم بیاورند
- دیگر رمقی به دستانم نیست که صورتم را هم بخراشم
باز هم پیکر افتاده روی مینت را دیدم
از خواب پریدم و زیر سرم خون تو را دیدم
صبح در لابه‌لای ابر‌ها رد پوتین‌هایت را دیدم
- هر بار دست می‌برم که موهایم را بکنم، اما دیگر مویی به سرم نمانده است
هر روز چشمم خیره به راه و دوخته به در بود
روسری‌ام شب و روز از اشک‌هایم‌تر بود
مردم گمان می‌کردند اشک از چشمم می‌ریخت، اما خونِ جگر بود
جلوی زبان خودم را می‌توانم بگیرم، اما اشک چشم‌هایم را چه کنم که رازم را برملا خواهند کرد؟
با خودم می‌گفتم لباس‌های جهاز عروسی‌ام را برای عروسی‌ات بپوشم
دوباره صورتم را آرایش کنم و حنا به سر بگذارم
و برای دختردایی‌ات نشان ازدواج ببرم
ولی هر بار در نبود تو برایش نشان بردم، آن‌ها را پس فرستادند
چند سال می‌شود که نمی‌دانم رنگ خنده چگونه است؟
در مغز من یک عمر صدای تیر و تفنگ می‌پیچد
هشت سال نه، برای من ۳۸ سال است که جنگ هنوز ادامه دارد
این را دیگر باور کرده‌ام که خدا انگار لباس سیاه را به تنم دوخته است
یونس عبداللهی‌یار   سادگی و بزرگی شهدای عشایر به قلم و تصویر اصغر فکور
اصغر فکور متولد سال ۱۳۴۳ است. فکور اولین داستانش را سال ۱۳۵۹ در ۱۶ سالگی برای کتاب سوره بچه‌های مسجد نوشت؛ کتابی که آن سال‌ها و در ابتدای دهه ۶۰ هواداران خاص خود را داشت. با یک وقفه چندساله داستان‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی را ادامه داد و تا جایی پیش رفت که خودش می‌گوید بیش از ۴۰ سال است در عرصه ادبیات فعالیت دارد، اما اطلاع دقیقی از تعداد آثارش ندارد و حتی خودش هم برخی از آن‌ها را در آرشیو شخصی‌اش ندارد، با این حال و با یک حساب سرانگشتی حدود ۷۰ کتاب شامل مجموعه داستان، رمان و خاطرات از او به چاپ رسیده است.
فکور در خصوص آخرین نوشته‌هایش می‌گوید: «کتاب «کاکا صبح شده» و «سبز‌های خاکی» را در پاسداشت و یادنگاری شهدای عشایر نوشتم. در این دو کتاب که آن‌ها را به صورت مستند- داستانی نوشتم، چیزی که قرار است دیده شود، صداقت و بی‌ادعایی شهدایی است که بی‌اجر و مزد دنیوی، زندگی خود را وقف عزت و اعتبار کشور عزیزمان کردند.
مهم‌ترین بازخوردی که هنگام نوشتن داستان زندگی جوانان غیور عشایر گرفتم، دوستی عمیق با بازماندگان و دوستان شهیدان بود. بسیاری از آن‌ها گله‌مند بودند که چرا دیر برای گردآوری زندگی آن‌ها اقدام شده است. در تألیف این دو کتاب من علاوه بر توجه به شخصیت والا و ساده شهیدان، سعی کردم زندگی واقعی عشایر، آداب و سنن آن‌ها را نیز به تصویر بکشم که امیدوارم موفق شده باشم.»